پیشنهادهای محمود اقبالی (٣,٢٢٩)
استخدام. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) خدمت خواستن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) . اختدام. ( منتهی الارب ) . خدمت خواستن. خادم خواستن. بچاکری و خادمی گرفتن. ...
اشعار. [ اِ ] ( ع مص ) آگاهی و اطلاع دادن. ( فرهنگ نظام ) . اشعره الامر؛ آگاهانید وی را از آن کار و کذا اشعره بالامر. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموا ...
ابهام. [ اِ ] ( ع اِ ) انگشت ستبر و کوتاه دست یا پا از جانب انسی. نر. انگشت نر. ( نصاب الصبیان ) . شصت. شَست. بزرگ انگشت. انگشت بزرگ. نرانگشت. ( دستو ...
صایب. [ ی ِ ] ( ع ص ) راست. درست : یکی چشم است کو بیند عجایب شود ز آن دیدنی رأی تو صایب. ناصرخسرو ( روشنائی نامه ) . و در معرفت کارها و شناخت مناظ ...
صاحب. [ ح ِ ] ( ع ص ، اِ ) نعت فاعلی مذکر از صُحْبة و صحابة. یار. ج ، صَحْب ، صُحبة، صُحْبان ، صِحاب ، صَحابة، صِحابة. ج ِ فاعل بر فَعالة جز در این م ...
ازدحام. [ اِ دِ ] ( ع مص ) انبوهی کردن بر. ( مجمل اللغة ) ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ) . زحام. زحمت. تزاحم. ( مجمل اللغه ) . مزاحمت. بک. مک. ...
دوست عزیز سوال و نکته ای که مطرح کردید کاملاً قابل توجه و نشان می ده که به دنبال بررسی ریشه های تاریخی و زبانی با دقت هستید. اجازه بدید پاسخ رو با ا ...
دوست عزیز در زمینه پرسش شما نکات زیر با استناد به منابع معتبر قابل ذکر است: - - - 🧭 ۱. زادگاه زرتشت – آیا اردبیل بوده؟ منابع معتبر ( یونانی، ...
دوست عزیز در مورد واژه ی �رسیدن� و اینکه آیا از زبان ترکی گرفته شده، باید با استناد به منابع معتبر زبان شناسی پاسخ داده شود. بررسی ریشه شناسی واژ ...
دوست گرامی سوالی که مطرح کردید بسیار جالب و مهمه، چون به بررسی ریشه شناسی ( اتیمولوژی ) واژه های فارسی و ترکی ( به ویژه ترکی آذربایجانی یا ترکی عثما ...
در پاسخ دوست عزیز در مورد این جمله که �پارس نه رقص دارد، نه زبان، نه لباس�، باید گفت که این ادعا نادرست، غیرتاریخی و بدون پشتوانه علمی است. ایرانِ با ...
در زبان های ترکی ( مثل ترکمنی ) ، فعل gorkmak ( یا گور کمک در اُتُون سلطان ) به معنای �ترسیدن� است و دقیقاً مانند فعل ترکی آناتولی korkmak کاربرد دار ...
صفا. [ص َ ] ( ع مص ) روشنی. ( منتهی الارب ) . صافی شدن. ( مصادرزوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) . پاک و بی غش و بی کدورت شدن. ( غیاث اللغات ) . || ( اِم ...
روح. ( ع اِ ) جان. ج ، اَرْواح. مؤنث نیز می باشد. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) . جان. ( غیاث ) ( ترجمان علامه تهذیب عادل ) ( دهار ) . نفس. ( من ...
اعراض. [ اِ ] ( ع مص ) روی گردانیدن از چیزی. ( ناظم الاطباء ) . روی بگردانیدن از چیزی. ( منتهی الارب ) . روی از چیزی گردانیدن. ( غیاث اللغات ) ( آنند ...
تعیین. [ ت َع ْ ] ( ع مص ) وام بی نفع گرفتن و دادن وام بی نفع. || سبز شدن درخت. || شکوفه برآوردن درخت. || به میعاد بها فروختن رخت را پس بازخریدن آن ر ...
شکیل. [ ش َ ] ( ع اِ ) کف خون آمیخته ای که بر دهانه لگام پیدا شود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . شکیل. [ ش َ ] ( از ع ، ص ) خوشگل. ...
متناسب. [ م ُ ت َ س ِ ] ( ع ص ) مشابه و مانند. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . || فراخور. جور. سازوار. هماهنگ. موافق. ( یادداشت به خط مرحوم ده ...
مطامع. [ م َ م ِ ] ( ع اِ ) آرزوها و طمعها. ج ِ مطمع. ( ناظم الاطباء ) . ج ِ طمع. خلاف قیاس چنانکه محاسن جمع حسن. ( غیاث ) ( آنندراج ) . منبع. لغت ...
( استفادة ) استفادة. [ اِ ت ِ دَ ] ( ع مص ) استفادت. فایده گرفتن. ( منتهی الارب ) ( زوزنی ) ( تاج المصادربیهقی ) . فائده بردن : تا حکماء آنرا برای اس ...
نسناس. [ ن َ / ن ِ ] ( ع اِ ) دیو مردم. ( مهذب الاسماء ) ( منتهی الارب ) ( از السامی ) ( انجمن آرا ) ( دهار ) ( ناظم الاطباء ) . غول. ( ناظم الاطباء ...
یک نمونه از رقص باستانی پارسی: رقص آئینی میترا ( یا مهرپرستی ) - - - توضیح مختصر: یکی از نمونه های مستند رقص های باستانی در فرهنگ پارسی، رقص ...
واژه فرتاش در زبان فارسی—و نه ترکی—ریشه دارد و معنای آن �وجودی که در برابر عدم است� یا �هستی در برابر نیستی� ذکر شده است؛ این معنی را منابع معتبری هم ...
دربارهٔ ریشه و تاریخ واژهٔ �آذری� ( Āḏarī ) مهمی در حوزهٔ زبان شناسی تاریخی و هویت قومی است. در ادامه، سیر تاریخی و ریشه شناسی واژهٔ �آذری� را با ذکر ...
در خصوص واژه �نَسیم�، منابع معتبر نشان می دهند که این کلمه در اصل از زبان عربی ( نسیم، nasīm ) به معنای �بادی نرم و ملایم� آمده و سپس در فارسی پذیرفت ...
دوست عزیز پیش زمینهٔ تاریخی و جایگاه زبان فارسی زبان فارسی یکی از شاخه های شرقی خانوادهٔ هندواروپایی است و استمرار مستقیمِ فارسی میانه و فارسی باستان ...
طویله. [ طَ ل َ/ ل ِ ] ( از ع ، ص ) تأنیث طویل. زن درازبالا. ( منتهی الارب ) : قصیره ای از طویله ؛ مختصری از مطول. خرمائی ازخرمابنی. || ( اِ ) رشته. ...
نقیض. [ ن َ ] ( ع اِ ) باشگونه چیزی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( صراح ) . مخالف. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) . نامانند. ( زم ...
حبیب. [ ح َ ] ( ع ص ، اِ ) دوست. ( ترجمان جرجانی ) . محبوب. محب. دوستدار. دوستگان. مقابل بغیض. ج ، احباب ، احباء، احبه : الکاسب حبیب اﷲ؛ کاسب حبیب خد ...
معانده. [ م ُ ن َ دَ / ن ِ دِ ] ( از ع ، اِمص ) ستیهیدن با کسی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . و رجوع به معاندة و معاندت شود. منبع. لغت نامه دهخدا
مخالف. [ م ُ ل ِ ] ( ع ص ) دشمن. خصم. ( ناظم الاطباء ) . خلاف کننده. ( آنندراج منبع. لغت نامه دهخدا
معاند. [ م ُ ن ِ ] ( ع ص ) ستیهنده. ( دهار ) . عنادکننده و دشمن. ( غیاث ) ( آنندراج ) . خودسر و سرکش و گردنکش و متمرد و نافرمان و دشمن و ژکاره. ( ناظ ...
عدو. [ ع َدْوْ ] ( ع مص ) دویدن اسب. ( منتهی الارب ) . || دویدن خواستن اسب. ( منتهی الارب ) ( فرهنگ نظام ) . || ستم کردن بر کسی. || درگذشتن از حد. || ...
منازع. [ م ُ زِ ] ( ع ص ) باکسی در چیزی واکوشنده. ( غیاث ) ( آنندراج ) . خصومت کننده. کشنده کسی را برای خصومت و خصم. مقابل و آنکه با دیگری ستیزه می ک ...
خصم. [ خ َ ] ( ع مص ) غلبه کردن در خصومت. ( منتهی الارب ) ( از لسان العرب ) ( از تاج العروس ) . خصم. [ خ َ ] ( ع اِ ) مالک. صاحب. || شوهر. ( از منته ...
ضد. [ ض ِدد / ض ِ ] ( از ع ، ص ، اِ ) صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: ضد بکسر ضاد در لغت ناهمتا و نزد علماء علم کلام و فقهاء بمعنی مقابل باشد و نزد ح ...
واژه "بامبل" ( bumble ) در زبان انگلیسی معانی مختلفی دارد که می توان آن ها را در فارسی به این صورت ترجمه کرد: وزوز کردن، سرهم بندی کردن، اشتباه کاری ...
الملک. [ اَ م ُ ] ( اِخ ) نام شصت وهفتمین سوره از سوره های قرآن کریم. مکی است و 30 آیه دارد. الملک. [ اَ م َ ] ( اِخ ) ( بلوط ملک ) مکانی است در اشی ...
محبوب. [ م َ ] ( ع ص ) دوست داشته شده. پسند کرده شده. پسندیده. ( ناظم الاطباء ) . دوست. دوستگان. ضد مبغوض. ( یادداشت مؤلف ) ( مهذب الاسماء ) : هرگاه ...
حریف. [ ح ِرْ ری ] ( ع ص ) تیز. دژن. زبان گز. تند. سخت تیز. سخت تند. حکیم مؤمن گوید: حِرّیف ؛ به معنی گزنده است که اجزاء او در زبان فرورفته و بسیار ...
عیب. [ ع َ ] ( ع مص ) عیبناک گردیدن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) . عیب دار گشتن کالا. ( از اقرب الموارد ) . || عیبناک گردانیدن. ( از منتهی ...
افتضاح. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) رسوا شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) . آشکار شدن عیوب کسی. ( از اقرب الموارد ) . پیدا و آشکار شدن ...
فضاحت. [ ف َ ح َ ] ( ع اِمص ) رسوایی. ( فرهنگ فارسی معین ) . رجوع به فضاحة شود. فضاحة. [ ف َ ح َ ] ( ع اِمص ) رسوایی. ( منتهی الارب ) . آشکار کردن ب ...
فضیحت. [ ف َ ح َ ] ( ع مص ) فضیحة. رسوا کردن. ( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل بن علی ) . || ( اِمص ) آشکاری عیب کسی. ( از اقرب الموارد ) . رسوایی و ...
عارف. [ رِ ] ( ع ص ) دانا و شناسنده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . || ( اصطلاح عرفانی ) آنکه خدا او را بمرتبت شهود ذات و اسماء و صفات خود رسانیده باش ...
عار. ( ع اِ ) عیب و ننگ. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ) ( غیاث اللغات ) : تا قیامت آن عار از خاندان ما دور نشود. ( تاریخ بیهقی ص 129 ) . || فضیحت و ...
ماضی. ( ع ص ) گذرنده. ( منتهی الارب ) . گذرنده و گذشته. ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) . || قاطع هرچه باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . برنده و قا ...
مضارع. [ م ُ رِ ] ( ع ص ) شریک و شبیه و مانند شونده. ( غیاث ) . شبیه و مانند. ( ناظم الاطباء ) . مشابه. ( اقرب الموارد ) . || ( اصطلاح صرف عربی ) فعل ...
محل. [ م َ ] ( ع اِ ) مکر. || بدی. || فریب. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . || گرد. ( منتهی الارب ) . گرد و غبار. ( ناظم الاطباء ) . || خشکسال. ( ...
ربع. [ رُ ] ( ع اِ ) چهاریک. ( منتهی الارب ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ص 51 ) ( ناظم الاطباء ) ( دهار ) . چهاریک چیزی. ( آنندراج ) . یک قسمت ...