پیشنهادهای محمود اقبالی (٣,٢٢٩)
بهنام رضایی یا سید سرور یا سعید سرور یا عبدالرضا یا امین خدایش این حرف الکی از کجات در می آورید بهنام رضایی بهنام رضایی بهنام رضایی بهنام رضایی بهنا ...
دوستان این فرد کارش این حرف های الکی و ساختگی هست اسم قبلیش عبدالرضا بود الان امین این کارش جعل هست پس ماد ها با سکاها ترک هستند چرا جای این حرف های ...
آقای امین یا عبدالرضا باز هم حرف ساختی الکی شروع کردی واژه ی چوقا از ریشه ی چو و خا هست دو واژه ی فارسی لچک از دو واژه ی لِه و چَک واژه ی شلوار که فا ...
آقای امین یا عبدالرضا دست از این حرف ساختی دارید لر چه ترک دو قوم جدا از برام عجیب اصرار الکی شما ها پاین با منبع معتبر گذاشتم دوستان ببینند یه کم آی ...
ودیعه نایب گرفتن برای حفظ اموال می باشد. ودیعه بر وزن فعلیه به معنی مفعوله مالی که نزد غیر گذارند تا آن را حفظ نماید. جمع ودیعه، ودائع می باشد. معن ...
امانت. [ اَ ن َ ] ( ع مص ، اِمص ) راستی. ضد خیانت. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ) . استواری در راستی. درستکاری. اخلاص و صداقت. امینی ...
مصیب. [ م ُ ] ( ع ص ) تیر به نشانه رسیده. || درست گوینده. مردی که قول و فعل و رای او صواب باشد. ( ناظم الاطباء ) . || برصواب رفته. صوابکار. درستکار. ...
( عشوة ) عشوة. [ ع َش ْ وَ ] ( ع اِ ) اسم المرة است از مصدر عَشْو. ( از اقرب الموارد ) . رجوع به عشو شود. || تاریکی ، یا از اول شب تا ربع آن : مضی من ...
طناز. [ طَن ْ نا ] ( ع ص ) بسیار فسوس کننده. ( منتهی الارب ) . فسوس دارنده. ( دهار ) . افسونگر. ( مهذب الاسماء ) . که سخریه کند. که دست اندازد. ( صحا ...
حشر. [ ح َ ] ( ع مص ) برانگیختن. بعث. ابعاث. اقامة. || گرد کردن. ( مهذب الاسماء ) ( تاج المصادر بیهقی ) . جمع آوردن. گرد کردن ، چنانکه مردم را و از ا ...
معاد. [ م َ ] ( ع مص ) برگردیدن. عود. || بازگشتن. || رد کردن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . || بازگردانیدن. || ( اِ ) ...
واقعی. [ ق ِ ] ( ص نسبی ) حقیقی. راستین. || راست. درست. صحیح. || محقق. به طور یقین. || به طور کامل. ( ناظم الاطباء ) . واقعی. [ ق ِ ] ( اِخ ) ابن عل ...
حقیق. [ ح َ ] ( ع ص ) سزاوار. ( دهار ) . جدیر. قمین. حری. لایق. درخور. ازدَرِ. || درست. || واجب. || ثابت : حق حقیق. || حریص. ج ، احقاء. حقایق. ( مهذب ...
صحیح. [ ص َ ] ( ع ص ) درست. ( مهذب الاسماء ) . تندرست. ( دهار ) ( غیاث اللغات ) . پاک از عیب. ( غیاث اللغات ) . راست. سالم. تندرست. مقابل غلط و سقیم ...
غلط. [ غ َ ] ( اِمص ) اسم مصدر از غلطیدن. دراز کشیدن و این در اصل به تاء نقطه دار بوده است. ( از آنندراج ) . گردیدن چیزی بر روی خود. به پهنا گردیدن. ...
امتنان. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) نعمت دادن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادر زوزنی ) ( غیاث اللغات ) ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) : برعقیل ...
تشکر. [ ت َ ش َک ْ ک ُ ] ( ع مص ) سپاس داری نمودن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) . سپاس داری کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( ا ...
خیانت. [ ن َ ] ( ع اِمص ) غدر. مکر. حیله. ناراستی. ( ناظم الاطباء ) . دغلی. ناراستی. ( غیاث اللغات ) . ضد امانت. زنهارخواری. نااستواری. اغلال. ( یادد ...
فرث. [ ف َ ] ( ع اِ ) سرگین شکنبه. ( ترجمان ترتیب عادل بن علی ) . سرگین. ( فهرست مخزن الادویه ) . سرگین در شکنبه. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ...
خائن. [ ءِ ] ( ع ص ) ( از خون و خیانه ) ( منتهی الارب ) . دغلباز. خیانت کننده. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) . || کسی که امانت خود را انجام ندهد. ( فره ...
فرس. [ ف َرَ ] ( ع اِ ) اسب تازی. ( بحر الجواهر ) . اسب نر و ماده. ج ، اَفراس ، فُروس. ( منتهی الارب ) . حیوانی اهلی است که بیشتر در سواری به کار رود ...
بساط. [ ب ِ / ب َ ] ( ع اِ ) گستردنی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( ترجمان القرآن عادل بن علی ) . نوعی از طنفسه ( معرب تنبسه ) دراز کم عرض. ج ، ...
بساط. [ ب ِ / ب َ ] ( ع اِ ) گستردنی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( ترجمان القرآن عادل بن علی ) . نوعی از طنفسه ( معرب تنبسه ) دراز کم عرض. ج ، ...
مهدی یا عبدالرضا یا غیر بساط. [ ب ِ / ب َ ] ( ع اِ ) گستردنی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( ترجمان القرآن عادل بن علی ) . نوعی از طنفسه ( معرب ت ...
ممنون. [ م َ ] ( ع ص ) مرد سست. || مرد توانا. از اضداد است. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . || بهترین و اقصی از ...
کفور. [ ک َ ] ( ع ص ) حق ناشناس و ناگرونده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . ناسپاسی کننده از نعمت. ( غیاث ) . ناسپاسی کننده نعمت. ( آنندراج ) . نا ...
کتاب. [ ک ِ ] ( ع مص ) کَتب. کِتابَة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ) . کِتبَة. ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ) . نبشتن و یقال کتبت بال ...
( قرآن ) قرآن. [ ق ُ ] ( ع مص ) فراهم آوردن و گرد کردن چیزی را به چیزی. گویند: قَرَاءَ الشی قرآناً ( از باب نصر و فتح ) . || بچه دادن حامل. گویند: قر ...
یقین. [ ی َ ] ( ع اِمص ، اِ ) هرچیز ثابت و واضح و دانسته شده و اطمینان قلب به اینکه چیزی که تعلق کرده است موافق واقع می باشد. ( از ناظم الاطباء ) . ب ...
ایقان. ( ع مص ) ( از �ی ق ن � ) به یقین دانستن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( غیاث ) ( ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 24 ) . بی گمان دانستن و بی گ ...
اطمینان. [ اِ ] ( ع مص ) اطمئنان. اطمینان به چیزی ؛ آرامیدن و قرار گرفتن بدان. و فی الحدیث عن النبی ( ص ) فی تعلیم الصلوة: ثم ارکع حتی تطمئن راکعاً ث ...
اعتقاد. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) در دل گرفتن و قرار دادن در دل. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ) ( آنندراج ) . در دل گرفتن. ( غیاث اللغات ) . || گر ...
وثوق. [ وُ ] ( ع اِمص ) ثقة. ( المنجد ) . اعتماد. ( ناظم الاطباء ) ( غیاث ) : به وثوق حصانت قلاع و مناعت بقاع خویش جواب ابوعلی بازدادند. ( ترجمه تاری ...
تأثیر زبان فارسی بر زبان عربی زبان های فارسی و عربی در زمینهٔ داد و ستد واژگان بر یکدیگر تأثیرهایی داشته اند. واژگان عربی با ریشه فارسی یا واژگان معر ...
فرض. [ ف َ ] ( ع اِ ) رخنه کمان که سوفار و جای چله آن است. ( منتهی الارب ) . آن جای از کمان که زه بدان افتد. ج ، فِراض. ( اقرب الموارد ) . || آتش زنه ...
متضاد. [ م ُ ت َ ضادد] ( ع ص ) با هم مخالفت کننده. ( آنندراج ) ( غیاث ) . مخالف یکدیگر. یقال هما متضادان ؛ آن دو مخالف یکدیگرند. ( ناظم الاطباء ) ( م ...
مترادف. [ م ُ ت َ دِ ] ( ع ص ) در پی دیگری سوار شونده. ( غیاث ) ( آنندراج ) . کسی که پس دیگری سوار شود. ( ناظم الاطباء ) . || پی در پی. ( غیاث ) ( آن ...
زعیم. [ زَ ] ( ع ص ) ضامن و پذرفتار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . کفیل. ضامن و بمعنی وکیل. ( غیاث اللغات ) . ضامن. کفیل. پذیرفتار. ( ناظم الاطباء ) ...
قاید. [ ی ِ ] ( ع ص ) قائد. رجوع به قائد شود. قاید. [ ی ِ ] ( اِخ ) خزیمةبن خازم نمشلی. وی در بغداد نزد خلفاقرب و منزلتی داشت و درب خزیمة به وی منسو ...
لیدر. [ دِ ] ( انگلیسی ، اِ ) قائد. رهبر. سائس. پیشوا. پیشوای فرقه : لیدر حزب ؛ رهبر حزب. لیدر. [ ل َ دَ ] ( اِخ ) دهی از دهستان شهاباد بخش حومه شهر ...
رئیس. [ رَ ] ( ع ص ، اِ ) سرور. ( دهار ) . مهتر. ( منتهی الارب ) . سردار و مهتر قوم. ( آنندراج ) ( منتخب اللغات ) ( غیاث اللغات ) ( از اقرب الموارد ) ...
لازم. [ زِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از لزوم. واجب. ( زمخشری ) . فی الاستعمال به معنی الواجب. ( تعریفات ) . ناگزیر. دربایست. بایا. بایسته. ضرور. کردنی. فری ...
امیر. [ اَ ] ( ع اِ ) میر . پادشاه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ) . فرمانروا. ( مهذب الاسماء ) . کسی که فرمانروا بر قومی باشد ...
یراق. [ ی َ ] ( ترکی ، اِ ) سلاح. ( یادداشت مؤلف ) ( ناظم الاطباء ) . اسلحه سپاه مثل شمشیر و سپر و تیر و کمان و غیره. ( غیاث ) ( آنندراج ) : در مجلس ...
لوازم. [ ل َ زِ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ لازم. ( تاج العروس ) . و ج ِ لازمة. بایسته ها. وابسته ها. اسبابها. وسایل : از لوازم صحبت یکی آن است که یا خانه بپر ...
تجهیزات. [ ت َ ] ( ع اِ ) ج ِ تجهیز. ساز و برگ. جهاز. اسباب کار. ساز جنگ. وسایل کار و کارزار. منبع. لغت نامه دهخدا
بساط. [ ب ِ / ب َ ] ( ع اِ ) گستردنی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( ترجمان القرآن عادل بن علی ) . نوعی از طنفسه ( معرب تنبسه ) دراز کم عرض. ج ، ...
مهدی یا عبدالرضا غیر این هم عربی نبود 🔴 واژه � فرش � از کجا آمده ؟ آیا عربی است ؟ کلمه فرش چه ربطی به طاووس دارد ؟ فرش عربی نیست ؛ خوب بخوانید . . ...
🔴 واژه � فرش � از کجا آمده ؟ آیا عربی است ؟ کلمه فرش چه ربطی به طاووس دارد ؟ فرش عربی نیست ؛ خوب بخوانید . . . 👇 🔹 طاووس نام پرنده ای زیبا در ف ...
🔴 واژه � فرش � از کجا آمده ؟ آیا عربی است ؟ کلمه فرش چه ربطی به طاووس دارد ؟ فرش عربی نیست ؛ خوب بخوانید . . . 👇 🆔 @iranzamin777 🆔 Admin @f777 ...