پیشنهاد‌های محمود اقبالی (٣,٢٢٩)

بازدید
٩٥٠
تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عج. [ ع َج ج ] ( ع مص ) برداشتن آواز و بانگ کردن. ( اقرب الموارد ) ( از شرح قاموس ) ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) . أفضل الحج العج والثج. ( لسان ال ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عَتَلیا ( ـ ح ۸۳۷ پ م ) ( Athaliah ) تنها ملکۀ حاکم مملکت یهودا ( حک: ۸۴۳ـ ح ۸۳۷پ م ) . دختر ایزابل و آحاب، پادشاه اسرائیل، بود. با یَهورام شاه یهود ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( عتلة ) عتلة. [ ع َ ت َ ل َ ] ( ع ص ، اِ ) کلوخ کلان که از زمین برکنده باشند. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . || آهنی است مانند سر تب ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عتل. [ ع َ ت َ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ عَتلة. || ( مص ) شتافتن به سوی بدی. ( اقرب الموارد ) . عتل. [ ع َ ت ِ ] ( ع ص ) مرد شتابنده به بدی. ( اقرب الموارد ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عتاق. [ ع َ ] ( ع مص ) آزاد گردیدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) . عتاق. [ ع ِ ] ( ع ص ، اِ ) عتاق الطیر؛ مرغان شکاری. ( منتهی الارب ) ( اقرب ال ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عتاد. [ع َ ] ( ع اِمص ، اِ ) ساخت. ( منتهی الارب ) . آنچه آماده باشد از سلاح و چارپا و ساز جنگ. ( اقرب الموارد ) . || سامان. || آمادگی. || آنچه جهت س ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( عتادة ) عتادة. [ ع َ دَ ] ( ع مص ) آماده گردیدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) . منبع. لغت نامه دهخدا

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عتب. [ ع َ ] ( ع مص ) خشم گرفتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . خشم گرفتن بر کسی و انکار کردن چیزی را از قبل او. || ملامت کردن. ( اقرب الموارد ) ( منت ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عتاب. [ ع ِ ] ( ع مص ) خشم گرفتن. || خشم گرفتن همدیگر را. || ناز کردن. || خشمگینی پیدانمودن. || یاد کردن خشم را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . || ملا ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( عتبة ) عتبة. [ ع َ ت َ ب َ ] ( ع اِ ) آستانه در یا بالایین ازهر دو. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ) . || هر پله از نردبان. یک پایه نرد ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عتیک. [ ع َ ] ( ع ص ، اِ ) روز سخت گرم. ( اقرب الموارد ) . || سرخ از کهنگی. ( اقرب الموارد ) . عتیک. [ ع َ ] ( اِخ ) ابن تعلبةبن الدؤلی. از بکر از ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عتیق. [ ع َ ] ( ع ص ) آزادشده. ج ، عُتُق ، عُتقاء. ( منتهی الارب ) . بنده آزاد. ( اقرب الموارد ) . || قدیم از هر چیزی و گویند رجل عتیق ؛ یعنی قدیم. ( ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عرصام. [ ع ِ ] ( ع اِ ) شیر بیشه. ( منتهی الارب ) . اسد. ( اقرب الموارد ) . عَراصِم. عَرصم. رجوع به عراصم و عرصم شود. منبع. لغت نامه دهخدا

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( عرصة ) عرصة. [ ع َ ص َ ] ( ع اِ ) گشادگی میان سرای که در آن بنا نباشد و گویند عرصةالدار؛ وسط آن است. ( از منتهی الارب ) . صحن خانه ، و آن بقعه و زم ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عرفان. [ ع ِ ] ( ع مص ) شناختن و دانستن بعد از نادانی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . شناختن. ( زوزنی ) ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) . شناختن. باز ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عرض. [ ع َ ] ( ع مص ) پیدا و آشکارا گردیدن. ( از منتهی الارب ) . ظاهر شدن و آشکار گردیدن ، در حالی که دوام نیابد. ( از اقرب الموارد ) . || پیدا و ظاه ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دوستان این فرد با حساب زیادی که داره دست رو شد ولی دست خودش رو خیلی رو کرده در واژه نامه فارسی و غیره واژه عاقل عربی گفت شده نه ترکی حرف عین ع و قاف ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عیار. ( ع مص ) اندازه نمودن پیمانه را و یکدیگر اندازه کردن هر دو را و دیدن کمی و بیشی آنها را. ( از منتهی الارب ) . مقایسه کردن پیمانه و ترازو و امتح ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عید. ( ع اِ ) خوی گرفته. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) . || هرچه بازآید از اندوه و بیماری و غم و اندیشه و مانند آن. ( منتهی الارب ) ( ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

این واژه عربی و در تمام لغات نامه عربی گفت شده که وارد فارسی شده غذا. [ غ َ ] ( ع اِ ) بول شتر. ( اقرب الموارد ) . رجوع به غذی شود. غذا. [ غ َ ] ( ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ثاقب. [ ق ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از ثقوب و ثقب. مضی ٔ. روشن. فروزان. || سوراخ کننده. || نافذ. || رخشان. تابان. تابنده. || افروخته. || روشن کننده. || ب ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ثاقل. [ ق ِ ] ( ع ص ) سخت بیمار. || بیماری که بیماریش سنگین شده : اصبح ثاقلاً؛ سخت بیمار گردید. بیماری وی سنگین شد. || دینار ثاقل ؛ دینار درست و کامل ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد

ثابت. [ ب ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از ثبات و ثبوت. پابرجا. برقرار. مُزلَئم. سجّین. محکم. استوار. ( دهار ) . پایدار. پاینده. مقرر. ایستاده. ایستنده. برقر ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ثار. ( ع مص ، اِ ) کینه. || کینه کشیدن. || انتقام. خونخواهی. طلب کردن خون : جز انتصار و طلب ثار روی ندید و جز حرکةالمذبوح چاره ندانست. ( ترجمه تاریخ ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نثار. [ ن ِ ] ( ع اِ ) پراکندنی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . آنچه نثار شود در عروسی برای حاضران از کعک وخبیص. ( از اقرب الموارد ) . پولی که در ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سعاد. [ س ُ ] ( اِخ ) زن محبوبه که در عرب بوده است. ( غیاث ) ( آنندراج ) . نام معشوقه ای در عرب : پیام دوست شنیدن سعادت است و سلامت من المبلغ عنی الی ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سعادت. [ س َ دَ ] ( ع اِمص ) سعادة : حسودانت را داده بهرام نحس ترا بهره کرده سعادت زواش. اورمزدی. از درگه شهنشه مسعود با سعادت زیبا به پادشاهی دانا ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سع. [ س ُع ع ] ( ع اِ ) گندم دیوانه یا گندم ردی. ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . منبع. لغت نامه دهخدا

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حکما. [ ح ُ ک َ ] ( ع اِ ) حکماء. ج ِ حکیم. ( دهار ) . حکیمان. فیلسوفان. ارباب معقول : حکمای بزرگتر که در قدیم بوده اند چنین گفته اند که ازوحی قدیم ک ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد

حکم. [ ح َ ] ( ع مص ) لگام بر دهن اسپ کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) . لگام در دهن اسب کردن. ( غیاث ) ( اقرب الموارد ) . حکمة؛لگام در دهن اسپ کردن. حکم ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حکمت. [ ح ِ م َ ] ( ع اِمص ) حکمة. دانایی. علم. ( تعریفات ) . دانش. ( مقدمةالادب ) ( دهار ) . دانشمندی. عرفان. معرفت : جهان سربسر حکمت و عبرت است چرا ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حکومت. [ ح ُ م َ ] ( ع مص ) حکومة. قضا. قضاوت کردن. داوری کردن. || حکم راندن. دیوان کردن. || فرمانروایی کردن. || سلطنت کردن ، پادشاهی کردن. ( فرهنگ ف ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خلافت. [ خ ِ ف َ ] ( ع مص ) بجای کسی بعد وی بودن در کاری. ( آنندراج ) . ایستادن بجای کسی که پیش از وی بوده باشد. ( ترجمان علامه جرجانی ) . نیابت. ( ز ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خلاف. [ خ ِ ] ( ع مص ) مخالفت کردن. منه : خالفه مخالفةً و خلافاً. || واپس ایستاده شدن. || موافقت نکردن. منه : خالفها الی موضع آخر. || نزد زن کسی به پ ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حرف های جعلی از یک آدم غیر نرمال پارس پارس نرم شدگی شده آن فارس است دارای چند معنی و مفهوم گوناگون است. پارس یکی در معنی نام قومی در فلات ایران بوده ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

واژه فقیر. [ ف َ ] ( ع ص ، اِ ) درویش که به اندازه کفایت عیال مال دارد یا درویشی که اندک چیزی دارد و قوت میسر باشد او را. ج ، فقراء. ( از اقرب الموار ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اختلاب. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) فریفتن کسی را. ( منتهی الارب ) . مُخالَبَه. بزبان فریفتن. ( آنندراج ) . تیتال. || ربودن. منبع. لغت نامه دهخدا

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اختلاج. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) کشیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) . کشیدن چیزی را و بیرون کردن. || پریدن رگها و چشم یا قسمتی دیگر از بدن. جستن. بجستن. تشنج . ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اختلاط. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) آمیخته شدن. ( زوزنی ) . درهم شدن. امتزاج. اِلتباس. اِلتباک. آمیختن. درآمیختن : سعادت اختلاط زیرکانست ز نادان گر رسد سودی ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اخل. [ اَ خ َل ل ] ( ع ن تف ) نعت تفضیلی از خل . محتاج تر. || ( ص ) مردی اخل ؛ درویش مفلس. اخل. [ اَ خ ُل ل ] ( ع اِ ) ج ِ خَل . راههای نافذ در ریگ ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اخلاص. [ اِ ] ( ع مص ) خالص کردن. ویژه کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) . ویژه داشتن. بی آمیغ گردانیدن. || دوستی خالص داشتن. امحاض. خلوص نیت داش ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اخلاق. [ اِ ] ( ع مص ) کهنه شدن. کهن شدن. || کهنه کردن. ( زوزنی ) . || کهنه پوشانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) . جامه کهنه پوشانیدن. || نسو کردن. ( تاج ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

واژه آخوند فارسی هست درباره اشتقاق این واژه آراء مختلف آورده اند: پاوْل هُرن در �اساس اشتقاق فارسی� آن را از پیشوند �آ� �خواند� ( از فعل خواندن ) مرک ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد

نام تویسرکان از دو بخش توی و سرکان تشکیل شده است. در برخی نواحی ایران محل هایی به نام توی هست، برای این که اشتباهی رخ ندهد در هر جا چنین محلی باشد به ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نام تویسرکان از دو بخش توی و سرکان تشکیل شده است. در برخی نواحی ایران محل هایی به نام توی هست، برای این که اشتباهی رخ ندهد در هر جا چنین محلی باشد به ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دوستان هیچ منابع آشوری قومی به اسم تُرک را نمی شناسند کی گفت سکاها ترُک هستنداصرارهای الکی در قوم سکا ترُک نیستند هیچ منابع درست حسابی نگفت سکاها تُ ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عصام. [ ع َ ] ( ع اِ ) حلقه ای که در گردن سگ باشد. ج ، أعصام. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) . عصام. [ ع ِ ] ( ع اِ ) بند مشک و دوال که به وی ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

عصامی. [ ع ِ ] ( ص نسبی ) منسوب به عصام بن شهبر صاحب نعمان. آنکه به نفس خود بالد نه به پدران. مقابل عظامی. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . در مثل گویند: کن ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عصا. [ ع َ ] ( ع مص ) عصا به دست گرفتن. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . عصا برگرفتن. || مانند چوب دستی گرفتن شمشیر را، و به شمشیر زدن کسی ر ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( عصبة ) عصبة. [ ع َ ص َ ب َ ] ( ع اِ ) واحد عَصَب. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) . رجوع به عصب شود. || پسران و خویشان نرینه از جانب پدر، و ...