پیشنهادهای محمود اقبالی (٣,٢٣٣)
قاجار. ( ترکی ، ص ) تندسیر. ( تاریخ ایران برای دبیرستانها تألیف رشید یاسمی چ فردوسی ص 195 ) . قاجار. ( اِخ ) نام ایلی است از ترک ساکن ایران که در ع ...
قج. [ ق ُ ] ( ترکی ، اِ ) قچ. قوچ. رجوع به قچ شود. منبع. لغت نامه دهخدا
وسواس. [ وَس ْ ] ( ع اِ ) اندیشه بد و آنچه در دل گذرد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . هر بدی که به قلب خطور کند وهر چیزی که در آن خیر ...
بالفعل. [ بِل ْ ف ِ ] ( ع ق مرکب ) ( از: ب ال فعل ) فعلاً. اکنون. کنون. نقداً. در حال حاضر. هم اکنون. الحال. درین زمان. در این وقت. حالا. مقابل بالمآ ...
بالع. [ ل ِ ] ( ع ص ) اسم فاعل از بلع. فروبرنده از حلق. بلع کننده. اوبارنده. || ( اِخ ) نام یکی از دو ستاره سعد بُلَع. نام ستاره روشن تر از دو ستاره ...
حاذق. [ ذِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از حذق. استاد. ( ادیب نظنزی ) ( دهار ) . سخت استاد ( ربنجنی ) . ماهر. استادکار. نیک دان. زیرک. زیرک سار در کاری. اوستا ...
ترنح. [ ت َ رَن ْ ن ُ ] ( ع مص ) یاویدن از مستی و جز آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . متمایل شدن از مستی و جز آن. ( از اقرب الموارد ...
اغوا. [ اِ ] ( از ع ، اِمص ) مأخوذ از تازی. گمراهی. ضلالت. گمراه کردگی. اضلال. فریب. وسوسه. پند و نصیحت بد. برانگیختگی و تحریک و تحریض بر کارهای بد. ...
تحریض. [ ت َ ] ( ع مص ) براوژولیدن. ( زوزنی ) . برانگیختن. ( دهار ) . برانگیختن بر کاری. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) . کسی را بر جنگ برانگیخت ...
( اغاثة ) اغاثة. [ اِ ث َ ] ( ع مص ) فریاد رسیدن. ( ناظم الاطباء ) . کمک کردن و یاری دادن. اغاثه اغاثة؛ اعانه و نصره. ( از اقرب الموارد ) . فریاد رسی ...
( آغاج ) آغاج. ( ترکی ، اِ ) چوب. درخت. || فرسنگ. فرسَخ. || قره آغاج ؛ نارون بی پیوند. منبع. لغت نامه دهخدا
اغالیط. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ اُغلوطَة، مسأله یا سخنی که بدان کسی را بغلط اندازند. ( آنندراج ) . مطالب یا سخنهایی که بدانها کسی را در غلط اندازند. ( ف ...
غلاظ. [ غ ِ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ غَلیظ. ( غیاث اللغات ) ( المنجد ) . صاحب اقرب الموارد جمع غلیظ را ذکر نکرده است. - امعاء غلاظ. رجوع به امعاء شود. غ ...
تجربه. [ ت َ رِ ب َ ] ( مص ) آزمودن. ( فرهنگ نظام ) . تجربة. رجوع به تجربة شود. تجربه. [ ت َ رِ / رُ ب َ / ب ِ ] ( از ع ، اِمص ، اِ ) آزمایش و امتحا ...
حم. [ ح َ ] ( ع اِ ) حما. حمو. خویشاوند شوی و زوجه چون پدر و برادر و غیره. ( از منتهی الارب ) . خسر. رجوع به حما و حمو شود. حم. [ ح َم م ] ( ع مص ) ...
حقوق. [ ح ُ ] ( ع اِ ) ج ِ حُق. به معنی خانه های عنکبوت. || ج ِ حقه. || ج ِ حَق. ( منتهی الارب ) . حقها. سزاها. پاداشها. واجبات : دولت حقوق من بتمامی ...
قیمتی. [ م َ ] ( ص نسبی ) منسوب به قیمت ، ارزش دار. بهادار. || پربها. ثمین. گرانبها. ( آنندراج ) : من آنم که در پای خوکان نریزم مر این قیمتی لفظ دُرّ ...
نزدیک. [ ن َ ] ( حرف اضافه ، ق ) پهلوی : نزدیک ( نزدیک ) ، از: نزد یک ( علامت نسبت ) ، نیز پهلوی : نزدیست ، کردی : نزوک ( نزدیک ، قریب ) ، نزیک ، نزی ...
برودات. [ ب َ ] ( ع اِ ) ج ِ بَرود. ادویه ای که چشم را خنک کند. ( یادداشت دهخدا ) . و رجوع به برود شود. منبع. لغت نامه دهخدا
برودت. [ ب ُ دَ ] ( اِمص ) برودة. سردی. ( غیاث ) . خنکی. مقابل حرارت. مقابل گرمی : گفتم که از برودت ایام جای ساخت گفتا که از حرارت جنبش گزید فر. ناص ...
مصلح. [ م ُ ل ِ ] ( ع ص ) به صلاح و نیکویی آورنده. ( آنندراج ) ( از غیاث ) . || آنکه اصلاح می کند و بهتر می نماید. ( ناظم الاطباء ) . اصلاح کننده. نی ...
بلاغی. [ ب َ غا / ب ُ غا ] ( ع ص ) مرد بلیغ. ( منتهی الارب ) . بلیغ و فصیح که با سخن خود کنه ضمیر خود را برساند. ( از ذیل اقرب الموارد از قاموس ) . ...
بلاغ. [ ب َ ] ( ع مص ) رسانیدن. ( دهار ) ( غیاث اللغات ) . || وصول به چیزی. ( از ذیل اقرب الموارد ) . رسیدن. ( ترجمان القرآن جرجانی ) . بلاغ. [ ب َ ...
بلاغت. [ ب َ غ َ ] ( از ع ، اِ ) بلاغة. چیره زبانی. ( منتهی الارب ) . فصاحت. ( اقرب الموارد ) . شیواسخنی. زبان آوری. و رجوع به بلاغة شود. || در اصطلا ...
عشر. [ ع َ ] ( ع مص ) ده یک اموال را گرفتن. ( از ناظم الاطباء ) : عشر القوم ؛ عُشر اموال آن قوم را گرفت. ( از اقرب الموارد ) . ده یک بستدن. ( تاج الم ...
جدل. [ ج َ ] ( ع مص ) محکم تافتن رسن را. ( اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) . محکم تافتن. ( تاج المصادر بیهقی ) . استوار کردن تابیدن ...
( محاجة ) محاجة. [ م ُ حاج ْ ج َ ] ( ع مص ) حجاج. ( منتهی الارب ) . با کسی حجت گفتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ) . حجت آوردن. || خصومت کر ...
استدلال. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) دلیل خواستن. ( منتهی الارب ) . دلیل جستن. گواهی خواستن. ( غیاث ) . || دلیل آوردن. ( منتهی الارب ) ( غیاث ) . دلیل کردن. ...
قیاس. ( ع اِ ) ج ِ قوس. ( از اقرب الموارد ) . رجوع به قوس شود. || ( مص ) به ناز خرامیدن. ( از اقرب الموارد ) . || اندازه گرفتن. ( منتهی الارب ) ( ناظ ...
واژه بعلاوه. [ ب ِع َ / ع ِ وَ / وِ ] ( ق مرکب ) باضافه. علاوه بر. بعلاوه ٔ، بدین معنی لازم الاضافه است. باضافه ٔ. علاوه بر. افزون بر. اضافه بر: دو ب ...
واژه متحقق. [ م ُ ت َ ح َق ْ ق ِ ] ( ع ص ) صحیح و درست کننده ٔخبر. ( آنندراج ) . راست و صحیح و یقین و بی شک. ( ناظم الاطباء ) . || تحقیق شده و ثابت ش ...
ریشه شناسی واژه ی �هشتگ� در فارسی نوین با تمرکز بر اوستایی، پهلوی و سانسکریت ارائه کرده ام و منابع معتبر کتابی را در انتها آورده ام: - - - واژه ...
درباره نژاد مردم ایلام باستان - - - ۱. پیش زمینه تمدن ایلامیان ( Elamites ) در هزاره سوم پیش از میلاد در مناطق خوزستان، لرستان و بخش هایی از فا ...
واژه لیلا در متون باستانی ایلام، ترکیب �لیلا ایرتا� ( lila irta ) به عنوان نام یک ایزد یا خدای باستانی ثبت شده است. در این ترکیب: لیلا: نام خدای باس ...
هر �چقدر پاک بکونی بازهم جواب تو رو خواهم داد دیگه عکس می گذارم اگه دوست داری الان پاک کن می توان با استناد به منابع تاریخی معتبر، ادعاهای مطرح شده ...
هر �چقدر پاک بکونی بازهم جواب تو رو خواهم داد دیگه عکس می گذارم اگه دوست داری الان پاک کن بیایید مرحله به مرحله و مستند به منابع معتبر تاریخی و زبان ...
هر �چقدر پاک بکونی بازهم جواب تو رو خواهم داد دیگه عکس می گذارم اگه دوست داری الان پاک کن مرحله به مرحله و با منابع معتبر این ادعا را بررسی کنیم. ...
واژه ی صندوق / سندوق / سندوغ به اَسَن ( asan ) فارسی و اوستایی/پهلوی/سانسکریت معتبر است و با منابع علمی تطابق دارد. برای روشن شدن موضوع، می توانیم ای ...
واژه ی صندوق / سندوق / سندوغ به اَسَن ( asan ) فارسی و اوستایی/پهلوی/سانسکریت معتبر است و با منابع علمی تطابق دارد. برای روشن شدن موضوع، می توانیم ای ...
واژه ی صندوق / سندوق / سندوغ به اَسَن ( asan ) فارسی و اوستایی/پهلوی/سانسکریت معتبر است و با منابع علمی تطابق دارد. برای روشن شدن موضوع، می توانیم ای ...
ریشه شناسی واژه ی �واچ� و ارتباط آن با واژه ی �واچ� / �واج� در فارسی را به شکل زیر ارائه کرد و منابع را در انتها ذکر کرد: - - - ریشه شناسی واژه ...
بیا با دقت بررسی کنیم 👇 ۱. واژهٔ �داغون� در فارسی امروز به معنای �ویران، خراب، از کار افتاده� به کار می رود. بیشتر پژوهشگران زبان شناسی آن را شکل ...
کاری گفته واژه توپ با این اسم جعلی در کتاب دیوان لغات الترک که صدیق ترجمه کرده هست ببینم هست دوستان گرامی این کار خواست همش داره متن جعلی خودش حذف می ...
هر �چقدر پاک بکونی بازهم جواب تو رو خواهم داد ای جان چقدر این بازی دوست دارم حذف می کنه درباره می گذار من که خسته نمی شوم بیایید این ادعا را با دقت ...
واژه ی �سَندل� یا �صَندل� در زبان فارسی به معنای �کفش� یا �پاپوش� ریشه در زبان های ایرانی میانه ( پهلوی ) دارد. در متون پهلوی، واژه ی �sandal� به معن ...
واژه ی �سَندل� یا �صَندل� در زبان فارسی به معنای �کفش� یا �پاپوش� ریشه در زبان های ایرانی میانه ( پهلوی ) دارد. در متون پهلوی، واژه ی �sandal� به معن ...
هر �چقدر پاک بکونی بازهم جواب تو رو خواهم داد ای جان چقدر این بازی دوست دارم حذف می کنه درباره می گذار من که خسته نمی شوم این ادعایی که می گویند �پ ...
هر �چقدر پاک بکونی بازهم جواب تو رو خواهم داد برخی افراد تلاش می کنند واژه های کهن ایرانی را به زور ریشه ترکی جلوه دهند. بیایید با استناد به منابع ز ...
معاصر. [ م َ ص ِ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ مُعصِر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) . ج ِ معصر به معنی دختری که به رسیدگی حیض نزدیک باشد. ( ...
اعمال. [اَ ] ( ع اِ ) ج ِ عمل ، کار و خدمت. ( آنندراج ) . ج ِ عَمَل. ( مؤید الفضلاء ) . ج ِ عَمَل ، بمعنی کار و خدمت. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاط ...