پیشنهادهای محمود اقبالی (٥٣٤)
مجهول. [ م َ ] ( ع ص ) در لغت هر شی نامعلومی را گویند. ( کشاف اصطلاحات الفنون ) . نادانسته. ( غیاث ) ( آنندراج ) . نامعلوم. دانسته ناشده. ناشناس. ناش ...
تضمن. [ ت َ ض َم ْ م ُ ] ( ع مص ) پذیرفتن چیزی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از تاج المصادر بیهقی ) ( از دهار ) . || لازم گرفتن ...
( رابطة ) رابطة. [ ب ِ طَ ] ( ع اِ ) علاقه و آنچه بدان چیزی را بچیزی بندند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . علقه و وصله. ( از اقرب الموارد ) . || ...
شمول. [ ش َ ] ( ع اِ ) نامی است می را. ( مهذب الاسماء ) . می سرد. ( ناظم الاطباء ) . می ، بدان جهت که درمی گیرد مردم را به بوی یا آنکه بلا و شدت دارد ...
عمومیت. [ ع ُ می ی َ ] ( ع مص جعلی ، اِمص ) شمول. وفور. کثرت. کلیت. ( ناظم الاطباء ) . منبع. لغت نامه دهخدا
اصلاح. [ اِ ] ( ع مص ) راست کردن عصا و چوب را به آتش. ( منتهی الارب ) . || بصلاح آوردن. ( زوزنی ) . بصلاح آوردن و نیکو کردن. ( آنندراج ) . نیکو کردن. ...
مخفی. [ م َ فی ی ] ( ع ص ) به معنی پنهان. ( آنندراج ) . پنهان و پوشیده و پنام و نهفته و نهان و پوشیده شده. ( ناظم الاطباء ) : آدمی مخفی است در زیر زب ...
مکتوم. [ م َ] ( ع ص ) پوشیده. ( غیاث ) ( آنندراج ) . پنهان و پوشیده. ( ناظم الاطباء ) . پنهان داشته. نهان داشته : تا که اسرار قدر در تتق پرده غیب ز ا ...
متفرق. [ م ُ ت َف َرْ رَ ] ( ع اِ ) جای پراکندگی و پراکنده شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . جای پراکندگی. ( ناظم الاطباء ) . متفرق. [ م ُ ت َ ف َر ...
متواری. [ م ُ ت َ را ] ( ع اِ ) نهانگاه و محل اختفا : چون ذونواس بازگشت به یمن این دو کس به نجران آمد و این مردمان که مانده بودند از متواری بیرون آور ...
منتشر. [ م ُ ت َ ش ِ ] ( ع ص ) پراکنده. ( غیاث ) ( آنندراج ) . پراکنده گشته و گسترده شده. پراکنده و پاشیده و افشان. ( از ناظم الاطباء ) . پراکنده. پر ...
اثر. [ اَ ث َ ] ( ع اِ ) عقب. ایز. حف . حفف :خرج فی اثره ؛ برآمد پس او. ( منتهی الارب ) . || نشان. پی. داغ پای. جای پای. نشان قدم : قطع اﷲ اثره ؛ ببر ...
خواص. [ خ َ واص ص ] ( ع اِ ) مردمان خاص. ضد عوام. ( ناظم الاطباء ) . ج ِ خاصّه. نزدیکان. مقربان : احمد و شکر خادم تنی چند از خواص و طبیب و حاکم لشکر ...
عقیده. [ ع َ دَ / دِ ] ( ع اِ ) عقیدة. عقیدت. هر چیز که شخص بدان اعتقاد دارد و یقین بر آن دارد و نمشته و پنداشتی. ( ناظم الاطباء ) . آنچه بدان گروند ...
دوستان عکس کتاب در جواب ایران ستیزان دوستان حتما اینو ببینید خیلی به درد می خوره من از دوستان سوالی دارم کسی در دانشگاه معتبر کشور و مثل دانشگاه تهرا ...
سکوت. [ س َ ] ( ع ص ) بسیار خاموش. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) سکوت. [ س ُ ] ( ع مص ) خاموش شدن. ( ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 58 ) . خاموشی. ...
( آرض ) آرض. [ رَ ] ( ع ن تف ) سزاوارتر. شایسته تر. اَلْیَق. اجدر. احری ̍. اولی ̍. ارض. [ اَ ] ( ع اِ ) زمین. ( منتهی الأرب ) . زمی. غبرا. ام آدم. ...
عاد. ( ع اِ ) مردم. یقال : ماأدری أی عاد هو؛ أی أی الناس ؛ یعنی ندانم که چه مردست او. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ) . عاد. ( اِخ ) قومی که هو ...
معار. [ م ُ ] ( ع ص ) به عاریت داده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . معار، یا عین معار، یا مستعاره مال عاریه است. ( فرهنگ علوم نقلی دکتر سجادی ) : اش ...
شط. [ ش َطط ] ( ع مص ) دور شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( ناظم الاطباء ) ( دهار ) ( از اقرب الموارد ) . || دشواری کردن بر ک ...
قضا. [ ق َ ] ( ع مص ) فرمان دادن و حکم کردن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) . و از این باب است : قضی ربک ؛ ای امر و حکم ربک. ( منتهی الارب ) . || م ...
صیقل. [ ص َ ق َ ] ( ع ص ) تیزکننده شمشیر و زداینده آن ج ، صیاقل ، صیاقله. ( منتهی الارب ) . زداینده آینه و تیغ و جز آن و تیزکننده. ( غیاث اللغات ) . ...
وحشت. [ وَ ش َ ] ( ع اِمص ) تنهایی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( بهار عجم ) ( آنندراج ) : با تو برآمیختنم آرزوست وزهمه کس وحشت و بیگانگی. منب ...
معترض. [ م ُ ت َ رِ ] ( ع ص ) اعتراض کننده. ( آنندراج ) . آن که اعتراض می کند. ( ناظم الاطباء ) . آنکه بر سخن یا عقیده و عمل دیگری خرده گیرد. خرده گی ...
صبور. [ ص َ ] ( ع ص ) صابر و شکیبا و کسی که جلدی نکند درانتقام. ( غیاث اللغات ) . شکیبا و حلیمی که عاصیان رابه عذاب مؤاخذه نکند بلکه ببخشد یا در گرف ...
مسکن. [ م َ ک َ ] ( ع اِمص ) سکونت. ( مثل ملبس و منکح و مطعم و مشرب ) . ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . نشست. مسکن. [ م َ ک َ / م َ ک ِ ] ( ع اِ ) جای باش ...
ناقص. [ ق ِ ] ( ع ص ) ناتمام. مقابل کامل. ( فرهنگ نظام ) ( آنندراج ) . ناتمام. ناکامل. ( ناظم الاطباء ) . ناکامل. نیمه کاره. که کمی دارد. نادرست. که ...
تولید. [ ت َ ] ( ع مص ) از گوسفند، بچه گرفتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) . زاینده گردانیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . زایانیدن قابله زن ...
رفع. [ رَ ] ( ع مص ) برداشتن و بلند کردن چیزی ، خلاف وضع. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) . برداشتن. ( از غیاث اللغات ) ( ترجمان القرآن جرجانی چ دب ...
تعدی. [ ت َ ع َدْ دی ] ( ع مص ) فاگذاشتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) . درگذشتن از کار و ترک دادن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . تجاوز کردن ...
نعناع. [ ن َ ] ( ع اِ ) نعنا. رجوع به نعنا شود. منبع. لغت نامه دهخدا
شغل. [ ش َ ] ( ع اِ ) ج ِ شَغْلة. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . رجوع به شغلة شود. شغل. [ ش َ / ش ُ ] ( ع مص ) در کار داشتن کسی را. ( از اقر ...
صفی. [ ص َ فی ی ] ( ع ص ، اِ ) دوست خالص. ( منتهی الارب ) . دوست صافی. ( غیاث اللغات ) . دوست گزیده. ( مهذب الاسماء ) . دوست یگانه. ( دهار ) . || خال ...
سیل. [ س َ ] ( ع اِ ) آب بسیار که روان باشد. بی پروا، بی تاب ، بی زینهار، پرشور، لاابالی ، تندرو، دریادیده ، سبکرو، سبکرفتار، سبک خیز، خانه برانداز، ...
مطهر. [ م ُ طَهَْ هََ ] ( ع ص ) پاک کرده شده. ( آنندراج ) . پاک و پاکیزه. ( ناظم الاطباء ) . پاکیزه. پاک. نمازی کرده. نمازی شده. پاک گشته. مقدس. منزه ...
قطر. [ ق َ ] ( ع مص ) دوختن جامه را. || قطران مالیدن شتر را. || چکیدن. || چکانیدن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) . اصمعی گوید: متعدی و لازم هر دو ...
توحید. [ ت َ ] ( ع مص ) یگانه گردانیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . یکی کردن. ( دهار ) . در لغت ، حکم به واحد بودن شی است. ...
ممد. [ م ُ م ِدد ] ( ع ص ) مددکننده. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) . امدادکننده. مددرساننده. یاری دهنده. ( ازناظم الاطباء ) . کمک. یار. مددده. کمک فرست ...
احداث. [ اِ ] ( ع مص ) ظاهر و پیدا کردن. || زنا کردن. || شکستن وضو. || صیقلی کردن شمشیر را. ( منتهی الارب ) . آهن بزدودن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر ) . ...
مغناطیس. [ م َ / م ِ ] ( معرب ، اِ ) آن سنگ که آهن به خود کشد. ( مهذب الاسماء ) . سنگ آهن ربای. مَغنَطیس. مَغنیطیس. ( منتهی الارب ) . مأخوذ از یونان ...
جمعه. [ ج ُ ع َ / ع ِ ] ( از ع ، اِ ) مجموعة. جمعه از تمر؛ یک مشت از خرما. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) . || الفت. ( منتهی الارب ) : ادام اﷲ جمعة ...
الفت. [ اَ ل ُ ] ( اِ ) آلفت و غم و اندوه. || رنج و پریشانی و آشفتگی. ( ناظم الاطباء ) ( استینگاس ) . رجوع به آلفتن و آلفته شود. الفت. [ اُ ف َ ] ( ...
ناقل. [ ق ِ ] ( ع ص ) برنده چیزی از جائی به جائی. ( فرهنگ نظام ) . از جائی به جائی برنده. ( آنندراج ) . آنکه چیزی را از جائی به جائی می برد. برنده و ...
مخلوط. [ م َ ] ( ع ص ) آمیخته شده. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) . آمیخته و درهم و شوریده و سرشته. ( ناظم الاطباء ) . - مخلوط شدن ؛آمیخت ...
( اطرة ) اطرة. [ اُ رَ ] ( ع اِ ) پَی که بر سوفار تیر پیچند. || تندی گرداگرد حشفه. || گوشت گرداگرد ناخن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ...
بهنام رضایی یا سید سرور یا سعید سرور یا عبدالرضا یا امین خدایش این حرف الکی از کجات در می آورید بهنام رضایی بهنام رضایی بهنام رضایی بهنام رضایی بهنا ...
دوستان این فرد کارش این حرف های الکی و ساختگی هست اسم قبلیش عبدالرضا بود الان امین این کارش جعل هست پس ماد ها با سکاها ترک هستند چرا جای این حرف های ...
باز هم حرف های الکی و ساختی از فردی به اسم امین که قبل تر هم اسمش عبدالرضا بود این کارش فقط حرف های الکی زدم هست در واژه ی چوقا یا چوخا واژه ی چو در ...
آقای امین یا عبدالرضا باز هم حرف ساختی الکی شروع کردی واژه ی چوقا از ریشه ی چو و خا هست دو واژه ی فارسی لچک از دو واژه ی لِه و چَک واژه ی شلوار که فا ...
آقای امین یا عبدالرضا دست از این حرف ساختی دارید لر چه ترک دو قوم جدا از برام عجیب اصرار الکی شما ها پاین با منبع معتبر گذاشتم دوستان ببینند یه کم آی ...