پیشنهادهای محمود اقبالی (٣,٢٣٣)
درباره ی واژه ی �اَر / ار� و ریشه ی آن در اوستایی، پهلوی و سانسکریت. اجازه بده یک بررسی زبان شناختی انجام بدهم: - - - ۱. اوستایی ریشه ی 𐬀𐬭 ( ...
ریشه شناسی واژه زیارت - - - 🔎 خط سیر واژه اوستایی: ریشه ی zaēu - / zaēy - = �پیش آمدن، جلو رفتن، حرکت کردن به سوی نیایش�. پهلوی: zyārt = �د ...
ادعای �شکست چندباره ی ساسانیان از هون ها و سکونت آن ها در شرق ایران� معمولاً در نوشته های غیرعلمی یا ملی گرایانه ی جعلی دیده می شود. اجازه بدهید بر ا ...
واژه نامه و منابعی که آورده بودید دقیق و معتبر است. حالا اجازه بدهید مرحله به مرحله این دو موضوع جداگانه بررسی شود: - - - ۱. �هون� در زبان ها ( ...
عل. [ ع َل ْ ل ] ( ع مص ) دوباره آب خوراندن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) . دیگرباره شراب دادن. ( تاج المصادر ) ( مصادر زوزنی ) . || نیک رنگ دادن ...
توقع. [ ت َ وَق ْ ق ُ ] ( ع مص ) چشم داشتن. ( زوزنی ) ( دهار ) ( از ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( آنندراج ) . چشم داشتن ب ...
( عزمة ) عزمة. [ ع َ م َ ] ( ع مص ) عَزم ( در تمامی معانی ) . ( از ناظم الاطباء ) . رجوع به عزم شود. عزمة. [ ع َ م َ ] ( ع اِ ) واجب و ثابت : عزمة م ...
( جزمة ) جزمة. [ ج َ م َ ] ( ع مص ) یک بار خوردن. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) . یک بار خوردن در شبانه روز. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ...
( جزماً ) جزماً. [ ج َ مَن ْ ] ( ع ق ) حتماً و قطعاً و بطور ثبات و استوار. ( ناظم الاطباء ) . قطعاً. البتة. ( یادداشت مؤلف ) . بیقین. بطور قطع. بی ت ...
جزم. [ ج َ ] ( ع ص ، اِ ) امری که پیش از وقت خود آید. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ) . از کارها پیش از هنگا ...
عزم. [ ع َ ] ( ع مص ) آهنگ نمودن بر کاری و دل نهادن وکوشش کردن. ( از منتهی الارب ) . دل به کاری نهادن. ( دهار ) ( زمخشری ) ( از تاج المصادر بیهقی ) ( ...
مأوا. [ م َءْ ] ( ع اِ ) جای بودن و با لفظ دادن و ساختن و گرفتن و به مأوا شدن مستعمل. ( آنندراج ) . مسکن و منزل و خانه و لانه و جایگاه و مقام و جای ...
هوی. [ هََ ] ( ع ص ) هَو. دوست دارنده. ( منتهی الارب ) . صاحب هوی. ( اقرب الموارد ) . مؤنث آن هویة است. ( اقرب الموارد ) . هوی. [ هََ وا ] ( ع مص ) ...
تعهد. [ ت َ ع َهَْ هَُ ] ( ع مص ) عهد نو کردن. ( زوزنی ) . تازه کردن پیمان. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . || دیدار تازه کردن ...
مقر. [ م ُ ق ِرر ] ( ع ص ) اقرارکننده. ( غیاث ) ( آنندراج ) . اعتراف کننده و اذعان کننده و کسی که اقرار می کند و اعتراف می نماید و راست می گوید و اعت ...
اپیکا. [ اِ ] ( اِ ) ( مخفف و مصحف ایپِکاکوانها ) پوست ریشه ای است که از برزیل آرند و از آن اِمتین و دیگر ادویه مقیی کنند. منبع. لغت نامه دهخدا
اکاره. [ اَک ْ کا رَ ] ( ع ص ) اکارة. برزگر. || دهقان ساکن یک ده که سهمی از زمینهای دایر ندارد و برای کار کردن به دیه های مجاور می رود. ج ، اَکَرَة. ...
واقعیت. [ ق ِ عی ی َ ] ( ع مص جعلی ، اِمص ، اِ ) حقیقت. || وجود. هستی. ( ناظم الاطباء ) . منبع. لغت نامه دهخدا
( واقعاً ) واقعاً. [ ق ِ عَن ْ ] ( ع ق ) در حقیقت. بحقیقت. حقیقةً. درواقع. فی الواقع. براستی. رجوع به واقع شود. منبع. لغت نامه دهخدا
( واقعة ) واقعة. [ ق ِ ع َ ] ( ع ص ) مؤنث واقع. رجوع به واقع شود. || ( اِ ) حادثه. ( غیاث ) ( ناظم الاطباء ) . نازله. ( از اقرب الموارد ) . اتفاق. ک ...
( نقالة ) نقالة. [ ن َق ْقا ل َ ] ( ع ص ) تأنیث نقّال. رجوع به نَقّال شود. - سیم نقالة ؛ سیمی که بدان چیزی را از جائی به موضعی دیگر نقل کنند. - ...
واقع. [ ق ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از وقوع. رجوع به وقوع شود. || حاصل. ( اقرب الموارد ) . || آنکه سنگ آسیا را نقر کند. || مرغ که بر درخت باشد یا لانه گر ...
عق. [ ع َق ق ] ( ع مص ) شکافتن جامه. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) . شکافتن. ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) . || قربان کردن در هفته نخ ...
تربیت. [ ت َ ] ( ع مص ) پروردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ) : چون بقدرت بیچون ترتیب تربیَت و تربیت و تزتیت عال ...
عرعر. [ ع َ ع َ ] ( اِ صوت ) بانگ خر. صدای الاغ. ( فرهنگ فارسی معین ) . بانگ درازگوش. آواز خر. ( فرهنگ لغات عامیانه ) . اسم صوت خر. حکایت صوت خر. نقل ...
زید. [ زَ / زی / زَ ی َ ] ( ع مص ) افزون شدن و افزون کردن ( لازم و متعدی ) . یقال : زاده اﷲ خیراً و زاد فیما عنده. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ...
( موضوعة ) موضوعة. [ م َ ع َ ] ( ع ص ) مؤنث موضوع. ( منتهی الارب ) . ماده شتری که بدون راعی به چراگاه رود و چرا کند و شب به خانه بازآید. ( منتهی الا ...
موضوعات. [ م َ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ موضوعة. نهاده ها. ( یادداشت مؤلف ) . || ج ِ موضوع. ( المنجد ) ( اقرب الموارد ) . رجوع به موضوعة شود. منبع. لغت ن ...
اکلیل. [ اِ ] ( ع اِ ) تاج. ( منتهی الارب ) ( شرفنامه منیری ) ( مؤید الفضلاء ) ( ناظم الاطباء ) ( مهذب الاسماء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) . ت ...
محاسب. [ م ُ س ِ ] ( ع ص ) حساب کننده و مرتب کننده حساب و مستوفی. ( ناظم الاطباء ) . شمارگر. آمارگر. شمارگیر. آماره گیر. شماره گیر. حسابدار. آمارگیره ...
محاسبات. [ م ُ س َ /س ِ ] ( ع اِ ) ج ِ محاسبة. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . || حسابها. ( ناظم الاطباء ) . || بده و بستان : با فلان تاجر محاسباتی داشتم. ...
محاسبه. [ م ُ س َ ب َ / س ِ ب ِ ] ( از ع ، اِمص ) محاسبة. شمار کردن. با کسی شمار کردن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . حساب برگرفتن و شمار کردن با کس ...
مالیخولیا. ( معرب ، اِ ) به معنی مالیخ است که کوفت و خلل دماغی و سودا و خیال خام باشد. گویند یونانی است. ( برهان ) . خلل دماغی و سودا و خیال خام و صح ...
اثبات. [ اِ ] ( ع مص ) نیک شناختن کسی را و برجای داشتن او را. ( منتهی الارب ) . || بجای بداشتن. ( تاج المصادر بیهقی ) : حل و عقد و اثبات و اسقاط بدو ...
اکتراث. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) پروا کردن و باک داشتن. گویند: ما اکترث له ؛ ای ماابالی به. ( از اقرب الموارد ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) . باک د ...
ثابته. [ ب ِ ت َ] ( ع ص ، اِ ) تأنیت ثابت. || یکی از ثوابت کواکب. خلاف سیّارة. هر یک از ستارگان که حرکت آنرادر نتوان یافت. ج ، ثوابِت ، ثابتات. نور ...
تأثیر. [ ت َءْ ] ( ع مص ) اثر و نشان گذاشتن در چیزی. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) . نشان گذاشتن در چیزی. ( آنندراج ) . اثر کردن. ( زوزنی ) ...
انضمام. [ اِض ِ ] ( ع مص ) فراهم آمدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . باهم آمدن. ( تاج المصادر بیهقی ) . فاهم آمدن. تضامم. ( ...
عابر. [ ب ِ ] ( ع ص ) عبورکننده و راه گذرنده. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ) . - عابر سبیل ؛ راه گذر. مسافر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ...
( عابرة ) عابرة. [ ب ِ رَ ] ( ع ص ) مؤنث عابر. ( اقرب الموارد ) . || لغة عابرة؛ جائزه. ( اقرب الموارد ) . جائز و روان. ( منتهی الارب ) . منبع. لغت ...
عابری. [ب ِ ] ( ص نسبی ) منسوب به عابِر. رجوع به عابر شود. عابری. [ ب َ ] ( ص نسبی ) نسبت است به عابربن ارفخشدبن سام. ( لباب الانساب ) . رجوع به عاب ...
( طرة ) طرة. [ طَرْ رَ ] ( ع اِ ) تهیگاه. || ( مص ) آبستن کردن گشن ماده را به یک آمیزش. ( منتهی الارب ) . طرة. [ طُرْ رَ ] ( ع اِ ) کرانه جامه که پر ...
بررسی ریشهٔ واژهٔ �شلاق� در فارسی واژهٔ �شلاق� در زبان فارسی می تواند از ریشه های اوستایی، پهلوی و سانسکریت ردیابی شود، اگرچه مسیر تطور واجی و معنای ...
ریشه شناسی واژهٔ �مربا� در زبان های اوستایی، پهلوی و سانسکریت نشان دهندهٔ تحول معنایی و فرهنگی این واژه در زبان های ایرانی است. در ادامه، به بررسی ای ...
بیایید تحلیل ریشه شناسی واژه ی �سهم� را به صورت دقیق و با منابع معتبر کتابی، جداگانه برای هر زبان بررسی کنیم و سپس جمع بندی تطبیقی ارائه دهیم. همچنین ...
موضوع را مرحله به مرحله بررسی کنیم تا ریشه واژه �ریه� را در اوستایی، پهلوی و سانسکریت مشخص کنیم. ابتدا توجه کنیم که در فارسی �ریه� به عضو تنفسی بدن ا ...
برای تحلیل واژه ی �تهال� و بررسی ریشه های اوستایی، پهلوی و سانسکریت، لازم است به هر زبان جداگانه نگاه کنیم. اما ابتدا باید مشخص شود که معنی و کاربرد ...
واژه ی �کبد� که به عضو داخلی بدن ( کبد ) اشاره دارد، ریشه ای عمیق در زبان های هندواروپایی دارد و به ویژه در اوستایی، پهلوی و سانسکریت سابقه دارد. بیا ...
😊 بیایید با دقت به این ادعای جعلی درباره ی واژه ی �تشر� نگاه کنیم و بر اساس منابع زبان شناسی معتبر پاسخ علمی بدهیم. - - - ۱. بررسی ادعای جعلی ...