صحبت

/sohbat/

مترادف صحبت: آمیزش، مصاحبت، نشست وبرخاست، همدمی، همراهی، هم نشینی، تکلم، گپ، گفت وگو، مباحثه، محاوره، مذاکره، مصاحبه، مکالمه

برابر پارسی: سخن، گفتگو، گفتمان، گلا

معنی انگلیسی:
conversation, dialog, dialogue, talk, company, tongue

لغت نامه دهخدا

صحبت. [ ص ُ ب َ ] ( ع اِمص ) دوستی. خلطه. آمیزش. رفاقت. نشست و برخاست. همنشینی. مجالست :
ستد و داد مکن هرگز جز دستادست
که پسادست خلاف آرد و صحبت ببرد.
ابوشکور.
و مرا با این خواجه صحبت در بقیت سنه احدی و عشرین و اربعمائه افتاد... ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 104 ). و آنجا او را با خواجه پدرم رحمة اﷲ علیه صحبت ودوستی افتاد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 242 ). و غرض من از آوردن نام این مردمان دو چیز است یکی آنکه با این قوم صحبت و ممالحت بوده است. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 245 ). پس دراز کن ای سلطان مسعود... دست خود را و دراز کند به بیعت هر که در صحبت تست. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 313 ).
ناز کن با من چندانکه کنی صحبت من
تا مگر صحبت دیرینه معادا نشود.
منوچهری.
مکن با اهل جهل ای یار صحبت
که زآن صحبت رسی هر دم به محنت.
ناصرخسرو.
بر زن و کودک کسان منگر
اگرت رغبت است صحبت حور.
ناصرخسرو.
غافل ساهی است از شناختن خویش
تا بتوانی مجوی صحبت غافل.
ناصرخسرو.
صحبت تو نیستم بکار ازیراک
صحبت آن را کت او شناخت نشائی.
ناصرخسرو.
ره راست جوئی فضولی مجوی
گرت آرزو صحبت اولیاست.
ناصرخسرو.
نیکنام از صحبت نیکان شوی
همچواز پیغمبر تازی بلال.
ناصرخسرو.
خوار کند صحبت نادان ترا
همچو فرومایه تن خوار خویش.
ناصرخسرو.
نقل است که مردی مدتی در صحبت ابراهیم بود مفارقت خواست کردن... ( تذکرة الاولیاء ).
با مردم نا اهل مبادا صحبت
کز مرگ بتر صحبت نااهل بود.
خواجه عبداﷲ انصاری.
همه کار تو باد با عقلا
دور بادی ز صحبت جهلا.
سنائی.
تا توانی مجوی صحبتشان
که نه ایشان نه نام و کنیتشان.
سنائی.
آنکه با یوسف صدیق چنین خواهد کرد
هیچ دانی چه کند صبحت او با دگران.
سنائی.
منشین با بدان که صحبت بد
گرچه پاکی تو را پلید کند.
سنائی.
کسی کش خرد رهنمون است هرگز
بگیتی ره و رسم صحبت نورزد
که صبحت نفاقی است یا اتفاقی
دل مرد دانا ازین هر دو لرزد
اگر خود نفاقی است جان را بکاهد
وگر اتفاقی بهجران نیرزد.
سنائی.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

لاری (ملا ) محمد باقر متخلص به صحبت شاعر ایرانی (و. حدود ۱۱۶۲ ه.ق .- ف. ۱۲۵۱ ه.ق . ) وی از مردم بیرم لار ( از توابع فارس ) است . در آغاز در مدرسه قریه رو نیز بتحصیل پرداخت . سپس بشیراز رفت و بفراگرفتن علوم مشغول شد . آنگاه به لار بازگشت و بامامت جماعت و تالیف رسایل پرداخت .وی در تاریخ و لغت فارسی و عربی و فنون ادب مهارت داشت . دیوان او حاوی بیش از ۳٠٠٠٠ بیت است .
یاروهمدم شدن ، یاری وهمدمی، معاشرت، گفتگو
۱ - ( مصدر ) یاری کردن همدمی کردن آمیزش کردن . ۲ - پرداختن به مشغول شدن به . ۳ - گفتگو کردن . ۴ - ( اسم ) همدمی یاری آمیزش خلطه نسشت و برخاست . ۵ - همراهی ملازمت . ۶ - همخوابی هم بستری جماع . ۷ - گفتگو . یا گرم شدن صحبت . گرم شدن گفتگو گل انداختن صحبت . یا گل انداختن صحبت . گرم شدن صحبت .

فرهنگ معین

(صُ بَ ) [ ع . صحبة ] ۱ - (مص ل . ) همدمی کردن . ۲ - (اِمص . ) یاری ، همراهی . ۳ - همخوابی . ۴ - در فارسی به معنای : سخن گفتن ، گفتگو. ، ~ به میان آمدن موضوعی مطرح شدن و دربارة آن حرف زدن . ، ~ کسی گل کردن گرم و صمیمانه شدن صحبت ، با هم زیاد حرف زدن .

فرهنگ عمید

۱. گفتگو.
۲. مشغول شدن و پرداختن به چیزی.
۳. آمیزش جنسی، جماع.
۴. [قدیمی] یار و همدم شدن.
۵. [قدیمی] یاری و همدمی، معاشرت.
* صحبت کردن (داشتن ): (مصدر لازم ) ١. گفتگو کردن. ٢. [قدیمی] همنشینی کردن.

واژه نامه بختیاریکا

تَک تَعریف؛ چِنِه؛ گُفت؛ واج؛ وِر؛ ورّ و وات ( ورّ و واج ) ؛ حَرف و حُرف؛ لِبگِشت؛ نُتُق

دانشنامه آزاد فارسی

(در لغت به معنی همراهی و هم نشینی و هم سخنی) اصطلاحی در عرفان. صوفیان گاه پیش از مقام تفرّد، و گاه پس از آن، سالک را به صحبت امر می کرده اند. صحبت در این جا، به معنی مراقبت از نفس در میان جمع است و در مقابل عزلت قرار دارد. رفیق صحبت و شیخ صحبت نیز دو اصطلاح متأخّر عرفانی دیگر است که با توجّه به همین معنی لغوی پدید آمده است. به این معنی که مشایخ، معمولاً برای هر سالکی، سالکی هم رتبۀ او را معیّن می کرده اند تا این هردو، واردات خود را برای یکدیگر گزارش کنند. این دو، نسبت به یکدیگر، رفیق صحبت خوانده می شوند. شیخ صحبت نیز، شیخی است که سالک، با ارشاد و اجازۀ شیخ هدایتش، به استفاده از او می پردازد. سالک، فرمان های شیخ صحبت را، تنها با تأیید شیخ هدایت، انجام می دهد. غزالی برای آداب صحبت ده شرط و کاشانی تا بیست شرط برشمرده است. مهم ترین چیزی که در آداب صحبت به آن توصیه کرده اند، نفی خودی و همدلی و همزبانی و همرازی مصاحبان است.

جدول کلمات

یاری , همدمی, همراهی, گفتگو

مترادف ها

speech (اسم)
نطق، خطابت، حرف، گفتار، صحبت، سخن، سخنرانی، خطبه، گویایی، قوه ناطقه

talk (اسم)
حرف، گفتگو، مکالمه، صحبت، مذاکره، سخن

converse (اسم)
امیزش، گفتگو، صحبت، سخن

confabulation (اسم)
خیال پرستی، درد دل، صحبت

conversation (اسم)
گفتگو، محاوره، مکالمه، صحبت، گفت و شنید، سخن

dialogue (اسم)
گفتگو، محاوره، صحبت، سخن، گفت و شنود، هم سخنی، مکالمهء دو نفری، مکالمات ادبی و دراماتیک، صحبت دونفری

colloquy (اسم)
گفتگو، محاوره، صحبت، مذاکره

فارسی به عربی

حدیث , فم , کتاب , کلام

پیشنهاد کاربران

صحبت در فارسی کاربردش به معنی سخن و حرف زدن و. . . اما در عربی صحبة به معنی همنشینی و همراهی و مصاحبت و. . . . . است
صحبت که در فارسی به معنی سخن گفتن است در عربی به معنی همراهی و همنشینی و مصاحبت کردن و. . . . ( الصحبة )
واژه صحبت
معادل ابجد 500
تعداد حروف 4
تلفظ sohbat
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی: صحبة]
مختصات ( صُ بَ ) [ ع . صحبة ]
منبع لغت نامه دهخدا
اون آخری املا و تلفظش چه جوریه؟ منظورم ( گلا ) هست.
گپ
واژه صحبت عربی نیست پارسی است. واژه عربی آن می شودمحادثة این واژه صد درصد پارسی یعنی صحبت پارسی است.
صُحبَت
گویا واژه ای پارسی ست که اَرَبیده گشته است :
صُحبَت : صُح - بَت
صُح : می تواند ستاک" سُخِ " پارسیِ سُخَن باشد و همریشه با :
انگلیسی : say = گفتن
آلمانی : sagen : sag - en = گفتن
سُخَن در پارسی دو بخش دارد : سُخ - اَن
...
[مشاهده متن کامل]

سُخ : همریشه با sag آلمانی و say انگلیسی
- اَن : یک دیدگاه می گوید :پسوند کارواژه ساز است برابر با en - آلمانی و پارسی کهن و کُردی ، زیرا در کُردی و آلمانی و پارسی کهن نخست زمان کنون گَردیده ( صرف ) می شده ، سپس زمان گزشته ، ولی در پارسی کنونی وارون آن به کار می رود ؛ برخی بر این باورند که این رَوِش را زبان پارسی از اربی گرفته است. نگرگاه دویُمی می گوید که پسوند - اَن می تواند نامساز یا ابزارساز باشد مانند : تاوَن ، دَرزَن ، سوزَن. . .
- بَت : در گویش های ایرانی مانند سمنانی : باتَن به مینش گفتن است ، مِسال :
تَره ( تَ رِه ) باتِم = به تو ( تو را ) می گویم
بات / بَت به شکل وات و سپس : واژ ، واج ، واک ، واخ ، واز ( آواز ) ، وای ( آوای ، آوا ) ، واق ( واق واق سَگ ) در می آید که در کُل مینه آوا و سِدا را می دهد.
بنابراین صُحبَت می تواند سُخوَت یا سُخبَت بوده باشد که می توان به سورِشِ سُهبَت هم نوشت و گفت ؛ در گفتار روزمَره یا روزانه : سُبَت می گوییم.

“صحبت” مترادف و به معنای سُخَن نیست. “صحبت کردن” به معنای سخن گفتن نیست. “صحبت کردن” یعنی همنشینی کردن، همدمی کردن و یا همراهی کردن در امری. صحبت با یاران، یعنی همنشینی با یاران. به جای عبارت “صحبت کردن”، گپ زدن یا سخن گفتن را بکار ببرید.
...
[مشاهده متن کامل]

من با فلانی صحبت کردم، یعنی من با فلانی همنشینی کردم.
به جای همصحبت، بگویید همسخن یا همگپ.
من دارم صحبت میکنم، یک عبارت کاملا غلط است.

صحبت از پول و ماشین نبود
گفتگو _ مکالمه
دوستی و همنشینی
صحبت به ترکی : دانیشیق، دانیشماق، صؤحبت
گفت و گپ
بگمانم �گفت و گپ� در بسیاری باره ها و گزاره ها، برابر باریک تری برای واژه ی از ریشه عربی �صحبت� باشد.
( = سخن ) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
بَهنیت bahnit ( سنسکریت: بْهَنیتَ )
پَروَد ( سنسکریت: پْرَوَد )
آدیج ( سنسکریت: آدیش )
آهاژ ( سنسکریت: آبْهاشَ )
پَرتیب partib ( سنسکریت: پْرَتیوید )
ریوانیژ ( کردی: ره وانبیژ )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس