پیشنهادهای ژاسپ (٣,٧٨٩)
فاج / تاج
بالای درخت
فاداشتن = روبه رو کردن ، مقابله کردن
فارَفتن = مقدم شدن ، بزرگ شدن ، پیشی گرفتن
فاروفتن/ فارُفتن / وارفتن = دوباره روفتن ، تمیز کردن دوباره
فارندیدن / وارندیدن = دوباره شخم زدن ، دوباره بیل زدن زمین
فاگرفتن = 1 - روبه رو شدن ، ملاقات کردن 2 - دچار شدن ، مبتلا شدن 3 - تعرض کردن 4 - جلوگیری کردن ، مانع شدن
فا گویی مکرر در صحبت ، نوعی لکنت با فراوانی بالای تلفط حرف ف
فَبال
فکاهی = فَپوس/ فُپوس
فُتان
فُتانیدن
فُتانیدن= ساقط کردن
انتشار = فَترآیش ، کُشوف
فُتودن = حرف زدن سنجیده ، با اندیشه و با احتیاط.
سود / فَخت
قوی = کَوی / فَخرِز / اوژومند/ گَرومند / سور / گَبز / اَماوَند ( پهلوی )
فَخَم = پارچه ای که زیر درخت میوه آویزان کنند و درخت را بتکانند تا میوه ها برداشت شود.
فخمیدن
فَدا = در پارسی به معنی های زیر است: 1 - قاعده و قانون ، اصل 2 - سرمشق و الگو
تله ای دارای سنگ که بروی دیوار دژ می گذاشتند برای پس زدن سربازان دشمن.
فراخیزیدن = گام نهادن با تزلزل ، مانند نوباوگان که به تازگی راه رفتن را یاد می گیرند.
فرصت
فراغ
تظاهرات بالینی = فرانمود بالینی
فراویز
فرخا / فراخا / فراخنا = گشادی
فَرخاد = غالب و چیره بُگمار = غالب ، قاهر و پیروز گینده = غالب
خوش اخلاق شدن
نرم کردن ، لطافت بخشیدن
فرخنج
هرس کردن = فَرخَویدن، پَرخَویدن ، کَزدیدن
فرداب کردن
فُرز ه= کنار رودخانه و در یا ها که محل حرک یا پهلوگیری کشتی ها بُود.
آغوز
فرغندگی
فَرَفت = شاهزاده
تیهور = فرفور = فرقور
فرگفت فرگفتن
فَرمَرُست
فَرناد
خجالت کشیدن
فَروَت = فارسی کثرت
فروخوانش
فروخواندن
یک سایت بسیار چرت و غیر علمی و مخالف علمی نویسی به خصوص سره نویسی فارسی .
فَروَرد = 1 - جدایی و افتراق 2 - ذهن و ادراک #فرهنگ_نفیسی
واژه ی پارسی " فروزینه " به جای چخماق همیشه استفاده میشده و می شود.
فروک = مرغ جوان تخم ناکردن نِخَنگ = خروس جوان تازه به بلوغ رسیده
فروگشت= انقراض فروگشتن = منقرض شدن