خطا کردن


مترادف خطا کردن: اشتباه کردن، سهو کردن، غلط گفتن، مرتکب خطا شدن، خبط کردن، قصور ورزیدن، خلاف کردن

معنی انگلیسی:
balk, err, mistake, trip, to make a mistake, to slip, to miss(a mark), stumble

لغت نامه دهخدا

خطا کردن. [ خ َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) اشتباه کردن. سهو کردن. غلط کردن :
بخطا غره مشو گرچه جهاندار کند
هر کسی را که خطا کرد مکافات خطاش.
ناصرخسرو.
دردت کند ای دوست خطاخواهی کرد.
احمد برمک.
گرچه بسیر مشک شناسند لیک مرد
چون مشک یافت سیر گزیند، خطا کند.
خاقانی.
نبودم عاشق ار بودم بتقدیر
پشیمانم خطاکردم چه تدبیر.
نظامی.
شنیدم کاسب سلطانی خطا کرد
بپیوست از زمین بر آسمان گرد.
سعدی ( صاحبیه ).
خداوند دولت خطا می کند
شب و روز ضایع بخمر و خمار
جهانبانی و تخت کیخسروی
مقامی بزرگست کوچک مدار.
سعدی ( صاحبیه ).
چهارصدمرد تیرانداز که در خدمت او بودند، همه خطا کردند. ( گلستان سعدی ).
مطرب بساز عود که کس بی اجل نمرد
وآن گونه این ترانه سراید،خطا کند.
حافظ.
سقط؛ خطا کردن در سخن. ( منتهی الارب ). لحن ؛ خطا کردن در خواندن و اعراب. ( منتهی الارب ). طیش ؛ خطا کردن تیر از نشانه. ( منتهی الارب ).
- دست از پا خطا کردن ؛ اشتباه کردن. سهو کردن.
- دست از پا خطا نکردن ؛ سهو نکردن. دقت کردن. مواظبت کردن.
|| گناه کردن. جرم کردن. بزه کردن. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
زمانه بر سر آنست اگر خطایی کرد
که بعد از این همه طاعت کند بعذر گناه.
سعدی.
دوست بردارد بجرمی یا خطایی دل ز دوست
تو خطا کردی که بی جرم و خطا برداشتی.
سعدی ( طیبات ).
آنکو بغیر سابقه چندین نواخت کرد
ممکن بود که عفو کندگر خطا کنم.
سعدی ( طیبات ).
یکی را که عادت بود راستی
خطایی کند درگذارند ازو.
سعدی ( گلستان ).
گفت چه خطا کرده است که از دیدنش ملولی. ( گلستان سعدی ). || نگرفتن گیاه و خشک شدن گیاه. ( یادداشت بخط مؤلف ) : چون خواهند که بکنند [ بادام ریشه قوی کرده را ] و باز نشانند بسیار خطا کند و نگیرد.( فلاحت نامه ). بهر نوعی که بنشانند [ سفیددار ] را بگیرد و کم خطا کند. ( فلاحت نامه ).

فرهنگ فارسی

اشتباه کردن سهو کردن

مترادف ها

mistake (فعل)
اشتباه کردن، سهو کردن، خطا کردن، خبط کردن، درست نفهمیدن

overshoot (فعل)
پرت شدن، خطا کردن، از حد خارج شدن، بالاتر زدن، اضافه جهیدن

miss (فعل)
گم کردن، اشتباه کردن، خطا کردن، نداشتن، فاقد بودن، از دست دادن، احساس فقدان چیزی را کردن

sin (فعل)
خطا کردن، گناه ورزیدن، معصیت کردن

make an error (فعل)
سهو کردن، خطا کردن

bungle (فعل)
سرهم بندی کردن، سنبل کردن، ناشیگری، خطا کردن

goof (فعل)
خیط و پیت کردن، خطا کردن، از کار طفره رفتن

err (فعل)
خطا کردن، گمراه شدن، در اشتباه بودن، غلط بودن، بغلط قضاوت کردن

فارسی به عربی

ذنب , رمیة خاطیة , غرامة
اخطا

پیشنهاد کاربران

سوتی دادن ، دسته گل به آب دادن
دچار خطا شدن
سهو

بپرس