پیشنهادهای صمد توحیدی (١,٣٢٥)
کین. آز. بخل. رشک. تقاس. دژ. تنگ. کین ود. رو خواه . بداندیش. بد. زشت. زننده. کُشنده. خشم.
در زبان و واژگان فارسی چند وجهی بودن جایگاه واژگان را به دست می دهد. و وزن واژگان به راهبرد واژگان نمی پردازد.
" اِگهارِ نِگر ":اظهار نظر.
چم: در زبان لکی به پنداشت و دریافت ومعنی چشم است پس ( به چمِ ) "به چشمِ "معنی می دهد.
تاز. تاخت و تاز. تاز و تاخت. تازوتاز. تازش. و تاختش. تیزتک. تیزتاک. تاکتیز. تازتاخت. تازش و تاختش. تیزتکتاز. تیزتاخت تاک. تاخت تیز. تاخت تاز. تازیدن. ...
" نام گرامی. نام گرام ":اسم اعظم.
شناخت. شناسنده. شناخته؛ دانش. دانشور . دانشوریده:علم و عالم ومعلوم. دانش. دانشمند. دانسته. معلوم: شناخته. روشن. آشکار. دانسته.
" خورد و خورنده و خورده ":اَکل و آکل و ماءکول.
بزرگواران؛ بزرگ ویران=در یاد وویر بزرگ می نمایند. بزرگواران و ار و ور برگ وبار =دارای میوه هستند. بزرگ بهر =دارای بهرهء بزرگی میباشند.
" بادابادجویی ":ماجراجویی.
یک رشته از رشته های دانستها بسا برای جا افتادن به سالها و یا دهه ها و یا نسلها زمان نیاز دارد تا شناسه گردد ودر روند دانستوری جا بگیرد پس نباید زود ب ...
" با این روند . با این روش. با این منش. با این کار و بار ":با این حال. با این کار.
" با این چگونگی ":با این حال.
" با اینها ":با این حال.
با این: با این حال.
" برش سرود ":قطعه شعر. به جای قطعه واژهء " بُرِش " را به کار می بریم.
درست داشت. درست داشتن:صحه گذاشتن. این سخن را درست داشت. آیا این سخن را درست می دارید.
چامه اندیش. چامه اندیشی. چامه سرا . چامه سرایی. شعر اندیش . چامه اندیشی. چامک اندیش. چامک اندیشی.
چِشِمان:ذوق. چِشِمان زده:ذوق زده. به چِشِمانش خوش آمده است:به ذوقش خوش آمده است. خوش چِشِمان: خوش ذوق. چِشِمان:مذاق. ذوق: چشش.
عید:جشن. مواعید:جشنانه ها. " جشن و جشنانه ": عید و مواعید. جشنانه:عیدانه.
" سرود وساده ":نظم و نثر.
میانجا. فسیح. " میانجای بهشت ":فسیح الجنه.
" یابِشها گِرد " :حواسها جمع.
" یابشگِرد ":حواس جمع.
بپا. بدار. داشته باش. درکارباش. درکارشان باش. نگاه کن. چشم داری. ببین. بنگر. پاس دار. نگاهدار. نگاه بان. فراموش نکن. چشم نینداز. به هوش ...
" یِکسانِه:تنظیم ".
" چاهنما#راهنما ".
" پُویَک " :دینام.
پری=فراپری. حور= فراحور.
گل می وزد زدست و دامانش. می می رسد ز هر دو دستانش. ص. شهرام.
علت به چم و پنداشت ودریافتِ همه چیز هم هست علتش این است یعنی همه چیزش این است و یا همه چیزش چیست. الکل را رازی اِل کُل و سپس به روند الکل نامید تا هم ...
" فرازه ":پوئن.
" برابرِش ":تطبیق. برابرش زبان نوشته با زبان گردانیده. برابرش زبان متن با زبان ترجمه.
" بازدید . بازخوانی. برگشت. بازدید ":مراجعه.
نُه گانِه ها . گِرد اثر های فلوطین. لطفی تبریزی. چاپ پخشهای خوارزمی. این نوشته ها پنجاه و چهار اثر است که در نه دستهء شش تایی ساختار دارد. انآد ن ...
زِک:اگینستagainst.
" به طور کانِشی ":به طور طبیعی.
" پر و پیمان " :fullfilment.
صد آفرین صد آفرین بر این نخستین چامه ات. صد دفتر و دیوان زنی از خامه براین نامه ات. شهرام. ص
سلپیده. ( سِلپِس به لری ) :گسلیده. لگام سلپیده:لگام گسلیده.
بنامیزد. بسم الله. نامِ خدا. بِنامَش. بِنامَت:بسمله
پنهانه کرد. پنهانه کردم. . . . . . استتار.
" پردش ":استتار.
پنهان. پنهانش. پنهانی. پنهانک. پنهانا. پنهانیت. پنهانور. پنهانورز. پنهانا. پنهانک. پنهانوار. پنهانان:استتار.
استتار:پوش. پونما. پوشنمایی. پوشش. پوشیدن. پوشاندن . پوشانیدن. پوشان. پوشانش. پوشای. پوشایه. پوشک. پوشَن. پوشاک. پوشا. پوشایه. پوشاکه. پوشینه. پوشانه ...
داشتن:مواظب.
" نگاهدار بودن. درکاربودن. سروکار داشتن ":مواظب. مراقب
بپا:مواظب باش.
یابش گرد:حواس جمع.
سرزمین زبان نباید در دست دیگران باشد. وهر بهانه ای واگذاری سرزمین به بیگانه است. وآنگاه دشمن پیروز است که سرزمین زبان را بگیرد. پس پیروزی زبان درکام ...