پیشنهادهای صمد توحیدی (١,٣٢٥)
اِعداد:" آمادگی ". در رسانه ها و دِگره ( غیره ) .
اشراف:" نگرش ".
" پیرویت ":تابعیت.
آیا فرزانگان الهی باور و فرزانگان مادی باور همانندیهایی باهم دارند.
سوژه:" ساخته "#اوبژه:" آخته ".
" سوسهء پایه ای ":سوژهء اصلی.
" سوسه ":سوژه.
" رگ و ریشه. آب و خاک . ته وتو. تنه و شاخه. سر و ته. سر و بن. شاخه و ریشه. تَنه و بُنه. زیر و رو ":اصل و فرع.
آنچه پایه اش فارسی است و مایه اش فارسی است لفظ ( لَزم ) و وزنش هم فارسی است. داناک دهخدا آورده است که زبان فارسی در آغاز دارای پایانش و گردانش بوده ...
" در زمان کُهن کُهَنا ( کهنها ) گفته اند " :از زمان قدیم قُدما گفته اند. بسا که کاهنها به چم ِ کُهنها باشد.
"دریاب. دریابش. دریابانیدن":تفهیم. تفهیم:" آموزش. آموختن. "
" پنداشت خوانی. پنداشت یابی. پنداشت خوان. پنداشت دان دریافت خوانی. دریافت خوان. دریافتش. پنداشتش. دریافت. پنداشت ":تفهیم. تفهیم کنید:" بگویید. یاد آ ...
" گوش خوانی. دهان خوانی ":تلقین.
دِچ به لری و لکی یعنی ( یا نه ) پر؛ سیل دچ بیه:استخر پر شده است. دِچادِچ به چم پُرِ پُر.
نزدیِکش. میانِش. دورِش.
پایینِش. بالایِش. فرودِش. فرازش. چپِش. راستِش. اوجِش. تهِش. این ورِش. آن ورِش. درازش. پهنِش. ژرفِش. رویِش.
راستش دو رویان در پایینِش دوزخِ از آتشند. و یاوری ایشان را نمی یابی.
خدای خوبیها خوبیها را از آن شما نماید. ایدون باد . چنین باد.
خدا نیکت بده. خدا نیکتان بدهد. خدا از شما در گذرد. خدا ازت بگذرد.
خدا برای شما بهترینها را داشته باشد. خدا برایتان بسازد. خداهمهء نیکیها را پاداشتان نماید. خدای خوبمان پاداش خوبتان دهد. آفریدگار کارتان را درست ک ...
پاداش نیک شما را از خدا خواهان و خواستار میباشم.
خداوند بزرگ برای شما پاداش فرا ذهن وفرا زبان بنهاد و بدهاد. خدا به شما پاداش نیک بدهد و بنهد.
دیپلماسی:" کاریابشی ". دیپلمات:" کاریابش ".
روزگاری بود که نویسندگان و خامه به دستان زبان فارسی زبان از پایانش و گردانش زبان فارسی می زدند . نگو واژگان فراوان در ترجمهء دانشهای نوین و همتاهای و ...
از بهر شما سخت و بر ما ساده است. هر نقشهء شعری که مرا افتاده است. هرگاه قلم گیرم وچامی گویم. گویی که زدیرها مرا آماده است. شهرام ص.
رستاخیزِ فناوریِ در دست ۵۰ سال پیش. همراه. خودپرداز و . . . . . .
تاریخ دانست: تاریخ دانستها:دانش. فرزانش. آیین. راز=دانشها. فرزانشها. آیینها. رازوریها. علم و دانش یکی از رشته های دانستها به شمار میرود.
" گل نمودن و گل کردن ":تاریخ شدن.
جغرافی:" جای گردیدن و پی زدن پس فارسی است ".
تاریخ و جغرافی مانند زمان و مکان هستند.
" سراینده و شاعر چند زبانی و یا چند زبانه ":ذولسانین.
خور زی: خورشیدزی. هورزی:خورشید زی.
سحاب:" سیاهی و آب. واسه آب ". فارسی است.
" کوی ناب ":ناحیهء مقدسه. گر چه ناحیه نیه است مانند قلمرو.
اینکه در زبان لری و لکی به کسی ( قدو ) گفته شود شاید به چم قطع دوغ باشد چون در کهن همهء مردم دوغ داشته اند و اگر تژگاهی و تژگاهایی دوغ را ازدست داده ...
دانست ( دانش ) پنهان. دانست نهان. دانست ناآشکار. دانست نانموده. دانست ناشناخته. دانست ناشناس. دانست نایافته. دانست نایافت . دانست نادریافته. ...
بنگر که شراب ما لُران دوغ بود. جامی بزنی تا دلت افروغ بود. با سفره ویا بی سفره ای می باشد. در کولکه ای و یا به کولوغ بود. شهرام . ص
بنگر تو به هر ترانه یک آیین است. از فرزانش و دانش و راز ودین است. خیام سراید رودکی یا بوالخیر. دهری بسراید یا که یزدان بین است. ص شهرام.
گویند که هر که هست همین است که هست. پرهیز ز آب شب مانده و همیشه است. ترسنده و بی باک کنون یکسانند. تا کیست گرفتار و که باشد تا رست. شهرام. ص
دانسته فرای دیده و بشنیده است. زیرا که خرد فرای گوش و دیده است. اندر دل تو دماغ تو افزون است. آرای کدام یکش بپسندیده است. ص شهرام ( صمد شهرام ) .
از ششصد وسی و سه کاشی ای دیدند. کز بهر ترانهء خیام بگزیدند. ( کو کوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش ) . بگزیده و بنوشته و بپسندیدند. شهرام ص.
کم بود خودت رانگری کم باشی. گرسور بهشت باد به ماتم باشی. وآنگه که پوشش فرا گیرت باد. بی باک ز آتش و آب زمزم باشی. صمد شهرام ( ص . شهرام )
فرزانش هستی بنگر نیک بود. دانش که دانیدهء جبریک بود. یزدان که ویرایش و پیرایش راست. نیکو بنگر کو همه را تیک بود. ص. شهرام ( صمد شهرام )
بنگر که به کار زندگی درکاری. وآنگه به کنار زندگی بیکاری. در پرسش زندگی و در پاسخ آن. اندیشه و آرمان چه می پنداری. شهرام. ص
"دشت. داشت. داشته. پهنه. گستره. گسترش. پهنش. باز . بازه. بازش. بیابان ( بی آب. پیداکن ) . بیابانه. چشم انداز. تخت. تختی. تخته. ماهور. کف. کفی. هامون. ...
قلب در زبان مردم گاهی به معنای دیر دریافت است نمونه را می گویند نام قلبی دارد ویا نام کیک کالا قلب است. گاهی هم به معنی آلشتی و عوضی بودن است میگویند ...
اُمَت:از یک مادر . مادراشان یکی است. شاید از باب آسانش و تسهیل باشد. زیرا نمی توان اَبَت را آسان گفت و یا اُبُوَت گفت پس به آسانی اُمَت گفته می شود.
تاپیک تاز. تازتاکتیک. تاکتیزتاخت. تاخت تاکتیک:تازیان.
تاریخ به جغرافی خود می گذرد. شهرام. ص مصرع سوم.
اما و اگر را نتوان کرد سرود. بر هر چه سراینده چه گویید درود. تاریخ به جغرافی خود می گذرد. بسرای و ِببُرّ و خود بینداز به رود. شهرام ص. شهرام. ...