پیشنهادهای صمد توحیدی (١,٣٢٥)
"شکوهش. شکوهمند. شکوهور. شکوه ور. شکوه ورز. شکوورزا. شکوه ورزان. شکوهورزانه. شکوه ورزانگی. مندی. واران. باشی. گروی. گرانه. مند. ناک. ش. ها. شکواهن. ش ...
" فرمانفرما ":اباطره به عربی. امپراتور.
قدیم و ندیم: کهن و کنون. اکنون. اینک. آنک.
فِرَه ( لری ) فراوان. بسیار. زیاد. بیشمار. افزون. افزونه. افزایش. بیکران. بیمرز.
گونیا:" گونا. ریخت. نوع. شکل. صورت ".
" رازوریهای نوپیدا. نویافته. نو. نورسیده. نوآمده. تازه یافت":عرفان های نوظهور.
" دانش کهن و شَهرِشِ نوین ":العلم القدیم و المدنیه المحدثه.
آنانکه سخنگوی زمان می باشند. دانند سخنگوی کسان می باشند. وآنانکه از این اش یکی را نبوند. گویند نه اینند و نه آن می باشند. شهرام ص.
با باور یزدان تو دگر شاد بزی. همواره تلاش کن و آزاد بزی. اندیشهء سازندگی هستی کن. ای بندهء او تو به چو او راد بزی. شهرام ص.
بر زن بنگر که مادرت می باشد. یا آنکه عروس پسرت می باشد. از این سه دگر در جهان برتر نیست. دیگر بنگر که همسرت می باشد. شهرام ص
در هر چه که هست کار انسانی کن. آن هم به روند و راه یزدانی کن. در دولت و در همایه و در تاریخ. جاوید بیندیش و چو می دانی کن. شهرام ص
مادر سه روند است که روان می باشیم. غمگین و عادی و شادمان می باشیم. پس می نکند فرقی بر انسان کم وبیش. این است روند و جاودان می باشیم. ص شهرام.
" تُهی و پُر ": خلاء و ملاء.
" زیِ خودها ":حیاة النفوس.
" پسانهء گمراهی ":عصر جاهلی.
" آخ و لاق بر شمار راه افلاطون و شمار راه ارسطو ":اخلاق حسب رای افلاطون و حسب رای ارسطو.
نسخهء پایه ای = نسخهء اصلی.
نسخهء آلشتی در خورد و خوراک و دود و دم آسیب رسان به همگان است.
" نسخهء آلشت. نسخهء آلشتی ":نسخهء عوضی.
خوراک آلشتی. غذای آلشت:غذای عوضی.
" به نمودشان ":بساحتهم.
" نمودها ":ساحتها.
" نمود الهی ":ساحت ربوبی.
" پاکان نمود ":برائت ساحت.
" نابی نمود. پاکش نمود. پاکای نمود. پاک نمود. پاکا نمود. پاکه نمود" :برائت ساحت
" نمود خانه ":ساحت خانه.
ساحت: نمود است و در هر پدیده ای نمودی هست.
: نمود ":ساحت.
نمود:ساحت.
نمود ناب. نمود پاک:ساحت . . .
" تن پیرا. روان پیرا. خرد پیرا. اندیشه پیرا. ذهن پیرا " :پزشک.
خیام ترانه های خوبی می گفت. باخواجه نظام الملک هم بودی جفت. در بخش ریاضیات هم گشت رئیس. بنوشته و اندیشه بسی داد و بخفت. شهرام. ص
این کشتی هستی که بر آب روان است. دارندهء آن فرای هر فکر و گمان است. فرزانش خود را به روند خویش داراست. در جایگه و فرای سبک همگان است. شهرام. ص
ماتریالیسم دیالکتیک:" مادیگری کشمکشی ". " کشمکش ":دیالکتیک.
گفتشان:مذاکره. گفتشانها:مذاکرات.
شنود دانست کالبد؛ شنودکالبد:سمع الکیان. کالبد:فیزیک. طبیعه. طبیعی. طبیعیات . فراکالبد:متافیزیک. ماوراءالطبیعه.
همانند. مانند. مانندها. مانندهای :امثال. امثال او:همانند او. مانندهای او. مثل او:مانند او. در همایشهای دانستی و آکادمی بسا گفته شود اندیشه اش قد ن ...
فرای چینه و بی چینه گر دد.
مرج. مرجان. مرجا. مرجانه. مرجانِگیوار. مرجی. قمار. قمارش. قمارا. قمارینه. قمارانه. . قماری. برد. بردی. بردانه. باختانه. بردانگی. باختانگی. باخت. باخت ...
" ریزه باوری. نِکِه باوری. سرمه سابی. سرمه ساب باوری. سرمه باور. باوری. مندی ":ذره باوری.
هسته گرایی. اتم گرایی. دانه گرایی. دانِش. بزرگرایی. اَتُخم. اَتُخمگرا. اَتُخمگرایی. تُخم گرایی. خِرمَنِش. خِرمَنگرایی. خرمنگرایانگیوارناکیمندیهایش. ب ...
شایسته. بایسته. در خور. درکار. لازم. آویز. حق. بایا. شایا. پیش. پیشه:assumption.
انگاشته. انگاشت. پنداشت. پنداشته. جایش . جایه. جایا. درست. درسته. درستا. درستیندرستش. درستوار. راست. راستی. راستین. راستانه. راستینه. راستایی. راستش. ...
استوار. استوارش. استوارگی. استوارایی. استواراییناکیمندی گی ها. روا. روایانه. روایانگی. روایانش. روایاوارگی مندی باشی گری وار ناک یها. برجایش. برجایشه ...
ایرِشت. برخورد. پیشامد. پیشایند. . رویداد. پِت. نوک. پت و نوک. رویارو. رویاروی. برخورد. بهم برخوردن:accident.
آبِسَرد. نابراورد. بی براورد. بیخود. بیجا. بی هیچ:absurd.
acceptance:دریافت. پنداشت. پندار. دریافتش. دریابش. پندارش. پنداشتش. دریافتش. دریابا. دریاکاری. دریافتاییانگیوارمندانه ها. دریابانه. دریابانه گی ورزی ...
گرفت. گرفتا. گرفتینه. گرفتینگی. گرفتشی. گرفتشایی. گرفتمند. گرفتمندی. گرفتمندگیواریگی وارش ها. بخودگرفت واریگرا مندی وارانه ورزی ها. گرفتن. گرفتش:abso ...
جهان مرزش. جهان پیما. جهان نورد. جهانگرد. جهان دار. جهان پوش. جهانی. جهانیت. جهانش. جهانمند. جهان ورز. جهان ور. جهان وار. جهان واره. جهان دار. جهان د ...
روا#رویه. رویه:تصدیق. affirmation. روا:تصور. idea ( . concept ) .