پیشنهادهای علی باقری (٢٩,٤٦٦)
نفس به لب رسیدن ؛ جان به لب آمدن. نفس به لب آمدن.
نفس تنگ شدن ؛ بر اثر دویدن یا ضعف یا بیماری دشوار شدن تنفس : شد نفس آن دو سه همسال او تنگ تر از حادثه حال او. نظامی.
نفس به شماره افتادن ؛ نفس نفس زدن.
نفس بلند شدن ؛ صدا برآمدن. به شکوه و اعتراض صدا برخاستن : از کسی نفس بلند نمی شود؛ کسی جرأت اعتراض کردن ندارد. - || کنایه از دراز شدن سخن. ( آنندر ...
نفس بریدن ؛ مردن. - || آواز کسی قطع شدن. خاموش شدن.
نفس بر لب رسیدن ؛ به حال نزع افتادن. به مردن رسیدن. - || بغایت مانده شدن و ناتوان گشتن.
نفس بر نفس ؛ پیاپی. لاینقطع. نفس در نفس : به جان گفت باید نفس بر نفس که شکرش نه کار زبان است و بس. سعدی.
نفس بازپسین ؛ نفس واپسین. ( آنندراج ) .
نفس باقی بودن ؛ مختصر فرصت و مهلتی داشتن. - || هنوز زنده بودن. رمقی از حیات در تن داشتن.
به نفس رسیدن ؛ به نفس آخر رسیدن : ساقی به نفس رسید جانم تر کن به زلال می دهانم. نظامی.
درازنفسی کردن ؛ روده درازی کردن. پرگوئی کردن.
به زلف یار برخوردن ؛ کنایه از رنجیدن کسی از کوچکترین انتقاد.
یاریار ؛ در عبارت زیر از تاریخ بیهقی آمده است و جنبه تأکید اعتقادی یا خطاب تأکیدی دارد : و آن غلامان سرایی که از ما گریخته بودند به روزگار بورتگین ...
یار و یار ؛ دوست و معین.
افتضاح شدن: بسیار بد و خراب شدن. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )
افتضاح بار آوردن: مایه رسوایی شدن، رسوایی پدید آوردن. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )
افتضاح بودن: بسیار بد بودن. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )
افترا آمیز:/efterā. āmiz/ صفت. آمیخته با افترا؛ دارای نسبت های ناروا ( مقاله افترا آمیز؛ سخنان افترا آمیز ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فار ...
افتخارآفرین:/eftexārāfarin/، - ان/صفت. دارای ویژگی یا توانایی پدید آوردن افتخار ( پیروزی افتخارآفرین، سپاهیان افتخارآفرین ) ( صدری افشار، غلامحسین، ...
افتخار داشتن: سربلند بودن. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )
به افتخار: برای سربلندی ( به افتخار برنده مسابقه کف زدند ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )
افتتاح حساب: عمل حساب باز کردن نزد یک موسسه مالی به ویژه بانک. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )
اغواگرانه/egvāgarāne/ : قید، به شیوه یا به روش اغوا کردن. ( او اغواگرانه می کوشید دختر را به ازدواج راضی کند. ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر ...
به حالت اغما افتادن: از هوش رفتن، از حال رفتن، از دست دادن هوشیاری ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )
اعوان و انصار /a van - o - ansār/:اسم[ ادبی] دستیاران و یاری دهندگان. ( وقتی آقای حاجیان مدیر عامل شد همه کارها را سپرد به اعوان و انصار خودش )
انحصار طلبی /enhesārtalabi/، ها/ اسم. وضع یا کیفیت انحصار طلب بودن ( انحصار طلبی معمولاً به استبداد می انجامد ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر ...
انحصار طلبانه/enhesārtalāne/، :صفت. مربوط یا منسوب به انحصار طلبی ( گرایش های انحصار طلبانه ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )
انحصارات صنعتی: مجموعه ای از چندین موسسه که تولید رشته ای از صنایع را به طور دربست به دست گرفته اند. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )
انحصارات بین المللی: شرکت های چند ملیتی که تولید و توزیع کالا را در بازار یک یا چند کشور در دست دارد. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )
انحراف استانده: از انحراف های آماری. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )
انحراف اخلاقی: داشتن عادت های بد، ( مانند دروغگویی، دزدی و غیره ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )
انجیر معابد: نوعی انجیر بومی هند شرقی، که نزد بومیان مقدس است شاخه های آن ریشه های هوایی فراوان دارد، هر درخت دارای چندین تنه می شود و منطقه وسیع را ...
آیه 3 سوره یس. إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ . ترجمه : [ای پیامبر، ] قسم یاد می کنم بدون هیچ شک و تردیدی تو از رسولان و فرستادگان ِ شناخته شده [از ...
اصل کلمه ایتا عبری و عربی است . و معنی آن در زبان فارسی همان " خداداد " و در زبان ترکی " آلاه وردی" می باشد و زبان عربی به معنی عطا شده از روی کرم و ...
آیه 1 سوره یس. یس معنی آیه : یس ( ای سیّد رسولان و ای کاملترین انسان ) یا، سین ( از حروف مقطعه و رموز قرآن، یا یکی از نام هاى پیامبر صلّی اللّه علیه ...
آیه 2 سوره یس. وَالْقُرْآنِ الْحَکِیمِ معنی آیه : و [قسم می خورم به همین ] قران [ با عظمت و گرانقدر که همیشه] حکیم است . [دانش او محکم ، استوار، همیش ...
ثابت الأصل ؛ نباتاتی که چند سال دوام کنند یا آنکه چند بار در دوره حیات خود بار دهند .
مردی ثابت ؛ مردی قائم و برجای.
- ودیعه ثابت ؛ اصطلاح بانکی است .
- ثابت ارکان ؛ که پایه های محکم دارد : عدلش از عزم و حزم برجایست ( ؟ ) ملکش از چرخ ثابت ارکان باد.
مزاج مستقیم ؛ مزاج ثابت و برقرار. ( ناظم الاطباء ) . || آنکه مقصود و مراد خوش دارد. || امین و درست. ( ناظم الاطباء ) .
معاء یا روده مستقیم ؛ نام یکی از امعاء غلاظ، و آن معاء ششم از امعاء سته است و نام دیگر آن سرم. روده ای که مخرج ثفل است. مقعده. ( یادداشت مرحوم دهخدا ...
مستقیم القامه ؛ برافراشته بالا. ( ناظم الاطباء ) .
مستقیم بنیت ؛ تن درست. صحیح. سالم : آنگاه دایه مستقیم بنیت معتدل هیئت لطیف طبیعت کریم جبلت بیاوردند. ( سندبادنامه ص 43 ) .
- سطح مستقیم ؛ سطح راست : سطح مستقیم کوتاه ترین سطحی میان دو خط که نهایت او اند. ( التفهیم ) .
صراط مستقیم ؛ راه راست. راه درست. راه صحیح.
خط مستقیم ؛ خط راست بدون اعوجاج. ( ناظم الاطباء ) : خط مستقیم کوتاهترین خطی میان دو نقطه که انتهاء او اند. ( التفهیم ) .
سارافن /sārāfon/، ها؛/اسم. لباس روی زنانه و دخترانه بی آستین و معمولاً بی یقه. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )
راستکی/rāstaki/: صفت. [ گفتاری] حقیقی. واقعی؛ راستین ( هواپیمای راستکی بود )
راست شکافت /rāstšekāft/: صفت. [ زمین شناسی] دارای سطح شکافت عمود بر یکدیگر. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )