پیشنهاد‌های علی باقری (٢٩,٨٨٣)

بازدید
١٣,٣٠٣
تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خرج دادن: برای ثواب و آمرزش، مهمانی و خیرات کردن. ( دیروز خانه حاجی خرج می دادن ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
٠

خرج خود را درآوردن: ۱ - هزینه مورد نیاز برای گذران زندگی را به دست آوردند ( پسر بزرگم خرج خودش را در می آورد و باری به دوش ما نیست ) ۲ - هزینه به کار ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خرج تراشیدن: هزینه ناروا یا دروغین پدید آوردن. ( هر روز یک جور خرج می تراشید و از من پول می گرفت ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی مع ...

پیشنهاد
٠

خرج بالا آوردن: هزینه درست کردن، هزینه پدید آوردن ( دو ماه مریض شدم و کلی خرج بالا آوردم ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خرج سفره: پولی جز حقوق، که برای هزینه پذیرایی از مهمانان به برخی ماموران پرداخت می شود. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
٠

تصفیه حساب کردن ؛ حساب را روشن کردن. تهاتر و پایاپای کردن معامله.

پیشنهاد
٠

از حساب گذشتن ؛ بسیار شدن. بی نهایت شدن : یکی توئی که به فضل از حساب بگذشتی یکی بود که رساند حساب را به هزار. ادیب صابر.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حرف حسابی ؛ حرف حساب. حرف حق. سخن بحساب. سخن درست. ادعای صحیح.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بحساب نیامدن ؛ بچیزی شمرده نشدن : شایدکه در حساب نیاید گناه ما آنجا که فضل و رحمت بی منتهای تست. سعدی ( غزلیات ) . فردا که حساب جمله عالم طلبند آن ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

حق و حساب ؛ نَصَفَت. انصاف : اگر احدی از قانون حق و حساب و امور مستمره. . . تخلف و تجاوز نماید. . . . ( تذکرةالملوک ص 6 ) . - || این ترکیب در تداول ...

پیشنهاد
٠

حق و حساب دانی ؛ نَصَفَت داشتن. متصف بودن به صفت انصاف. || حق. درست. صحیح.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دیوان حساب ؛ دفتر حساب : آنروز که روز حشر باشد دیوان حساب و عرض منشور. سعدی ( طیبات ) .

پیشنهاد
٠

سر توی حساب بودن ؛ کنایه از اطلاع داشتن و شریک بودن در یک ماجرا و واردبودن در آن.

پیشنهاد
٠

سر حساب رسیدن ؛ به موقع رسیدن ذی حق برای احقاق حق خویش.

پیشنهاد
٠

حساب پاک کردن ؛ تسویه حساب و کنایه از تسویه معامله است. ( آنندراج ) : بآسان در قیامت پاک نتوان کرد خون من همین جا پاک کن ای سنگ دل از خود حسابم را. ...

پیشنهاد
٠

حساب پاک گردیدن ؛ کنایه از روشن شدن معامله است : مرا پیمانه پر میگردد از یک قطره چون گوهر اگر ساقی دهد جامی حسابم پاک میگردد. سالک یزدی ( از آنندراج ...

پیشنهاد
٠

سر بسر شدن حساب ؛پاک گردیدن حساب. ( بهار عجم ) . پایاپای شدن معامله. تهاتر. سری که میطلبیدی به خنجرت دادیم حساب ما و تو گردید سربسر امروز. اشرف ماز ...

پیشنهاد
٠

در حساب بودن از کسی ؛ ترسیدن از او. اندیشه داشتن و احتیاط کردن. مثلاً شخصی که برای همه کس میدود و همه را زیرچاق یعنی محکوم خود میکند و چون بشخص دیگر ...

پیشنهاد
٠

حساب پاک بودن ؛ روشن بودن حساب. کنایه از بی آلایشی و روشن بودن معامله است : کسی را که حساب پاک است از محاسبت چه باک.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حساب پاک شدن ؛ پاک گردیدن حساب و معامله.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شماره حساب ؛ عددی که نشان دهنده ردیف حساب جاری در بانک باشد.

پیشنهاد
٠

حساب برداشتن از کسی ؛ حساب بردن از کسی. حساب گرفتن از کسی. از او ترسیدن : و این بشارت به اطراف فرستادند و ملوک و اشراف باز از او حسابها برداشتند. ( ج ...

پیشنهاد
٠

حساب به انگشت بودن ؛ حساب بدست بودن. حساب سرانگشتی دادن. برای سهولت حساب به انگشت کردن : سیاهی چو دریا پس پشت او حساب بیابان در انگشت او.

پیشنهاد
٠

بدست چپ حساب کردن ؛ در حساب عقود انامل آحاد و عشرات را با انگشتان دست راست و مآت و الوف را با دست چپ حسابی کنند، و خاقانی در شعر زیر از �بدست چپ حساب ...

پیشنهاد
٠

به حساب گذاردن ؛ پول را به حساب جاری در بانگ گذاردن. به حساب ریختن. بحساب خوابانیدن.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حساب برگرفتن. حساب گرفتن. حساب برداشتن. حساب بردن. حساب کردن. حساب نیست. حساب جاری. رجوع به همین کلمات شود.

پیشنهاد
٠

از حساب برداشتن ؛تحویل گرفتن صاحب حساب جاری مبلغی را از سپرده خویش.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

بازنگاشت/bādnegāšt/ا سم: نمودار سرعت و جهت بادها که به وسیله بادنگار فراهم می شود. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
٢

بادمجان دور قابچین: صفت، [ مجازی] چاپلوس، متملق. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

بادکشداران/bādkešdārān/: اسم. رده ای از کرم های انگلی شاخه ی پهن کرمان، دارای یک بادکش دهانی و یک بادکش دهانی و یک بادکش شکمی، لوله ی گوارش منشعب و ب ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

باد سوختگی /bādsuxtegi/اسم. التهاب، سوزش و خشکی پوست بر اثر قرار گرفتن در معرض باد خشک و گرم. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

باد روبش/bādrubeš/: اسم. عمل یا فرایندی روبنده شدن مواد مانند شن و خاک از سطح زمین به وسیله باد. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاص ...

پیشنهاد
٠

بادبان برافراشتن /کشیدن /گشودن: گشودن و آماده کردن بادبان ۲ - [مجازی] روانه شدن کشتی در دریا. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیش کسی کردن ؛ پیش کسی بردن : چون عبداﷲ را [ عبداﷲبن محمدبن صالح را ] پیش وی [ یعقوب لیث ] کردند. ( تاریخ سیستان ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نامه کردن ؛ نامه نوشتن : نامه ای کن به خط طاعت خویش علم عنوانش لفظها تکبیر. ناصرخسرو.

پیشنهاد
٠

به زبانی کردن ؛ترجمه. ( یادداشت دهخدا ) : و چون اول حال به زبان پهلوی بود در زمان سلطنت نوح بن منصور سامانی به پارسی کرده شد. ( دیباچه سندبادنامه ) .

پیشنهاد
٠

آیه 24 سوره کهف. إِلَّا أَنْ یَشَاءَ اللَّهُ ۚ وَاذْکُرْ رَبَّکَ إِذَا نَسِیتَ وَقُلْ عَسَیٰ أَنْ یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ مِنْ هَٰذَا رَشَدًا مگ ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دادگاهی کردن: به دادگاه کشاندن. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
٠

دادگاه صحرایی: دادگاهی که به محض دستگیری متهم و بدون گذراندن مرحله های بازجویی و بازپرسی تشکیل و حکم دادگاه در همان جلسه صادر و بی درنگ اجرا می شود. ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دادگاه بدوی: دادگاهی که در آن به چگونگی دعوا و صلاحیت دادگاه رسیدگی می شود. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
٠

دادگاه انکیزیسیون: دادگاهی که در کشورهای اروپایی اختری در سده های ۱۵ و ۱۷ میلادی از سوی کلیسای کاتولیک برای تفتیش عقاید مردم و تعقیب مخالفان مقام های ...

پیشنهاد
٠

دادگاه استیناف: دادگاهی که عهده دار رسیدگی به تقاضای استیناف است. دادگاه تجدید نظر. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دادگاه اداری: دادگاهی که در یک اداره برای رسیدگی به تخلف های اداری کارمندان تشکیل می شود. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
٠

همان آش در کاسه است ، همان آش است و همان کاسه ؛ هیچگونه بهبودی درامر نیست.

پیشنهاد
٠

این آش و این نقاره ؛ با کار و عملی صعب مزدی اندک.

پیشنهاد
٠

هرجا آش است کَل فرّاش است ؛ هرجا طعامی یا سودی هست او در آنجاست.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آش ویشیل ؛ بلهجه بعض ولایات آش بی ترشی.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آش یا ولی اﷲ ؛ فیرنی. و در بعض جاها بکلمه آش معنی پلاو ( پُلَو ) دهند.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آش ماش ؛ آشی که دانه آن ماش است.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آش میویز ؛ آشی که در آن مویز یعنی انگور خشک ریزند. مویزوا : بتعجیل آمد روان زاصفهان بسر آش میویز با ناردان. بسحاق اطعمه.