پیشنهاد‌های علی باقری (٢٩,٤٦٦)

بازدید
١٠,٦٢٩
تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وعده خوش ؛ وعده خوب. وعده نکو : ای وعده تو چون سر زلفین تونه راست آن وعده های خوش که همی کرده ای کجاست ؟ فرخی.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خوش اصل ؛ نژاده. آنکه اصل نکو دارد. نکوخاندان : خوش اصل خطا نکند و بداصل وفا نکند.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بئلاغ اؤتی یا بولاغ اوتی همان آب تره می باشد. بئلاغ اؤتی: اسم ترکی آب تره می باشد. بلاغ در ترکی یعنی چشمه اوت: علف و گیاه: ی آن نسبی است. در کل گی ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آب تاز:/ābtāz/ اسم. جریان سیل آسای رودخانه بر اثر خرد شدن یخ ها در بهار و تابستان. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آب آوردگی:/ābāvardegi/[ پزشکی] نام عامیانه خیز. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آبالو:/ ābālu/: اسم: عصاره آلو، آبی که آلوی خشک را در آن خیسانده اند. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آباکا ، اسم/ الیافی که از ساقه موز فیلیپینی معروف به کنف مانیل به دست می آید. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آبار:/ābār/ اسم:سولفید سرب. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

پیشنهاد
٠

به آب و آتش زدن:[کنایی] تلاش بسیار کردن. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

پیشنهاد
٠

به آب انداختن: در آب به ویژه در توده آب مانند: دریا، دریاچه، رود قرار دادن. ( کشتی را به آب انداختن ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به آب افتادن: در داخل آب افتادن. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

پیشنهاد
٠

با آب حمام دوست گرفتن:[ کنایی] به کمتر چیزی دل دیگران را به دست آوردن، زود جوش بودن. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از آب گرفتن: به دست آوردن یا بیرون آوردن از یک توده آب ( رود، دریا و غیره ) ( جنازه او را از آب گرفتند ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

پیشنهاد
٠

از آب کره گرفتن:[مجازی] در سودجویی مهارت داشتن. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از آب درآمدن: به وضع یا کیفیت نهایی درآمدن. ( مقاله خوب از آب در نیامد. ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آبی گرم شدن:[ کنایه] سودی رساندن، خدمت کردن. ( از او آبی گرم نمی شود. ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

پیشنهاد
٠

آب ها از آسیاب افتادن[ کنایی] پایان یافتن یک ماجرای پر سر و صدا. ( همین که آب ها از آسیاب افتاد و مردم رفتند و خوابیدند دزد از لانه بوته ها بیرون آمد ...

پیشنهاد
٠

آبگرم کردن با کسی:[مجازی] با او دوستی کردن. ( اگر با کسی آبی گرم کردیم به او نارو نمی زنیم ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

پیشنهاد
٠

آب کسی با کسی /به/ در/ توی یک جث نرفتن:[ مجازی] با هم سازگار نبودن. ( این دو همسایه آبشان به یک جور نمی رود. ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر ...

پیشنهاد
٠

آب شدن و رفتن توی زمین:[ مجازی] ناپدید شدن ( هرچه گشتم فایده ای نداشت کلید آب شده بود و رفته بود توی زمین. ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فا ...

پیشنهاد
٠

آب سرد روی سر کسی ریختن:[ مجازی] بر اثر رویداد ناگوار یا خبر بدی دستخوش حیرت یا ناامیدی شدن. ( وقتی دیدم پول ها سر جایش نیست انگار آب سرد روی سرم ریخ ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آب زدن: خیس یا مرطوب کردن. به همین قیاس. آب زده: سرسری یا با عجله شستن ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

پیشنهاد
٠

آب رفته به جوی باز نیامدن:[ کنایی] درست نشدن کار پس از خرابی آن.

پیشنهاد
٠

آب را به هم گره زدن:[ مجازی] در صرفه جویی افراط کردن.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آب را بستن: از جاری شدن آب یا رسیدن آن به جایی جلوگیری کردن. مقابل: آب را باز کردن. ( ظرف پر شد آب را ببند. )

پیشنهاد
٢

آب را باز کردن: آب را در جایی روان کردن. مقابل آب را بستن. ( آب را باز کن حوض پر شود. ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
٠

آب دیزی را زیاد کردن:[ کنایی] غذای موجود را معمولاً با افزودن موادی برای عده بیشتری آماده کردن. ( ناهار را پیش ما بمانید آب دیزی را زیاد می کنیم. ) ...

پیشنهاد
١

آب چیزی را گرفتن: آب موجود در آن را با فشار دادن بیرون آوردن. ( آب پرتقال را بگیر. آب لباس ها را گرفتم ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
٠

آب جایی را کشیدن: آب آن را خالی کردن ( آب چاه را کشید و ریخت توی حوض. ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
٠

آب جایی را خوردن:[ کنایی] در آنجا بودن؛ در آنجا اقامت داشتن ( وقتی یک فصل آب شهر را خورد دیگر ده را پسند نمی کند. ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ ف ...

پیشنهاد
٠

آب توی /در لانه مورچه ریختن [کنایی] هنگامه و ازدحام پدید آوردن. مثل اینکه آب توی لانه مورچه ریخته باشند کوچه پر شداز جمعیت. ) ( صدری افشار، غلامحسی ...

پیشنهاد
٠

آب پس دادن: تراوش کردن آب، نم پس دادن. ( رادیاتور آب پس می دهد ) . ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
٠

آب به کرت اول بودن:[ کنایی] در آغاز کار یا در همان وضع اولیه باقی بودن. ( بعد از این همه دوندگی هنوز آب به کرت اول است و از محصول و درآمد خبری نیست. ...

پیشنهاد
٠

آب به شرط آخر بودن:[کنایی] پایان کار بودن ( این مجله ای که من می بینم آبش به کرت آخر است و همین روزها تعطیل می شود. ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهن ...

پیشنهاد
٠

آب از چشمه گل آلود بودن:[کنایی] کار از بنیاد خراب بودن. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
١

آب از آب تکان نخوردن:[ مجازی] حادثه ای روی ندادن ( یک سال تمام مدرسه را اداره کرد و آب از آب تکان نخورد. ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ فارسی معاص ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آب لاباراک: محلول هیپوکلریت سدیم که ز نگ زده است. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آب سبک: آبی که فاقد نمک های قلیایی خاکی است؛ آب گوارا؛ آب خشک؛ آب نرم. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آب سَبیل: آبی که به رایگان و برای کسب ثواب در اختیار مردم قرار می گیرد. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آب خورشت: بخش آبکی خورشت، شامل آب، روغن و مایعات دیگر ( مانند آب گوجه فرنگی، آبغوره و جز آنها ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آب خضر: نوعی مهره زرد رنگ که زنان بر دست یا گردن می آوزند [مجازی] نوشابه الکلی. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آب تنباکو: آبی که تنباکو را در آن خیسانده اند. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آب توبه: آبی که به نیت توبه بر سر شخص گناهکار می ریزند. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آب تربت: آبی که در آن اندکی خاک تربت محلول می کنند و برای شفا به بیمار یا برای آمرزش به محتضر می دهند. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آب پاکی: آخرین آب که برای تطهیر بر چیزی می ریزند. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آب باتری: اسید سولفوریک رقیق که به عنوان الکترولیت در باتری به کار می رود. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آب انجیر: آبی که در آن انجیر خشک را خیسانیده اند. [ نامتداول] عصاره انجیر، شیره انجیر که از فشردن آن به دست می آید. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ ف ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آب اماله: آب صابون، جوشانده گل ختمی یا ملّین دیگر ی که برای تنقیه به کار می رود. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
٠

سنگ قلاب کردن:[ مجازی] از سر باز کردن و به جای دیگر فرستادن ( برای اینکه دیگر فضول نکند او را سنگ قلاب کردند به خاش ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سنگرویان:/sangruyān/: اسم، تیره ی کوچکی از گیاهان دو لپه ای پیوسته گلبرگ علفی پایا، با برگ های به طرف خارج برگشته، سه گلبرگ و سه کاسبرگ، ۲تا ۹ پرچم و ...