پیشنهاد‌های علی باقری (٣٨,٧٩٧)

بازدید
٢٦,٨١٦
پیشنهاد
٠

سایه بر سر کسی افکندن ؛ عنایت و توجه بکسی کردن : پدرمرده را سایه بر سر فکن غبارش بیفشان و خارش بکن. سعدی ( بوستان ) .

پیشنهاد
٠

سایه بر سر کسی انداختن ؛ کسی را حمایت کردن.

پیشنهاد
١

از سایه خود ( کسی ) ترسیدن ؛ سخت ترسو بودن. سخت بیم داشتن. از همه چیز ترسیدن : و من آنچه کردم که از سایه وی بترسیدم و علت ترس از سایه پدر آن بود که. ...

پیشنهاد
٠

سایه کسی را با تیر ( شمشیر، خنجر ) زدن ؛ کنایه از کمال بغض و عداوت. ( آنندراج ) . سخت با او دشمن بودن چنان که او را نتوان دید : جرم طغرا چیست یا رب ک ...

پیشنهاد
٠

- زیر سایه کسی بودن ( قرارگرفتن ) ؛ در حمایت و توجه کسی بودن : اگر باب را سایه رفت از سرش تو در سایه خویشتن پرورش. سعدی.

پیشنهاد
٠

- زیر سایه کسی بودن ( قرارگرفتن ) ؛ در حمایت و توجه کسی بودن : اگر باب را سایه رفت از سرش تو در سایه خویشتن پرورش. سعدی.

پیشنهاد
٠

سایه کسی بر سر کسی افتادن ؛ مورد عنایت و حمایت و توجه کسی قرار گرفتن : گرم بر سر افتد ز تو سایه ای سپهرم بود کمترین پایه ای. سعدی.

پیشنهاد
٠

سایه کسی را با تیر ( شمشیر، خنجر ) زدن ؛ کنایه از کمال بغض و عداوت. ( آنندراج ) . سخت با او دشمن بودن چنان که او را نتوان دید : جرم طغرا چیست یا رب ک ...

پیشنهاد
٠

سایه کسی را با تیر ( شمشیر، خنجر ) زدن ؛ کنایه از کمال بغض و عداوت. ( آنندراج ) . سخت با او دشمن بودن چنان که او را نتوان دید : جرم طغرا چیست یا رب ک ...

پیشنهاد
٠

سایه به سایه کسی رفتن ؛ او را از نزدیک دنبال و تعقیب کردن.

پیشنهاد
٠

سایه خود را از سر کسی برداشتن ؛ حمایت خود را از او دریغ داشتن.

پیشنهاد
٠

سایه شما پاینده ؛ سایه شما کم نشود. شما زنده بمانید و حمایت شمابر من مستدام باد.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سایه گیر ؛ آنجائی که سایه گرفته باشد: مفروش ؛ سایه گیر از درخت و نحو آن. ( منتهی الارب ) .

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سایه ناک ؛ سایه دار:ظلیل ؛ زمین سایه ناک. ( دستور الاخوان ) . روزی سایه ناک.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سایه یزدان ؛نایب اﷲ. ( شرفنامه ) . - || خلیفةاﷲ. ( شرفنامه ) . ظل اﷲ : همایونی و فرخنده چنین بادی همه ساله ولی در سایه تو شاد و تو در سایه یزدان. ...

پیشنهاد
٠

چون سایه در دنبال کسی بودن ؛ در تعقیب کسی بودن. کسی را تعقیب کردن. پیوسته ملازم و مراقب او بودن : همه شب پریشان از او حال من همه روز چون سایه دنبال م ...

پیشنهاد
٠

سایه رب النعیم ؛ کنایه از خلیفةاﷲ. ( برهان ) ( آنندراج ) ( شرفنامه ) . - || کنایه از پادشاه. ( شرفنامه ) ( برهان ) ( آنندراج ) . السلطان ظل اﷲ. رجو ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سایه سر ؛ بمجاز بمعنی شوهر است : دوستی تو و فرزندان تو مر مرا نور دل و سایه سر است. ناصرخسرو. زن را سایه سری ضروری است.

پیشنهاد
٠

از سایه شدن کار ؛ از تدبیر بیرون شدن کار. لاعلاج گشتن آن : غارت دل میکنی شرط وفا نیست این کار من از سایه شد سایه برافکن ببین. خاقانی.

پیشنهاد
٠

از سایه خود گریختن ؛ سخت ترسیدن : سایه خویش همی بیند و بگریزد از او گوید این لشکر میر است که آید بقطار. قاآنی.

پیشنهاد
٠

بی سر و سامان داشتن ؛ پریشان خاطر داشتن. مضطرب و مشوش داشتن : گر تو زین دست مرا بی سر و سامان داری من به آه سحرت زلف مشوش دارم. حافظ.

پیشنهاد
٠

سخن بی سر و سامان ؛ بی سر و ته. تافه. لاطائل : آنست گزیده که خدایش بگزیند بیهوده چه گویی سخن بی سر و سامان. ناصرخسرو.

پیشنهاد
٠

بی سر و سامان شدن ؛ بی خانمان شدن : ور به بسطام شدن نیز ز بی سامانیست پس سران بی سر و سامان شدنم نگذارند. خاقانی.

پیشنهاد
٠

بی سامان کردن ؛ آشفته کردن. پراکنده ساختن : گمرهانی که کشیدند سر از طاعت او سر تیغش همه رابی سر و بی سامان کرد. معزی.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بسامان کردن ؛ ترتیب دادن. آراستن. مرتب کردن. نظم دادن : عصیب و گرده برون کن تو زودو برهم کوب جگر بیازن و آگنج را بسامان کن. کسایی. ایا شهی که جهان ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سرسام یعنی بیماری سر که همان سر درد است سرسام آور : یعنی آنچه دردسر ساز باشد . آنچه موجب درد سر شود

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ده ساله ؛ آنکه سالش بده رسیده باشد : که ده ساله کودک چنین کارکرد به افغان سیه رزم و پیکار کرد. فردوسی. پیری صد و پنجاه ساله در حالت نزع است. سعدی. ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سال آزمای ؛ سال دار. سال دیده.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ساکن رگ ؛ ورید. عِرق ساکن.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

ساکن شدن درد ؛ تسکین یافتن آن. برطرف شدن درد. رفع درد.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اقیانوس ساکن ؛ اقیانوس کبیر. اقیانوس آرام.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حرف ساکن ؛ حرفی که حرکت ندارد.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ساکن بودن ؛ متوطن بودن.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ساکت ماندن ؛ خاموش شدن.

پیشنهاد
٠

ابتداء به ساکن ؛ شروع به حرفی غیرمتحرک : ابتداء به ساکن محال است. در تداول عوام ، یعنی بلامقدمه. بی سابقه. بی آمادگی.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

ساکت شدن غضب ؛ فرونشستن خشم.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ساکت گردیدن ؛خاموش و بی صدا شدن.

پیشنهاد
٠

آیه 80 سوره کهف: وَأَمَّا الْغُلَامُ فَکَانَ أَبَوَاهُ مُؤْمِنَیْنِ فَخَشِینَا أَنْ یُرْهِقَهُمَا طُغْیَانًا وَکُفْرًا ترجمه : وَأَمَّا الْغُلَامُ ف ...

پیشنهاد
٠

می در ساغر انداختن ؛ ساغر پر از می کردن : بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم. حافظ. بیا ساقی که بیخ غم ...

پیشنهاد
٠

سنگ در ساغر زدن ؛ طرد کردن. بدور افکندن : سنگ در ساغرنیک و بد ایام زنند وز کف سنگدلان نصفی و ساغرگیرند. مجیر بیلقانی.

پیشنهاد
٠

سنگ بر ساغر افکندن ؛ ساغر شکستن : ور فلک شربت غرور دهد سنگ بر ساغر فلک فکنید. خاقانی.

پیشنهاد
٠

ساغر دریانشان ؛ ساغر بزرگ : کو ساقی دریاکشان ، کو ساغر دریانشان کز عکس آن گوهرفشان ، بینی صدف سان صبح را. خاقانی.

پیشنهاد
٠

ساغر کشتی نشان ؛ ساغر بزرگ : چون نهنگان از پی دریاکشی ساغر کشتی نشان درخواستند. خاقانی.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خط ساغر ؛ خطی که از شراب در پیاله پدیدار است. هریک از هفت خط جام. رجوع به هفت خط در برهان قاطع و لغت نامه شود : روز و شب آزاددل از بندبند مصحفم سال و ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کتیبه ساسانی ؛ کتیبه بزبان پهلوی ساسانی. سنگ نبشته بازمانده از دوره ٔساسانی.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ابوساسان ؛ کنیة کسری انوشروان ملک الفرس و هو اعجمی و قال بعضهم انما هو انوساسان بالنون. ( تاج العروس ) ( شرح قاموس ) : هذا ابوساسان قد اشجاکم ماذا لق ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بیت ساسان ؛ خاندان ساسانی.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گوهر ساسان ؛ نژاد ساسانی : خلق همه ز آب و خاک و آتش و بادند وین ملک از آفتاب گوهر ساسان. رودکی ( از تاریخ سیستان ص 320 ) .

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صحرای گبی به معنای "بیابان" است و نامی است که در زبان مغولی برای بیابان های بزرگ استفاده می شود. این بیابان در شمال چین و جنوب مغولستان قرار دارد و پ ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نیرنگ و ساز ؛ بند و ساز. مکر و حیله. رجوع به ساز شود.