پیشنهادهای علی باقری (٢٩,٤٦٦)
نور لذاته ؛ مراد نور قایم بالذات است. نور مجرد ( حکمت اشراق ص 152 از فرهنگ علوم عقلی ) .
نور لغیره ؛ مراد نور عارضی است در مقابل انوار مجرده. ( حکمت اشراق ص 110 از فرهنگ علوم عقلی ) .
نور مبین ؛ اشاره به سرور کاینات صلوة اﷲ علیه و آله است. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) . مراد پیغامبر اسلام است.
نور قدسی ؛ مراد نور مجرد است. ( حکمت اشراق ص 223 از فرهنگ علوم عقلی ) .
نور قهار ؛ مراد نورالانوار است. ذات حق تعالی. ( حکمت اشراق ص 121 از فرهنگ علوم عقلی ) .
نور قیوم ؛ مراد نورالانوار یعنی ذات حق تعالی است. ( حکمت اشراق ص 121 از فرهنگ علوم عقلی ) .
نور فائض ؛ هر یک از انوار مجرده فائض به مادون خودند. و نور سانح را نور فائض گویند. و به اعتباری نورالانوار نیز فائض است. ( حکمت اشراق ص 259 از فرهنگ ...
نور قاهر ؛ هر یک از انوار مدبره فلکیه ، نورهای قاهر انوار طولیه اند. ( فرهنگ فارسی معین از فرهنگ علوم عقلی ) .
نور قایم ؛ مقابل نور عارض است ، و هر یک از انوار مجرده را نور قایم گویند زیرا انوار مجرده قایم به ذات خودند، و گاه از نور قایم انوار مجرده طولیه را ا ...
نور عظیم ، نور العظیم ؛ مراد نور اقرب و نور اول است که صادر اول است. ( حکمت اشراق ص 128 از فرهنگ علوم عقلی ) .
نور علی نور، نورٌ عَلی ̍ نور ؛ اقتباس از قرآن ( 35/24 ) است ، به معنی َ�از به بهتر� و �از خوب خوبتر� : در دهر ز آثار تو فخر است علی الفخر در ملک به ا ...
نور عذرا ؛ کنایه از نور عیسی و مریم است. ( از برهان قاطع ) ( آنندراج ) . کنایه از ذات مریم مادر عیسی است. ( فرهنگ فارسی معین ) .
نور عظیم ، نور العظیم ؛ مراد نور اقرب و نور اول است که صادر اول است. ( حکمت اشراق ص 128 از فرهنگ علوم عقلی ) .
نور سانح ، نور السانح ؛ مراد نور اول و اقرب است و گاه مراد هر نور فائض به مادون است ، و نوری است که به واسطه اشراق نورالانوار حاصل می شود، و آن را به ...
نور شعاعی ، نور الشعاعی ؛ مراد اضواء و انوار حسیه است. ( حکمت اشراق ص 207 از فرهنگ علوم عقلی ) .
نور عارض ، نور العارض ، نور عارضی ؛ مقابل نور بالذات و عبارت است از نوری که در اجسام است ، مانند نور شمس ، و نوری که در مجردات است ، مانند نفوس و غیر ...
نور ساده ؛ نور بی کدورت. نور مجرد. نور محض. نور بحت. نور الهی. ( از برهان قاطع ) .
نور سافل ؛ هر یک ازانوار نسبت به مافوق و نور عالی تر از خود سافل است. ( فرهنگ علوم عقلی ) .
نور سماوات ، نور السموات ، نور السموات و الارض ؛ مراد ذات حق تعالی است به مفاد آیه کریمه ٔ: اﷲ نور السموات و الارض. ( قرآن 35/24 ) : هرچه جز نور السم ...
نور حق ؛ نور الهی : از دلم عشق تو اندوه جهان بردارد نور حق چون برسدظلمت باطل برود. سعدی.
نور حقیقی ؛ مراد ذات باری تعالی است. ( اسفار ج 1 ص 16 از فرهنگ علوم عقلی ) .
نور حی ؛ مراد نور جوهری است که نفس باشد. ( فرهنگ علوم عقلی ) .
نور ثالث ؛ عقل سوم. ( فرهنگ علوم عقلی از حکمت اشراق ص 140 ) .
نور ثانی ؛ عقل دوم. ( فرهنگ علوم عقلی ) .
نورجوهری ؛ مقابل نور عَرَضی است و آن نور مجرد حی فاعل قائم به ذات است. ( حکمت اشراق ص 119 از فرهنگ علوم عقلی ) .
نور پسین ؛ کنایه از حضرت پیغمبر اسلام که خاتم پیغمبران بود. ( انجمن آرا ) ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) .
نور تام ، نور التام ؛ مراد نور اول و اول صادر و نور اقرب است که نسبت به انوار دیگر تام است. و اَتَم از آن نور اعظم است ، و نیز هر یک از انوار طولیه ن ...
نور اول ؛ مراد نور اقرب و نور صادر اول است. ( اسفار ج 1 ص 46 از فرهنگ علوم عقلی ) .
نور بارق ، نور البارق ؛ نوری که از ناحیه نورالانوار بر دل اهل تجرید بتابد. ( حکمت اشراق ج 2 ص 253 از فرهنگ علوم عقلی ) .
نور برزخی ، نور البرزخی ؛ نوری که در عالم اجسام است ، و انوار مدبره اجساد را نیز گویند. ( حکمت اشراق ص 207 از فرهنگ علوم عقلی ) .
نور انقص ، نور الانقص . رجوع به نور ناقص و نیز رجوع به حکمت اشراق ص 133 شود.
نورالانوار ؛ مراد ذات حق تعالی است. رجوع به حکمت اشراق ص 121 و 124 به بعد شود.
نور اقهر، نور الاقهر ؛ کنایه از ذات حق تعالی است. ( حکمت اشراق ص 296 از فرهنگ علوم عقلی ) .
نور اله ، نوراﷲ ؛ فره ایزدی. فروغی که از حق افاضه شود. نیز رجوع به نور الهی شود : سایه نداری تو که نور مهی رو تو که خود سایه ٔنوراللَّهی. نظامی.
نور الهی ؛ 1 - نزد حکما، ذات حق تعالی. ( فرهنگ علوم عقلی از مصنفات باباافضل ) . 2 - نزد صوفیان ، روشنائی غیبی که از جانب حق تعالی به سوی خلق افاضه شو ...
نور اعلی ، نور الاعلی ، نورالاعلی الخالص ؛ کنایه از ذات حق تعالی است. ( حکمت اشراق ص 178 و 223 و 224 از فرهنگ علوم عقلی ) .
نور اقرب ، نور الاقرب ؛ نوری است که اول صادر محسوب می شود. ( فرهنگ فارسی معین ) . رجوع به حکمت اشراق ص 128 و 132 به بعد شود.
نور اسفهبد، نور اسفهبدیه ، نور الاسفهبدیه ؛ در فلسفه اشراق مراد نور اخس یا نفس مدبره است. رجوع به حکمت اشراق صص 226 - 228 و فرهنگ علوم عقلی شود. نور ...
نور اظهر، نور الاظهر الاقهر ؛ نور اقهر. کنایه از ذات حق تعالی است. ( حکمت اشراق ص 122 ) .
نور اعظم ، نور الاعظم الاعلی ؛ کنایه از ذات حق تعالی است. ( حکمت اشراق ص 121 از فرهنگ علوم عقلی ) .
نور اَتَم ، نور الاتم ؛ نزد حکماء اشراقی کنایه از ذات مبداء المبادی است. ( حکمت اشراق ص 133 از فرهنگ علوم عقلی ) .
نور اخس ، نور الاخس ؛ در حکمت اشراق نفوس مدبره است. ( حکمت اشراق ص 411 از فرهنگ علوم عقلی ) .
نور دادن ؛ روشنی بخشیدن. پرتو افشاندن : بی روغن وفتیله و بی هیزم هرگز نداد نور و فروغ آذر. ناصرخسرو.
نور داشتن ؛ روشن بودن. نورانی بودن. روشنائی و فروغ داشتن : هر آن ناظر که منظوری ندارد چراغ دولتش نوری ندارد. سعدی. - || جلوه و تلألؤ داشتن. تابن ...
نور یافتن ؛ روشنی گرفتن. روشن شدن. کسب نور کردن ، و کنایه از بهره گرفتن و مستفیض شدن : نور یابد مستعد تیزگوش کو نباشد عاشق ظلمت چو موش. مولوی.
- نور تابیدن ؛ نور افشاندن. نورافشانی کردن.
نور تافتن ؛ نورافشانی کردن. روشنی بخشیدن : شمس و قمر در زمین حشر نباشد نور نتابد مگر جمال محمد. سعدی.
نور بخشیدن ؛ روشن کردن. نور افشاندن.
نور پذیرفتن ؛ روشن شدن. کسب نور کردن. استناره.
نور تاباندن ؛ نور افکندن.