پیشنهاد‌های علی باقری (٣٨,٧٩٧)

بازدید
٢٦,٨٢٦
تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زین سپس ؛ زین پس. ( ناظم الاطباء ) . پس از این : برادران منا زین سپس سیه مکنید به مدح خواجه ختلان به جشنهاخامه. منجیک. زین سپس وقت سپیده دم هر روزب ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زین و برگ ؛ از اتباع و لوازم آن. زین و یراق.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زینان ؛ بمعنی این جماعت و از اینها باشد. ( برهان ) ( آنندراج ) . کلمه اشاره یعنی از اینان و از این جماعت و از این گروه. ( ناظم الاطباء ) . ج ِ �زین � ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زین فکندن ؛ زین افکندن. زین نهادن بر اسب و جز آن. زین کردن چارپا را : بر تاج آفتاب کشم سر بطوق او بر ابلق فلک فکنم زین به استرش. خاقانی.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زین گر ؛ زین ساز. ( آنندراج ) . زین ساز وکسی که زین سازد. ( ناظم الاطباء ) . سَرّاج. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . رجوع به ترکیب زین ساز شود.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زین گری ؛ سَرّاجی. عمل زین گر. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) .

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- زین گری ؛ سَرّاجی. عمل زین گر. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . - || دکان زین گر. جائی که زین سازند و فروشند. و رجوع به زین و دیگر ترکیبهای آن شود.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زین سازی ؛ شغل زین ساختن. ( ناظم الاطباء ) . عمل زین ساز. ساختن زین و برگ ستوران. - || جایی که در آن زین و برگ اسبان سازند و فروشند. سراجة. رجوع به ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زین فروش ؛ سَرّاج. ( منتهی الارب ) . که زین فروشد. سازنده و فروشنده زین اسب و جز آن.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زین فروگرفتن ؛ زین را از پشت بارگی برداشتن : امیر گفت آن ملطفهای خرد که ابونصر مشکان تراداد و گفت آن را سخت پوشیده باید داشت تا رسانیده آید، کجاست ؟ ...

پیشنهاد
٠

زین ساختن مرکب را ؛ زین کردن مرکب را. زین نهادن مرکب را. ( از آنندراج ) .

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زین ساز ؛ سَرّاج. ( منتهی الارب ) . کسی که زین می سازد. ( ناظم الاطباء ) . که زین و برگ ستوران سازد و فروشد.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زین دار ؛ منصبی بود در زمان قاجاریه و حکومت صفوی و رئیس آنان زیندارباشی. ( ازیادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . فردی که در زین خانه و زیر نظر زین دارباشی ، ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زیندارباشی ؛ متصدی زین خانه و صاحب جمع زین خانه. رجوع به ترکیب زین خانه و سازمان اداری حکومت صفوی ص 94 و تذکرة الملوک ص 67 شود.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زین زرکند ؛ زین به زر زینت داده. زین زرکوب شده : فردا که نهدسوار آفاق بر ابلق چرخ زین زرکند. خاقانی. رجوع به زرکند شود.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زین زرین ؛ آفتاب. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زین خانه ؛ اصطلاحی است که در دوره صفوی به محل نگهداری زین چارپایان سلطنتی اطلاق میگردید. رجوع به سازمان اداری حکومت صفوی ص 94 و تذکرة الملوک ص 67 و ت ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زین بستن ؛ زین بر پشت ستور گذاشتن. ( ناظم الاطباء ) . زین بر پشت مرکب بستن : آنک با او بر اسب زین بستند بر کمرها دوال کین بستند اینک امروز بعد چندین ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زین بند ؛ سارق و چادرشبی که زین اسب را در آن بندند تا از گرد و خاک مصون ماند. ( از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . رجوع به ترکیب زین پوش شود.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زین پوش ؛ پوشاکی که جهت زینت برروی زین می اندازند. ( ناظم الاطباء ) . غاشیه. ( ملخص اللغات ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . جامه ای باشد که برای زینت بر ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زین برگرفتن ؛ بمعنی زین بستن. ( آنندراج ) : سمند عشق را زین برگرفتم خرد را می نهم جل بر خر امروز. نظیری ( از آنندراج ) .

پیشنهاد
٠

زین بر گرگ نهادن ؛ کنایه از رام و زبون ساختن آنرا. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) : زین به گرگان بر نهادی وز میان بیشه شان اندرآوردی به لشکرگه چو اشتر ...

پیشنهاد
٠

زین بر پشت مرکب نهادن ؛ زین بر پشت مرکب گذاشتن. ( آنندراج ) . زین بر پشت ستور گذاشتن. زین بر پشت مرکب بستن سواری را : بهمن به پشت مرکب جم بر نهاد زین ...

پیشنهاد
٠

زین بر فرس بستن ؛ زین نهادن بر ستور سواری را : بستم به دوال خوش لگامی زین بر فرس سبک خرامی. واله هروی ( از آنندراج ) .

پیشنهاد
٠

زین بر گاو نهادن ؛ کنایه از روان شدن و رفتن باشد. ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ رشیدی ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ) : شب ماه خرمن می ک ...

پیشنهاد
٠

زین بر پشت مرکب بستن ؛ استوار کردن زین بر پشت ستور سواری : نهد ز ضعف شکم بر زمین براق فلک اگر وقار تو بر پشت او نبندد زین. جمال الدین سلمان ( از آنن ...

پیشنهاد
٠

زین بر پشت مرکب گذاشتن ؛ زین بر پشت مرکب نهادن. ( آنندراج ) .

پیشنهاد
٠

زین بر بارگی تنگ کردن ؛ استوار کردن زین برپشت ستور، اجرا کردن مهمی را : چو عزمش زین کند بر بارگی تنگ. جامی ( از آنندراج ) .

پیشنهاد
٠

زین بر پشت دولت نهادن ؛ کنایه ازانقیاد دولت و اقبال است : روز اول کو سواری کرد در میدان علم روزگار از بهر او بر پشت دولت زین نهاد. امیرمعزی ( از آنن ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بزین بودن ؛ سوار بودن. در حرکت بودن. بر اسب و جز آن سوار بودن : شب و روز بودی دو بهره بزین ز راه بزرگی نه از راه کین. فردوسی.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با کسی زیستن ؛ تعیش کردن با کسی و همراهی کردن و موافقت نمودن. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زیستن با کسی ؛ بسر بردن با او. تعیش کردن با او : بدو گفت کین دختران که اند که با تو بدین شادمانی زیند. فردوسی.

پیشنهاد
٠

علم های زیرین ؛ مقابل علم های برین یعنی علویات. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : آغاز علم برین کرده شود و بتدریج به علمهای زیرین شده آید بخلاف آنکه رسم ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زیره کرمانی ؛ کمون الکرمانی. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . زیره کرمان. زیره منسوب به کرمان : نکند با سفها مرد سخن ضایع نان جو را که دهد زیره کرمانی. ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زیره کوهی ؛ حبی درشت تر از زیره کرمانی با بوی و عطری جز بوی و عطر زیره کرمانی. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . رجوع به زیره کرمانی و زیره شود.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زیره صحرائی ؛ اسم فارسی کمون بری است. ( تحفه حکیم مؤمن ) .

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زیره کرمان ؛ بمعنی زیره سیاه و کرمان شهریست متصل به پارس. شاید که در دیگر بلاد ایران زیره سیاه از کرمان می رفته باشد و در هندوستان از کشمیر آرند. ( غ ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زیره زرچوبه ؛ زیره زرچوبه را گفتن یا پرسیدن همه آن را. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . در تداول کنایه از جزئیات موضوعی. نظیر از سیر تا پیاز.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- زیره سبز ؛ کرابیه. کراویه. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . اسم فارسی کمون نبطی است. ( تحفه حکیم مؤمن ) . رجوع به کارآموزی داروسازی ص 203 و گیاه شناس ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زیره رومی ؛ تخمی است که آنرا کراویا و زینان ونانخواه گویند. ( برهان ) ( آنندراج ) . قرنباد. ( فرهنگ فارسی معین ) . اسم فارسی افتیمون و کراویا را نیز ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زیرک نهاد ؛ که سرشت او بر عقل و فراست استوار باشد : دلش زان شبان اندکی برگشاد که زیبامنش بود و زیرک نهاد. نظامی.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زیرک فریب ؛ که زیرک را فریب دهد. عاقل فریب : چه بودی کز این خواب زیرک فریب شکیبا شدی دیده ناشکیب. نظامی. حرص تو از فتنه بود ناشکیب بگذر از این ابله ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زیرک مرد ؛ مرد زیرک : بجوی تا بتوانی رضای شاعر و هیچ در او مپیچ اگر بخردی و زیرک مرد. مؤید ( از المعجم ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) .

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زیرک منش ؛ خردمند و صاحب فراست. که اندیشه و خوی و طبع زیرکانه داشته باشد : از آن هیبتش در دل آمد هراس که زیرک منش بود و زیرک شناس. نظامی.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زیرک شدن ؛ حذاقه. لباقه. ( دهار ) . کیاسه. طبانیه. طبن. تبن. لباقه. کیس. ( تاج المصادر بیهقی ) .

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زیرک شناس ؛ شناسنده مردمان عاقل و دانا. ( ناظم الاطباء ) . که زیرک را شناسد و تمیز دهد : از آن هیبتش در دل آمد هراس که زیرک منش بود و زیرک شناس. نظا ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زیرک دل ؛ که دلی هشیار دارد. بیداردل : ترونده پالیز جان هر گاو و خر را کی رسد زین میوه های نادره زیرک دل و گربز خورد. مولوی.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تموچین که لقب چنگیز هست به معنی آهن سخت ساخت چین یا همان فولاد است. در این ترکیب تمو مخفف یا تغییر یافته تمور یا دَمیر ترکی هست و چین هم در این ترکی ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زیر داشتن ؛ نهان داشتن. مخفی کردن : یکی نغز پولاد زنجیر داشت نهان داشت از جادو و زیر داشت. فردوسی ( از جهانگیری ) .

پیشنهاد
٠

زیر هر کاسه نیم کاسه یافتن ؛ فریب کسی ظاهر ساخته عجائبات مشاهده نمودن. ( غیاث ) ( آنندراج ) .