پیشنهادهای علی باقری (٣٨,٧٩٧)
زیرسازی ؛ مقابل روسازی. عمل ساختن قسمت تحتانی در بعضی کارها چون اسفالت خیابانها و جاده و غیره. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . ساختن قسمتهای زیرین جاده ...
زیر سبیل درکردن ؛ چیزی را به روی خود نیاوردن. حرکت نامناسب یا گله و اعتراض و دشنام کسی را تحمل کردن و از آن درگذشتن. ( فرهنگ عامیانه جمال زاده ) .
زیر زنخ ماندن ؛ غمگین ماندن. ( آنندراج ) : زیر زنخ ز مشت زنی مانده است گرگ یعنی ملول شیوه بیداد می کند. رازی ( از آنندراج ) .
زیرزیرکی ؛ به نهانی. در خفا. پوشیده. در سِرّ و مکر و حیله. ( از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) .
زیرزانوئی ؛ رشوه مختصر و نهانی که قاضی یا حاکم را دهند. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) .
زیر زبان ؛آهسته. بی اعتنا. کمی نامفهوم. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . زیر لب و در زیر لب. ( مجموعه مترادفات ) .
زیر زبان گفتن ؛ کنایه از پوشیده و پنهان و آهسته سخن گفتن باشد. ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ) .
زیر رفتن ؛ هبوط کردن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) .
زیر رکاب گرفتن کسی را ؛ مسلط شدن بر او. مطیع و منقاد و آلت دست کردن کسی را : به پی اسب جبرئیل برو تا نگیردت دیو زیر رکاب. ناصرخسرو. رجوع به ترکیب ب ...
زیررکابی ؛ شمشیری که در پهلوی زین بندند. ( ناظم الاطباء ) ( از لغت محلی شوشتر ) .
زیر ران نهادن ؛ غلبه کردن و شکست دادن. ( ناظم الاطباء ) .
زیر درشکه ، ماشین ، گاری رفتن ؛ تصادم با وسایل نقلیه و مصدوم یا مقتول شدن بوسیله آنها. ( فرهنگ عامیانه جمال زاده ) .
زیر درشکه ، ماشین ، گاری رفتن ؛ تصادم با وسایل نقلیه و مصدوم یا مقتول شدن بوسیله آنها. ( فرهنگ عامیانه جمال زاده ) .
زیر درشکه ، ماشین ، گاری رفتن ؛ تصادم با وسایل نقلیه و مصدوم یا مقتول شدن بوسیله آنها. ( فرهنگ عامیانه جمال زاده ) .
زیردامنی ؛ شرم مرد. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : ای بس کسا که از پی این زیردامنی نیفه فروکشیده و برچیده دامنند. سوزنی ( یادداشت ایضاً ) .
زیردراز ؛ کنایه از آواز آهسته باشد. ( انجمن آرا ) .
زیردرختی ؛ میوه هایی که زیر درخت فروریزد. ( ازیادداشت بخط مرحوم دهخدا ) .
زیر دامن پروردن ؛ کنایه از نواختن است. ( آنندراج ) . در آغوش گرفتن و نواختن. ( ناظم الاطباء ) : آن راکه زیر دامن توفیق پرورند از گرم و سرد چرخ بدو کی ...
زیر دامن نگه داشتن ؛ کنایه از پناه دادن است. ( آنندراج ) . حمایت کردن. ( از ناظم الاطباء ) : جهانیان ز تو امروز چشم آن دارند که زیر دامن انصافشان نگه ...
زیر خاتم ؛ بمعنی زیر نگین است. . . ( آنندراج ) . در تصرف و استیلا : ملک و عقل و شرع زیر خاتم و کلک تو باد کاین سه را اقبال این دو بخت یاور ساختند. خ ...
زیر خاک سپردن ؛ زیر خاک کردن. خاکپوش کردن و معدوم و لاشی انگاشتن. ( آنندراج ) . هیچ شمردن و نیست و نابود پنداشتن. ( ناظم الاطباء ) . در گور کردن : و ...
زیر چیزی ماندن ؛ معروف. ( آنندراج ) : چون گریزم جای جنبیدن نماند ماند زیر کوه غم دامان دل. ظهوری ( از آنندراج ) .
زیرجلی ؛ زیرجلکی. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) ( فرهنگ عامیانه جمال زاده ) . رجوع به ترکیب قبل شود.
زیر پر گرفتن ؛ مرادف در ته پر گرفتن. ( آنندراج ) : همای تربیت عشق جانور کندش اگرچه بیضه فولاد زیر پر گیرد. کلیم ( از آنندراج ) . - || گرم کردن و گ ...
زیر تازیانه کشیدن ؛ معروف. ( آنندراج ) . کسی را فراوان تازیانه زدن. کسی را با ضربات ممتد تازیانه آزار دادن : سواره می شد گفتم کشیده دار عنان عنان گذا ...
زیرتبری ؛ کنده ای که هیزم شکن در زیر گذارد و قطعه شکستنی را متقاطعاً بر آن نهد شکستن را. هیمه ای که زیر هیمه ای شکستنی نهند. ( یادداشت بخط مرحوم دهخد ...
زیرتشکی ؛ رشوه به قاضی و حاکم. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) .
زیر پر داشتن ؛ در حمایت خویشتن داشتن : کجات آن همه مردی و زور و فر جهان را همی داشتی زیر پر. فردوسی.
زیر پر کلاه کسی بودن چیزی ؛ در اطاعت و اختیاراو بودن : ز چین تا به جیحون سپاه منست جهان زیر پر کلاه منست. فردوسی.
زیربَغَل ؛ کش. ضبن. ( یادداشت بخطمرحوم دهخدا ) .
زیر بال گرفتن کسی را ؛ پناه دادن کسی را. در حمایت خویش قرار دادن کسی را.
زیربازویی ؛ چوبی که لنگ زیر بازو گذاشته رَوَد. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . چوب پا. چوب زیربغل . و رجوع به چوب پا شود.
زیربازویی ؛ چوبی که لنگ زیر بازو گذاشته رَوَد. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . چوب پا. چوب زیربغل . و رجوع به چوب پا شود.
زیر بال ؛ عبارت است از سر به زیر بال کشیدن مرغان در وقت خواب کردن. ( آنندراج ) : در عالم خیال بهار است چار فصل بلبل به چتر گل ندهد زیر بال را. صائب ...
زیرباری ؛ محنت و مشقت و ادبار و بدبختی. ( ناظم الاطباء ) .
زیرباری ؛ محنت و مشقت و ادبار و بدبختی. ( ناظم الاطباء ) .
زیر بار نرفتن ؛ نپذیرفتن کاری. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . اعراض از قبول امری. آقای جمال زاده در ذیل زیر بار رفتن آرد: این ترکیب اگر در مقام مذاکره ...
زیربار؛ مضطرب و پریشان و متحیر و متحمل مخارج بسیار و تحمل کاری بطور ظلم و ستم و مشقت. ( از ناظم الاطباء ) .
زیراطاقی ؛ زیرزمین گونه ای که با کف حیاط برابر باشد. ( از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) .
زیر افتادن ؛ به زیر افتادن. به زیر آمدن. از پایه برتر تنزل نمودن. از جاه و مقام خود فرودافتادن : نخواهی که زیر افتی از جای خویش ز اندازه بیرون منه پا ...
زیر اخیه ؛ واداشتن کسی به کاری و از او سود جستن و کار کشیدن. معمولاً این ترکیب با فعل بردن و رفتن و کشیدن بر زبان می آید. ( فرهنگ عامیانه جمال زاده ) ...
زیر ابرو گرفتن ؛ زیر ابرو برداشتن. رجوع به ترکیب قبل شود.
- زیج مشتمل ؛ از احمدبن نهاوندی است که در جندیشاپوربه رصد اشتغال داشته. ( دایرة المعارف فارسی ) .
زیج ملکشاهی ؛ که ظاهراً خیام در آن شرکت داشته است بنام سلطان ملکشاه سلجوقی خوانده شده است. ( دایرة المعارف فارسی ) .
زیج ممتحن ؛ یحیی بن ابی منصور به امر مأمون با دیگر دانشمندان در جبل قاسیون دمشق رصد بستند و این زیج را فراهم آوردند. ( از التفهیم چ همایی ص 161 ) .
زیج هندی ؛ زیجی که بر اساس نجوم هندی بوده است : بیاورد صلاب و اختر گرفت یکی زیج هندی به بر در گرفت. فردوسی. ز قنوچ وزدنبر و مرغ و مای برفتند با زیج ...
زیج سنجری ؛که ابوالفتح عبدالرحمان خازنی بنام سلطان سنجر تنظیم کرده. ( دایرة المعارف فارسی ) .
زیج سِنْدهِنْد ؛ زیجی که فزاری به امر منصور خلیفه عباسی با استفاده از ترجمه کتاب �سوری سدهانت � کنکه هندی فراهم آورده و تا عهد مأمون و انتشار طریقه ...
زیج کبیر حاکمی ؛ از ابن یونس است و فقط قطعاتی از آن در دست می باشد. ( دایرة المعارف فارسی ) .
زیج بَتّانی ، یا زیج صابی ؛ بوسیله بتانی فراهم گردید. این زیج را �نالینو� با حواشی مفصل و ترجمه لاتینی در سه مجلد به سالهای 1899 - 1907 م. در میلان م ...