پیشنهاد‌های علی باقری (٣٨,٧٩٧)

بازدید
٢٦,٨٢٦
پیشنهاد
٠

آراسته و ساخته ؛ آماده. معد. با اسباب آراسته : هشت هزار مرد بودند از مهاجر و انصار همه آراسته و ساخته و با سلاح تمام. ( تاریخ بلعمی ) . و آنگاه درین ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حَتَّیٰ إِذَا أَتَیَا أَهْلَ قَرْیَةٍ تا هنگامی که به آباده اى رسیدند، تا اینکه آمدند و رسیدند به یک آبادی ( شهر یا روستا أَتَیَا : اتی المکان : در ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مکافات ساختن ؛ کیفر دادن : مکافات سازم بدان را ببد چنان کز ره شهریاران سزد. فردوسی. من این بد مکافات آن ساختم نه زان کارج تو شاه نشناختم. اسدی ( گ ...

پیشنهاد
٠

مهربانی ساختن ؛ اظهار مهربانی کردن. مهربانی نشان دادن : این سخن گفت و چون ازین پرداخت مشفقی کرد و مهربانی ساخت. نظامی ( هفت پیکر ) .

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وضو ساختن ؛ وضو گرفتن : سازد وضو بمسجداقصی به آب چشم شکر وضو کند بدر مسجدالحرام. خاقانی.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وطن ساختن ؛ وطن گزیدن. وطن کردن : من از دل آن زمان خود دست شستم که شد در زلف آن دلبر وطن ساخت. خاقانی ( دیوان ص 731 ) .

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گذار ساختن ؛ گذشتن : بفرمود تا مرد کشتی شمار بسازد بکشتی ز دریا گذار. فردوسی.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گرم ساختن ؛ گرم کردن : نتوانستم که آب گرم سازم و غسل آرم. ( انیس الطالبین بخاری ، نسخه خطی کتابخانه مؤلف ص 127 ) . - لابه ساختن ؛ لابه کردن : بسی ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مقام ساختن ؛جای گزیدن. مقام کردن : سقلاب سوی روس آمد که آنجا مقام سازد. ( مجمل التواریخ والقصص ص 104 ) .

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کمین ساختن ؛ کمین کردن. مترصد نشستن : کمین ساختم در پس پشت اوی نماندم بجز باد در مشت اوی. فردوسی. که در جنگ هرگز نسازد کمین اگر چند باشد دلش پر ز ک ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کین ساختن ؛ کینه ساختن. کینه جوئی کردن. ستیزه جوئی کردن : نه آرام باشد شما را نه خواب مگر ساختن کین افراسیاب. فردوسی. چنین داد پاسخ فرامرز باز که ب ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کفن ساختن ؛ کفن کردن. در کفن پیچیدن : چو جفت ترا روز برگشته شد بدست یکی بنده بر کشته شد بر آئین شاهان کفن ساختم ز درد جهاندار پرداختم. فردوسی. بکرم ...

پیشنهاد
٠

کار کسی راساختن ؛ حاجت او را بر آوردن. علاج درد او را کردن : بزرگی کن و کار ما را بساز که از پاک یزدان نه ای بی نیاز. فردوسی. کار من بیچاره درمانده ...

پیشنهاد
٠

- || در تداول عامه ، تنبیه کردن. گوشمالی دادن. کفایت کردن. کلک چیزی را کندن. با شراب تازه زاهد ترشروئی میکند کو جوانمردی که سازد کار این بی پیر را. ...

پیشنهاد
٠

کار زنی یا دختری را ساختن ؛ با او آرمیدن.

پیشنهاد
٠

کار کسی راساختن ؛ حاجت او را بر آوردن. علاج درد او را کردن : بزرگی کن و کار ما را بساز که از پاک یزدان نه ای بی نیاز. فردوسی. کار من بیچاره درمانده ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شعر ساختن ؛ در تداول امروز: شعر سرودن. || عشق ساختن ، عشق ورزیدن : بگو با آنکه هستی عشق می باز چو یارت هست با او عشق می ساز. نظامی ( خسرو و شیرین ) ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فروساختن ؛ آهنگ کردن. آغاز کردن : پس از نیزه زی تیغ کین آختند پس ازتیغ کشتی فروساختند. اسدی ( گرشاسبنامه ) .

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ستم ساختن ؛ ستم روا داشتن : به بیچارگان بر، ستم سازد اوی گر از جبر گردن بر افرازد اوی. فردوسی.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سرزنش ساختن ؛ سرزنش کردن. ملامت کردن : چنان دان که اندر فزونی منش نسازند بر پادشا سرزنش. فردوسی.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شبیخون ساختن ؛ شبیخون زدن : بدان تا مگر سازد افراسیاب بما بر شبیخون بهنگام خواب. فردوسی. شبیخون ساختن ؛ ساز شبیخون کردن : صبح است گلگون تاخته شمشیر ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زخمه ساختن ؛ زخمه زدن. نغمه نواختن : بالای مدیح تو سخن نیست کس زخمه نساخت برتر از بم. خاقانی.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زیان ساختن ؛ زیان رسانیدن : بهر مرز بنشاند یک مرزبان بدان تا نسازند کس را زیان. دقیقی.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- سپه ساختن ؛ تعبیه لشکر. تجهیز سپاه : سپه ساختن دانی و کیمیا سپهبد بدستت پدر با نیا. فردوسی. سپه ساز و برکش بفرمان من برآور یکی گرد از آن انجمن. ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رزمگاه ساختن ؛ جنگ براه انداختن : که گویند کز بهر تخت و کلاه چرا ساخت طلحند گو رزمگاه. فردوسی.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

روان ساختن ؛ جاری کردن : بدو گفت کای پیر برگشته بخت چرا سیر گشتی تو از تاج و تخت که رزم مرا کرده ای آرزوی روان سازم از خونت ایدر بجوی. فردوسی.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست برساختن ؛ دست یازیدن. دست انداختن : چو از گرز و نیزه بپرداختند به بند کمر دست برساختند. فردوسی.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رخنه ساختن ؛ رخنه کردن : رخنه سازی تو دست مستان را بشکنی پای زیر دستان را. نظامی ( هفت پیکر ) .

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رزم ساختن ؛ آماده رزم شدن. آهنگ رزم کردن : چو او رزم سازد چو پاید گروه کند کوه دریا و، دریا چو کوه. فردوسی. بخوانش بفرمانبری پیش باز بگو باژ بپذیر ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در ساختن ؛ سازگاری کردن : تا سرینت با میان در ساخته ست کوهی از موئی روان آویخته. خاقانی. بر در هر کس چوصبا درمتاز با دم هرخس چو هوا درمساز. نظامی ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

درمان ساختن ؛ علاج کردن : نباشد پزشکش کسی جز که شاه که درمانش سازد بگنج و سپاه. اسدی ( گرشاسبنامه ) . گفت ازین نوع شکایت که تو داری سعدی درد عشق اس ...

پیشنهاد
٠

دستارچه ساختن ؛ تهیه دستارچه ، ایجاد آن : آن زمان کز آتشین کوثر شدیم آلوده لب عنبرین دستارچه از زلف دلبر ساختیم. خاقانی ( دیوان ص 814 ) . - || کنا ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حرب ساختن ؛ جنگ کردن : بزخمی کزوغ ورا خرد کرد چنین حرب سازند مردان مرد. عسجدی ( از جهانگیری ) .

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حیلت ساختن ؛ حیله کردن. چاره کردن : چون وی در آخر کار دید که آن دولت به آخر آمده است حیلت آن ساخت که چون گریزد. ( تاریخ بیهقی ) . با دهر که با تو حی ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جای ساختن ؛ جای گزیدن : کیومرث شد بر جهان کدخدای نخستین به کوه اندرون ساخت جای. فردوسی. - || جای ساختن ؛ جای دادن : ز شادی ساختش بر فرق خود جای که ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جنگ ساختن ؛ جنگ راه انداختن. جنگ ساز کردن : بیکی زخم طپانچه که بدان روی کریه بزدم ، جنگ چه سازی چه کنی بانگ و ژغاز؟ بوالمثل. دگر گفت از آن رفت بر آس ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چاره ساختن ؛ تدبیر کردن. تدبیری اندیشیدن : ازآن پس یکی چاره ای ساختن ز هر گونه اندیشه انداختن. فردوسی. بدو گفت من چاره سازم ترا بخورشید سر برفرازم ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پاک ساختن ؛ پرداختن. خالی کردن : زفرزند تو باشد آن پاکدین ز ضحاک او پاک سازد زمین. فردوسی.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پاره ساختن ؛ پاره کردن : اینها [ هندوانه ها ] را پاره ساز که خورندگان میرسند. ( انیس الطالبین بخاری نسخه خطی کتابخانه مؤلف ص 104 ) .

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پاسخ ساختن ؛ پاسخ گفتن. جواب دادن : همه مهتران سر برافراختند همه پاسخ پادشا ساختند. فردوسی.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بساختن ؛ به تمام معانی ساختن آید:

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بهانه ساختن ؛ بهانه جستن : بهانه همی ساخت بر هفتواد که دینار بستاند از بدنژاد. فردوسی.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برساختن ؛ آماده شدن : که برساز کامد گه رفتنت سر آمد نژندی و ناخفتنت. فردوسی. که برساز تا سوی دشمن شوی بکوشی و از تاختن نغنوی. فردوسی.

پیشنهاد
٠

با هم ساختن و بهم ساختن و یک با دیگر ساختن ؛ بصلح و آشتی زیستن. سازگاری داشتن : در اندیشید از آن دو یار دلکش که چون سازد بهم خاشاک و آتش. نظامی ( خس ...

پیشنهاد
٠

با هم ساختن و بهم ساختن و یک با دیگر ساختن ؛ بصلح و آشتی زیستن. سازگاری داشتن : در اندیشید از آن دو یار دلکش که چون سازد بهم خاشاک و آتش. نظامی ( خس ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با هم ساختن و بهم ساختن و یک با دیگر ساختن ؛ بصلح و آشتی زیستن. سازگاری داشتن : در اندیشید از آن دو یار دلکش که چون سازد بهم خاشاک و آتش. نظامی ( خس ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با هم ساختن و بهم ساختن و یک با دیگر ساختن ؛ بصلح و آشتی زیستن. سازگاری داشتن : در اندیشید از آن دو یار دلکش که چون سازد بهم خاشاک و آتش. نظامی ( خس ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

التجا ساختن ؛ پناه بردن : ومنهزم بشهر آمدن و التجا ساختن بخدمت خداوند ملک معظم. ( تاریخ سیستان ) . برادر مهتر او فیروز بپادشاه هیتال التجا ساخت. ( تا ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بار ساختن ؛ بار کردن : این گندم را بر دراز گوش بارساز و بطرف شهر بخارا روان شو. ( انیس الطالبین بخاری ص 177 ) . خواجه فرمودند درازگوشان بار سازید، در ...

پیشنهاد
٠

ساختن یا نساختن غذائی یا دوائی یا آب و هوای جائی کسی را ؛ ملایم طبع وی بودن و نبودن. موافق طبع و مزاج او بودن یا نبودن. با مزاج او سازوار آمدن یا نیا ...