آزاده - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ready to die: آماده برای مرگ

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you're coming to your senses: تو به خودت میای کنایه ایه تو این جم ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

no common sense is not in your arsenal: نه عقل سالم یا عقل توو اون توپ خونت ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the room was packed with people: اتاق پر از جمعیت بود.

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

cops radio: بیسیم پلیس

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hide something from somebody: چیزی را از کسی پنهان کردن

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i'm sorry for being late: متاسفم برای دیر کردنم

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i'll let you know right away: فورا به شما اطلاع میدم، خبر میدهم.

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

kind of i'm about to leave: یه جورایی. دارم میرم.

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

she was afraid to make him angry: می ترسید او را عصبانی کند.

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you should tell him the truth: بهتره حقیقت رو بهش بگی.

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

if you want to be respected by others the great thing is to respect yourself: اگه می خوای مورد احترام دیگران باشی ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

stop shouting you're giving me a headache: داد نزن، دارم سردرد میگیرم!

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i am class: I'm good Class= good/great

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

she felt honour bound to attend as she had promised to: این خانم وظیفه اخلاقی خودش میدونست ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hide something from sb: چیزی را از کسی پنهان کردن

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it was late at night: آخر شب بود.

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i bought a pack of cards: من یک بسته کارت خریدم.

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to let somebody know something: کسی را با خبر کردن به کسی چیزی را ا ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

that new restaurant is kind of expensive: اون رستوران جدید تا حدودی گرونه

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

should i turn the heating on: می خوای شوفاژ رو روشن کنم؟

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

she got angry me: او از من عصبانی شد.

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

stop that noise: اون صدا رو قطع کن !

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to his great surprise: در نهایت تعجب او

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i'm class: I'm good Class= good/great

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

she was afraid of making him angry: متأسف بود از اینکه او را عصبانی کرد ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ready missile: موشک حاضر به پرتاب روی سکوی اتش

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i didn't mean to cut you: قصدم این نبود که حضور شما رو نادیده ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i can't bear waiting any longer: دیگر نمی توانم صبر کنم.

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it's a great deal: این یک معامله عالیست.

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a dark secret: راز پنهان / راز مرموز

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

that new restaurant is kind of expensive but the food is great: اون رستوران جدید تا حدودی گرونه، ول ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i was sick this month: من این ماه مریض/بیمار بودم.

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i think you should: به نظر من بهتره این کار رو بکنی.

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i am afraid he is not here: معذرت می خوام اینجا نیست

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

we were in the same class at school: ما در مدرسه در یک کلاس بودیم.

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he felt honour bound to help her: اون آقا وظیفه اخلاقی خودش میدونست ک ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

wild conspiracy theories: تئوری های توطئه بی پایه و اساس wild ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

parents bear responsibility for their children: والدین مسئولیت فرزندانشان را بر عهد ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ready made dress: لباس از پیش دوخته شده

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

mission complete over and out: ماموریت کامل شد. تمام و قطع.

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the music was so sick: اهنگ خیلی خفن/عالی بود!

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he came top of the class: او نفر اول کلاس شد.

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i kind of forgot to do my homework last night: دیشب یه جورایی یادم رفت تکلیفمو انج ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the dark forces of the universe: نیروهای خبیث / شیطانی در دنیا

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i'm afraid he is not here: معذرت می خوام اینجا نیست

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

lay off me will: ولم کن باشه؟

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it was pure energy: انرژی ناب بود.

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ready for connection to the mains: آماده جهت اتصال به شبکه

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i'm sorry i didn't mean to cut you: اوه ببخشید. قصدم این نبود که حضور ش ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a pack of wolves howled at the moon: یک دسته گرگ به سمت ماه زوزه کشید.

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hide sth from sb: چیزی را از کسی پنهان کردن

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it was built in the late nineteenth century: این در اواخر قرن نوزدهم ساخته شد.

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the fat man who just left: اون چاقه که الان رفت؟

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

come with me to pack your things: با من بیا تا وسایلت را جمع کنیم

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

lay off me will you it's nothing to do with me: ولم کن باشه؟ اون ربطی به من نداره.

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hy do you waste money on clothes you don't need: چرا پول رو برای لباس هایی که لازم ن ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

should i apologize to him: به نظرت ازش معذرت بخوام؟

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i think jody's in her late twenties: من فکر می کنم جودی در اواخر بیست ( ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

three for them and fourteen for the fat man: سه تا مال ایناس، چهارده تا مال اون ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

keep your identity ready to hand: هویت ( کارت شناسایی ) خود را آماده ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he could hardly bear the pain: او به سختی می توانست درد را تحمل کن ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the dark days of the war: روزهای حزن انگیز و بدون امید

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it is a great deal: این یک معامله عالیست.

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the evidence against him could in due course be tested in military court: شواهد علیه او می تواند در زمان مناس ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

is that really true: واقعا درسته؟

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

is this contained yet: هنوز مهار نشده؟ هنوز تحت کنترل در ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you shouldn't have said that: بهتر بود اون حرف رو نمی زدی/نباید ا ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i got up late: من دیر بیدار شدم.

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the party was kind of awkward at first but then it got better: مهمونی اولش یه جورایی ناجور بود، ول ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i am sick of arguing with him: من از بحث کردن باهاش خسته شدم!

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

she works hard in class: او در کلاس بسیار کوشا است.

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you look like a million dollars: خیلی خوب به نظر میرسی

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

are you all packed for your trip: همه چیزو بسته بندی کردی؟

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i wish he'd lay off me: ای کاش ولم میکرد.

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

japan is high in technology: ژاپن از لحاظ تکنولوژی در مرتبه بالا ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

wild eyes: چشمان برافروخته

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the peak of the everest mountain is not as high as the damavand's: نوک قله اورست در ارتفاع یکسانی از د ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the class of 2008: دانش آموزان سال 2008

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a dark depression: افسردگی توام با نا امیدی و غم

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it's kind of boring to me: یه جورایی برام خسته کننده ست.

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

wow you look like a million dollars: وای، خیلی خوب به نظر میرسی

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

this computer isn't working as it should: این کامپیوتر درست/اون جور که باید ک ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

reduce the amount of fat in your diet: مقدار ( مصرف ) چربی رو تو رژیمت کم ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

give me a call when you're ready: هر وقت آماده بودی با من تماس بگیر.

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i got my cut: من سهم خودم رو برداشتم cut=سهم

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

are you home yet: هنوز خونه نرسیده ای؟

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a layoff affecting more than 500 workers: اخراجی که بیش از ۵۰۰ کارگر را تحت ت ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a great crowd had gathered: جمعیت زیادی جمع شده بود.

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he wiped the marks off the window: او علامتها را از شیشه ( پنجره ) پاک ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bear the pain: درد را تحمل کردن

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

people are not afraid anymore: مردم دیگه واهمه ای ندارند. مردم دی ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it is kind of boring to me: یه جورایی برام خسته کننده ست.

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i'm sick of arguing with him: من از بحث کردن باهاش خسته شدم!

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i have a history class at 9 o'clock: من ساعت 9 کلاس تاریخ دارم.

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

their hard work eventually bore fruit: زحماتشان بالاخره به ثمر نشست.

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have you seen it yet: هنوز ندیده ایش؟

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i wish he’d lay off me: ای کاش ولم میکرد.

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

well you get what you pay for: خوبه, تو دریافت می کنی نتیجه ی کار ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

she's worked here all her life: یه عمره داری تو این خراب شده کار می ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

she wiped the memory from her mind: او خاطره را از ذهنش پاک کرد.

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a matter of great importance: یک موضوع بسیار مهم

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you've got an hour to get ready: تو یک ساعت وقت داری تا حاضر شوی.

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

some employees at the company are getting layoff notices: برخی از کارمندان شرکت اخطار تعدیل ن ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

they had a merry christmas: آنها کریسمس شادی داشتند.

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he passed the written test: او در آزمون کتبی قبول شد.

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it is sick: این یک رفتار بیمارگونه است.

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

late in march: اواخر ماه مارس

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

is this seat available: آیا این صندلی خالیه؟

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you'll pay for that: تو نتیجه ی کار خوبت رو می بینی =جبر ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i haven't finished college yet: هنوز دانشگام رو تموم نکرده ام

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

my great great grandfather: پدر پدر پدربزرگم

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the students were pleased about the easy chemistry test: دانشجویان از امتحان آسان شیمی راضی ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he was in a merry mood: او در حال و هوای شادی بود.

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

excess body fat: چربی بدن اضافه

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it happened late last year: اواخر سال گذشته اتفاق افتاد.

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

available to work at weekends: حاضر به کار در آخر هفته ها availabl ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i think you'd better lay off fatty foods for a while: فکر کنم بهتره یه مدت غذاهای چربو کن ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i am sick of you: دیگه حوصلمو سر بردی!! حالم بهم میخ ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

she still bears a grudge against him for what he did: او هنوز بابت کاری که کرده ازش کینه ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

her darkest fears: ترسناک ترین ترس هایش

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you fight for your cut: تو برای سهمت میجنگی cut=سهم

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

different classes of fish: گونه های مختلف ماهی

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

not really it's kind of boring to me: نه زیاد، یه جورایی برام خسته کننده ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the price of oil reached a new high this week: قیمت نفت این هفته به یک بیشینه جدید ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

there's no need to make me look small in front of all these people: لزومی ندارد منو جلوی این همه آدم اح ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

check with me: با من مشورت کن

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

my great aunt: عمه/خاله پدر/مادرم

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

she gets paid twice a month: او دو بار در ماه حقوق می گیرد.

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

that is sick: اون عالیه! sick ( علیرغم اینکه همه ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

could i have this key cut: می شه از روی این کلید برام بسازید؟

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

this next match will really test them: این مسابقه ی بعدی واقعا آنها را محک ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i totally messed up the chemistry exam: کاملا گند زدم به امتحان شیمی ام

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i felt really small when i realized how much time he'd spent on it: من شرمنده شدم وقتی که فهمیدم چقدر ز ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he bears a striking resemblance to his father: او شباهت چشمگیری به پدرش دارد.

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

if should you need anything please dont hesitate to contact me: اگر به چیزی نیاز داشتی، لطفا برای ت ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

we're going at eight so you've got an hour to get ready: ما ساعت هشت می رویم، بنابراین تو یک ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

an eight week lay off with a broken leg: هشت هفته بیکاری با یک پای شکسته

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he gave the table a wipe: او میز را نظافت کرد / او میز را پاک ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

and still afraid of a corpse: هنوز از مُرده می ترسه!

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

high sound: صدای زیر ( صدایی که بم نیست )

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

foster is playing again after a six week layoff due to injury: فاستر پس از یک وقفه 6 هفته ای ( 6 ه ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i had to lay off running for several months: باید دوییدن رو چند ماه کنار بذارم.

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he really pissed me off by ignoring my calls: او واقعاً مرا عصبانی کرد که تماس ها ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

there's a good film on late: دیروقت فیلم خوبی ( در تلویزیون ) نش ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the working class: قشر کارگر

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the training was pretty tough: آموزش تا حدی دشوار و مشکل بود.

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to wipe the sleep from eyes: چشم را مالیدن تا خواب از سر بپرد

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

when will the book be ready for publication: چه زمانی کتاب برای منتشر شدن آماده ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

chacking into the room: ورود به اتاق

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i am available now: الان خدمت تان هستم. بفرمایید ، الا ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

let's have a merry time: بیایید اوقات شادی داشته باشیم.

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he was kind of surprised when she showed up: وقتی اون پیداش شد یه جورایی تعجب کر ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i tried to stay calm and i ignor him: من سعی کردم ارام باشم و ان مرد را ن ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

this ham has too much fat on it: این گوشت خوک چربی زیادی رویش دارد.

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i am sorry to bother you yet again: ببخشید که باز دوباره مزاحمتون میشم

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

that cashier asked me to sign the check: آن صندوق داره از من خواست که چک را ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

right we're ready to go: بسیار خوب، ما آماده ایم که برویم [آ ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

wipe the table: میز رو دستمال بکش

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

they reached a compromise: آنها به یک توافق و سازش رسیدند.

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

her great grandson: نوه ی دخترش یا نوه ی پسرش [نتیجه اش ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he didn't cast any spells: او هیچ طلسمی را بکار نبرد

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

do you mind my smoking here: اذیت میشی اینجا سیگار بکشم؟

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i cut tomorrow's meeting: من قرار فردا را پیچوندم. cut=پیچون ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i'm sorry to bother you yet again: ببخشید که باز دوباره مزاحمتون میشم

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you should cut down on fats and carbohydrates: شما باید چربی و کربوهیدرات مصرفی خو ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

my company pays well: شرکت من [شرکتی که من در آن کار می ک ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

she's only been here a couple of weeks but she is already making her presence felt: اون خانم فقط یکی دوهفته اینجا بود و ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bear a resemblance to: شباهت داشتن به

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i took a cab: سوار تاکسی شدم took = سوار شدن

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

can you change a $20 note: می توانید این اسکناس بیست پوندی را ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

tomorrow i will test your strength: فردا قدرتت را محک می زنم.

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he's in a merry mood today: او امروز حال و هوای شادی دارد.

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to change a dollar bill for four quarters: خرد کردن یک دلاری با چهار سکه 25 سن ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

took 18 months: 18 ماه طول کشید took به معنی طول کش ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

from the window he could see right down the weedy drive to the front gate: از پنجره می توانست راه باریک پر از ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

she certainly made her presence felt in the boardroom: این خانم قطعا در اتاق هیئت مدیره تا ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you'll be tested on all the areas you've studied this semester: از همه بخش هایی که در این ترم خواند ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the highest score: بالاترین نمره

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

200 workers at the factory have been laid off: 200 کارگر کارخونه، بیکار شدند ( اخر ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

stop pissing and moaning about your job and do something to change it: دست از غر زدن درباره کارت بردار و ک ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

there're tough sentencing for persistent offenders: احکام جدی و سختی برای متخلفین سمج و ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

malaria occur mostly in tropical part of earth: بیماری مالاریا بیشتر در بخش های است ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i'm sorry i'm late: ببخشید دیر کردم.

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

lay off fast food: غذای فوری ( فست فود ) را بذار کنار.

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i'm available now: الان خدمت تان هستم. بفرمایید ، الا ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i am not quite feeling myself today: امروز اصلا حالم خوب نیست

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

there are tough sentencing for persistent offenders: احکام جدی و سختی برای متخلفین سمج و ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i'm so hungry i'll eat anything: من خیلی گرسنه ام، هرچیزی را می خورم ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i mostly come to this park: من بیشتر اوقات به این پارک میام

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

stay the persecution: مقابله و ایستادگی با زجر ( ظلم )

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i found my keys under the sofa: کلیدهایم را زیر مبل پیدا کردم.

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a happy marriage needs compromise: یک ازدواج مبارک به توافق و مصالحه ( ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

what is my cut: سهم من چقدره؟ cut=سهم

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he casts his fate to the wind: او سرنوشت خود را به باد میسپارد ( ر ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a great wailing was heard: ناله ی بلندی شنیده شد

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

cause i don't care: چون اهمیتی نمی دم

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he's always ready to help his friend: او همیشه آماده ( مایل به ) کمک کردن ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a short yet powerful novel: رمانی کوتاه ولی قدرتمند. رمانی کوت ...

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

smoking kind of bothers me: سیگار یه ذره اذیتم میکنه

٦ روز پیش

مدال‌های آزاده