پیشنهادهای Iliass Rass (٢٩٣)
تخم اُو منی: اسپرم، نطفه، آب نشاط
به طاق کسری اگر بسته بود زنجیری ز روی عدل، پی مدعای هر مسکین، زمانه بر در هر خانه ای که بود آویخت به روزگار تو زنجیر عدل از زلفین سلیم تهرانی
عنوان پادشاه ایران، دهه ۱۵۶۰، shaw، از فارسی shah به معنای �پادشاه، حاکم یک سرزمین�، کوتاه شده از فارسی باستان xšayathiya به معنای �پادشاه�، از هندوا ...
بوناک یا بویناک در ادبیات پارسی به هر دو معنی معطر و بد بو آمده چنانکه حکیم ناصر خسرو در خوان الاخوان می فرماید وزان طعام و شراب که من بدان از خطر ...
معطر وزان طعام و شراب که من بدان از خطر مرگ رسته شدم سوی شما فرستاد بر دست من و اکنون من از آن طعام و شراب این خوان را بیاراستم بگونگونه خورشهای پاک ...
a small bird that finds its food in streams
Zeperto a retro gaming community a digital park for , gamers https://www. ziperto. com
غریب گز
کُچه: چانه گویش یزدی
همان کوه قاف یا دماوند است
ناحیه ای در جنوب فرانسه در زبان اسپانیولی جمع spina به معنی خار درخت یا گل و یا تیغِ ماهی ست
اسبی، یا اسپی سپید گویش طالقانی
حفره دردگویش طالقانی به لانه مرغ گویند
کن یا کند پایین ترین نقطه کوه که در کف دره به هم میرسند، کوه کناره های دره، که با گذر آب کنده و گود شده باشد
گاه منظور و معنای عکس دارد در خطاب بالادست به زیر دست در ارتش بکار میرود نمونه! نمونه نفرت انگیز!
کنایه از سپرن کار به آدم بی تجربه یا کودک است که در نهایت خود سپارنده مجبور به انجام آن کار خواهد شد
old fart informal a stupid and uninteresting older person
fart about/around phrasal verb informal to waste time not doing very much:
گویش کُردی تِرِّن Terrence کسی که از پس کارهای سپرده شده برنیاید به اصطلاح عامیانه: تر می زند
گویش لری خون جگر چنی از دستت خینآوه بَخورِم؟ چقدر باید از دستت حرض یا خون جگر بخورم؟
بنجل، سرهم بندی شده
زرتی
( گفتاری تهرانی عامیانه ) : چطوری؟، چگونه؟، با چه فنی؟، با چه تدبیری؟
شکمو، حریصِ سیری ناپذیر گویش طالقانی
رازی که از دهان برون آید به راز بودن نپاید
خواهر زاده گویش طالقانی
شیش تایی آمدن: موذیانه رفتار کردن، موش دواندن
سوسه آمدن، چوب لای چرخ گذاشتن، شیشتایی آمدن، پدرسوخته بازی درآوررن، آتش از گور کسی بلند شدن، موذی بازی درآوردن
فراپندار، باورناپذیر incredible, astonishing, far - fetched, implausible, impossible, improbable, inconceivable, preposterous, unconvincing
بی تردید، معلومه! ( محاوره ) : هستی؟ یعنی پایه ای
چَه چرخ
کوبیدن، کوبش rosh
فعل نهی از مصدر رفتن nashoo و فعل امر آن: بشوbashoo
نَیا، فعل نهی آمدن nio و فعل امر آن : بیو گویش طالقانی
بیا گویش طالقانی
تن به آب زدن تن اُو
آب به گل آلوده gelo گِل اُو
Kergo کِرگ: مرغ اُو: آب آب مرغ، پس از پخته شدن
سیاه سرفه
وراز از ورز و ورزیدن به معنای قوی و درشت پیکر است ورزا در گویش مازنی نیز از همین بن است و ورزش نیز
کمی بیشتر از واحد: زمان، یا بلندا دوسال و اندی دومتر و اندی
کوتاه شده ی اندازه
همدردی، تنها نگذاشتن کسی در هنگام غم و درد ایران اگر دل تو را شکستند تو را به بند کینه بستند چه عاشقان بی نشانی که پای درد تو نشستند
آب برنج پس از آبکش کردن
پَر: دورادور، پراکندن تو : تاب، تابش؛ شبیه او : آب پرتو : نور فشاندن یا بازتاب دادن Perto: ادرار
غیاث به معنای فریاد خواهی است
ایستاد لری بختیاری
نام سه دره در استان های مازندران، کرمانشاه و همدان
خرسِ بن: نام گردنه ای در مازندران
فعل امر خوردن، بخور خِرنی باخِر، ناخِرنی کِفتِ باخر چیزی به همان معنای " اودی که وار " آذری هست ( میخوری بخور نمیخوری کوفت بخور ) گویش طالقانی