پیشنهادهای Iliass Rass (٣١٥)
نگو، فعل نهی گفتن متضاد: بو ( بر همان وزن ) گویش طالقانی
نگو، فعل نهی گفتن متضاد: بو گویش طالقانی
نگفت note متضاد: بوته گویش طالقانی
گفت bote متضاد: نوتِه گویش طالقانی
مبشه، می شود bene گویش طالقانی
نمیشود، نمیشه nabene متضاد: بِنِه گویش طالقانی
می شه، می شود متضاد؛ نِشانه گویش طالقانی
نمی شود، نمیشه متضاد: شانه گویش طالقانی
دمرو، دیم به معنی صورت، قرار گرفتن رو و صورت انسان یا هر چیز دیگری رو به زمین گویش طالقانی
خروس با پرهای طلایی طلاونگ یا تلاونگ : صدا و یا بانگ خروس گویش طالقانی
گِسِند گوسفند گویش طالقانی
کِرِه؟ چه کسی را؟ کیو؟ گویش طالقانی
گنجشک chuchek گویش طالقانی
نرفت nash متضاد بَش گویش طالقانی
آمد، بیامد bim� گویش طالقانی
رفت، بِشُد، bash بَش گویش طالقانی
سر رفت، sarsh گوبش طالقانی
A word borrowed from Yiddish language. ( an exclamation of sorrow or despair ) .
به خقیقت پیوستن، موجود شدن یکون Come true, to become Truth
بودِش
Onager
نوعی کدوی غیر خوراکی سبو شکل که در قدیم برای نگهداری می کاربرد داشته راست بگو به جان تو ای دل و جانم آن تو ای دل همچو شیشه ام خورده میت کدو کدو مو ...
تخم اُو منی: اسپرم، نطفه، آب نشاط
به طاق کسری اگر بسته بود زنجیری ز روی عدل، پی مدعای هر مسکین، زمانه بر در هر خانه ای که بود آویخت به روزگار تو زنجیر عدل از زلفین سلیم تهرانی
عنوان پادشاه ایران، دهه ۱۵۶۰، shaw، از فارسی shah به معنای �پادشاه، حاکم یک سرزمین�، کوتاه شده از فارسی باستان xšayathiya به معنای �پادشاه�، از هندوا ...
بوناک یا بویناک در ادبیات پارسی به هر دو معنی معطر و بد بو آمده چنانکه حکیم ناصر خسرو در خوان الاخوان می فرماید وزان طعام و شراب که من بدان از خطر ...
معطر وزان طعام و شراب که من بدان از خطر مرگ رسته شدم سوی شما فرستاد بر دست من و اکنون من از آن طعام و شراب این خوان را بیاراستم بگونگونه خورشهای پاک ...
a small bird that finds its food in streams
Zeperto a retro gaming community a digital park for , gamers https://www. ziperto. com
غریب گز
کُچه: چانه گویش یزدی
همان کوه قاف یا دماوند است
ناحیه ای در جنوب فرانسه در زبان اسپانیولی جمع spina به معنی خار درخت یا گل و یا تیغِ ماهی ست
اسبی، یا اسپی سپید گویش طالقانی
حفره دردگویش طالقانی به لانه مرغ گویند
کن یا کند پایین ترین نقطه کوه که در کف دره به هم میرسند، کوه کناره های دره، که با گذر آب کنده و گود شده باشد
گاه منظور و معنای عکس دارد در خطاب بالادست به زیر دست در ارتش بکار میرود نمونه! نمونه نفرت انگیز!
کنایه از سپرن کار به آدم بی تجربه یا کودک است که در نهایت خود سپارنده مجبور به انجام آن کار خواهد شد
old fart informal a stupid and uninteresting older person
fart about/around phrasal verb informal to waste time not doing very much:
گویش کُردی تِرِّن Terrence کسی که از پس کارهای سپرده شده برنیاید به اصطلاح عامیانه: تر می زند
گویش لری خون جگر چنی از دستت خینآوه بَخورِم؟ چقدر باید از دستت حرض یا خون جگر بخورم؟
بنجل، سرهم بندی شده
زرتی
( گفتاری تهرانی عامیانه ) : چطوری؟، چگونه؟، با چه فنی؟، با چه تدبیری؟
شکمو، حریصِ سیری ناپذیر گویش طالقانی
رازی که از دهان برون آید به راز بودن نپاید
خواهر زاده گویش طالقانی
شیش تایی آمدن: موذیانه رفتار کردن، موش دواندن
سوسه آمدن، چوب لای چرخ گذاشتن، شیشتایی آمدن، پدرسوخته بازی درآوررن، آتش از گور کسی بلند شدن، موذی بازی درآوردن