پیشنهادهای مرجان (١,٠٥٨)
سبکی از طراحی بدون سایه، عمق یا بافت؛ همه چیز ساده و دوبعدی. مثال: �اپلیکیشن با فلت دیزاین طراحی شده، رابط کاربری ش خیلی سرراسته. �
برعکسِ soft launch؛ معرفی کامل و رسمی یه چیز، با صدا و اعلام عمومی. مثال: �عکس عقدشونو گذاشتن؛ فول هارد لانچ بود. �
نشون دادن غیرمستقیمِ یه رابطه یا پروژه توی فضای مجازی، بدون اینکه کامل لو بدی. مثال: �اول دستشو گذاشت تو استوری، این یعنی سافت لانچ دوست پسرشه. �
حسی که یکی داره وقتی همه چیز دورشه می چرخه، انگار شخصیت اصلی دنیاست. مثال: �با اون لباس و اعتماد به نفسش، کامل مین کرکتر انرژیه. �
وقتی کسی دور و برت می چرخه، لایک می کنه، استوری تو می بینه ولی هیچ وقت مستقیماً حرف نمی زنه؛ فقط تو مدارته. مثال: �یه ساله داره منو اوربیت می کنه ول ...
مخفف delusional؛ وقتی یکی توی خیال پردازی یا رابطهٔ یک طرفه زندگی می کنه. مثال: �فکر می کنی عاشقته؟ وای نه دختر، خیلی دِلولو شدی!�
وقتی کسی نمی ذاره بقیه به اطلاعات، منابع یا تجربه ای دسترسی پیدا کنن چون حس می کنه خاص بودنش کم می شه. مثال: �همه ازش اسم آهنگو پرسیدن ولی گفت نمی گ ...
یه نفر که بی سر و صدا یا با دلِ شکسته، عاشقش شدی یا ازش خوشت میاد. مثلاً: �نمی دونه، ولی من یه crush جدی روش دارم. �
دل شکستگی عاطفی، معمولاً بعد از پایان رابطه. مثلاً: �هیچ چیزی مثل اولین heartbreak دردناک نیست. �
یه رابطه ی ناسالم که بیشتر از این که آرامش بده، خسته ت می کنه. مثلاً: �هردفعه ناراحتش می کنه، اما نمی تونه ترکش کنه؛ رابطه شون toxic شده. �
نشونه ای که هشدار می ده این رابطه ممکنه به دردسر ختم شه. مثلاً: �اگه به همه دروغ می گه، اون یه red flag بزرگه. �
بمباران محبت در اول رابطه برای جذب طرف، ولی معمولاً پشتش کنترل گریه. مثلاً: �اولش انگار همه چی عالی بود، ولی بعد فهمید که lovebomb شده. �
رابطه ای که مثل رابطه ست، اما نه رسمی ه، نه تعریف شده. مثلاً: �با هم می رن بیرون، حرف می زنن، اما هیچ کدوم نمی دونه دقیقاً چی ن؛ یه situationship وا ...
وقتی یه نفر گه گاهی پیام می ده یا توجه نشون می ده، فقط برای این که طرف رو نگه داره، بدون نیت جدی. مثلاً: �هر وقت بخواد پیداش می شه، ولی هیچ وقت پیش ...
وقتی یه نفر رو در حالت تعلیق نگه می داری تا ببینی گزینه ی بهتری پیدا می کنی یا نه. مثلاً: �نمی ره، نمی مونه؛ فقط داره bench م می کنه. �
احساس پایان یافتن روانیِ رابطه، که خیلی ها دنبالش می گردن. مثلاً: �وقتی باهاش حرف زد و فهمید چی شد، بالاخره یه closure گرفت. �
فصل سرد سال ( معمولاً پاییز و زمستون ) که خیلیا دنبال یه رابطه ی موقتی می گردن تا تنها نمونن. مثلاً: �پاییز که شد، یه دفعه همه وارد رابطه شدن؛ انگار ...
حس یا فضای کلی که از یک موقعیت، آدم یا مکان می گیری. مثلاً: �این کافه خیلی vibe خوبی داره. �
طرفدار دوآتیشه بودن یک نفر یا چیزی، با شدت زیاد. مثلاً: �من واقعاً Blackpink رو stan می کنم. �
مخفف suspicious؛ یعنی مشکوک یا عجیب. مثلاً: �رفتارش خیلی sus بود، انگار چیزی رو قایم می کرد. �
یعنی بدون دروغ یا اغراق، کاملاً جدی. مثلاً: �No cap، بهترین فیلمی بود که دیدم. �
حسی که چیزی یا کسی بهت می ده و خودت باهاش هم حسی می کنی. مثلاً: �اون عکس گربه ی خسته، کامل mood امروزم بود. �
کسی که بیش از حد دنبال توجه یا محبت از دیگرانه ( اغلب در رابطه ها ) . مثلاً: �دیدی چقدر کامنت می ذاشت؟ خیلی thirsty بود. �
وقتی دلت می خواد دو نفر با هم وارد رابطه بشن ( واقعی یا خیالی ) . مثلاً: �من واقعاً این دو تا کاراکتر رو ship می کنم. �
طعنه یا بی احترامی غیرمستقیم، معمولاً توی لحن یا حرف. مثلاً: �اون جمله اش یه جور shade انداختن به دوستش بود. �
کسی که زیادی و بی مقدار خودش رو برای طرف مقابل کوچیک می کنه، حتی وقتی براش ارزشی قائل نیست. مثلاً: �هرچی اون بگه قبول می کنه، خیلی simp شده. �
یعنی چیزی رو یه جورایی دوست داری یا احساسش می کنی، ولی نمی خوای زیاد بروز بدی. مثلاً: �من lowkey دلم برای اون تنگ شده. �
کسی که ناراحته یا حساس شده به خاطر یه چیز کوچیک یا شوخی. مثلاً: �چرا انقدر Salty شدی؟ فقط شوخی بود!�
بی خبر قطع ارتباط کردن با یکی، بدون توضیح. مثلاً: �یه روز خوب بود، فرداش منو گوست کرد. �
یعنی کم کم عاشق یا وابسته شدن به کسی، معمولاً ناخواسته. مثلاً: �فکر نمی کردم، ولی آخرش واقعاً براش احساس پیدا کردم. �
شایعه یا خبر داغی که همه دنبالشن. مثلاً: �بیا بگم دیشب چی شد، کلی تی دارم برات. �
کسی که خیلی کوتاه، سرد و بی حال جواب پیام ها رو می ده. مثلاً: �باهاش حرف می زنی، فقط می گه اوکی یا آره. . . یه dry texter واقعیه. �
تغییر مثبت ظاهری یا شخصیتی، معمولاً بعد از یه مدت زمان. مثلاً: �دیدیش؟ واقعاً glow up کرده، نشناختمش. �
کسی که زیادی اغراق می کنه یا بیش از حد رفتاری نشون می ده. مثلاً: �فقط یه مهمونی ساده بود، ولی اون با لباس مجلسی اومد، خیلی extra بود!�
احساس ناراحتی یا خجالت از چیزی که دیگران می گویند یا انجام می دهند. در یک جمله: وقتی یه نفر شروع می کنه به صحبت هایی که اصلاً به جاش نیست.
FOMO ( Fear of Missing Out ) ترس از این که چیزی مهم رو از دست بدی، به ویژه وقتی می بینی بقیه در حال تجربه ی چیزی هستن. در یک جمله: دیدن استوری های ...
تماشای پشت سر هم و طولانی مدت یک سریال یا فیلم، به ویژه در مدت کوتاه. در یک جمله: وقتی تمام فصل های یک سریال رو توی یک شب می بینی.
ترس از دست دادن یا نداشتن دسترسی به گوشی موبایل. در یک جمله: احساس می کنی همه چیز روی زمین متوقف می شه وقتی گوشی ات گم می شه.
ترکیب گرسنه بودن و عصبی شدن به خاطر گرسنگی. در یک جمله: وقتی بخوای بری توی خیابون و هیچ رستورانی نبینی، عصبی می شی.
حرف زدن یا انتقاد کردن از کسی به صورت غیرمستقیم یا پنهانی. در یک جمله: وقتی به کسی به شکل غیرمستقیم می زنی، بدون اینکه مستقیم اسمشو بیاری.
عملیات و مسئولیت های بزرگ سالی، مثل پرداخت قبوض، تمیز کردن خانه و مدیریت امور. در یک جمله: وقتی احساس می کنی واقعاً بزرگ شدی، چون باید خودت به همه چ ...
نمایش دادن چیزی که داری یا چیزی که به دست آوردی به طور برجسته و خودخواهانه. در یک جمله: وقتی یه نفر با ماشین جدیدش میاد و همه رو تحت تأثیر قرار می د ...
کسی که زیاد به بقیه می چسبه و ول نمی کنه ( معمولاً در روابط عاطفی ) . در یک جمله: وقتی طرفت نمی ذاره نفس بکشی.
وقتی بیش از حد اطلاعات شخصی درباره ی خودت می گی، مخصوصاً توی جمع یا شبکه اجتماعی. در یک جمله: وقتی زیادی راحتی با غریبه ها.
نادیده گرفتن یا بی محلی عمدی به کسی. در یک جمله: یعنی ببینی ولی وانمود کنی که ندیدی.
وقتی یه نفر ناگهانی و بی دلیل ارتباط رو قطع می کنه و ناپدید می شه. در یک جمله: مثل روح، بی صدا و بی خداحافظی می ره.
چیزی یا کسی که سالم، دلگرم کننده و مثبت باشه. در یک جمله: اون جور آدمی که بودنش حالت رو خوب می کنه.
کمپلکس فلزی ( Metal Complex ) ترکیبی از یک یون فلزی مرکزی ( معمولاً کاتیون فلزی گذار ) و لیگاندهایی که با آن پیوند داتیو برقرار کرده اند. این ساختار ...
لیگاند ( Ligand ) یونی یا مولکولی که می تونه جفت الکترون غیرپیوندی خودش رو برای تشکیل پیوند کوئوردینانسی به یک فلز مرکزی بده. لیگاندها می تونن مونو ...
عدد کئوردیناسیون ( Coordination Number ) تعداد پیوندهایی که مستقیماً به فلز مرکزی در یک کمپلکس متصل هستن. این عدد وابسته به اندازهٔ یون مرکزی و لیگا ...