ترجمههای اصغر عابدی (٤١)
بازرسان روی تلفن مظنون شنود گذاشتند
لبخندمسرت بخش متصدی میز حالتی شاد را به بیشتر میهمانان داد
قیمت نسبتا بالا بود پس تصمیمم گرفتم خرید نکنم
ازمخالفتهای گسترده آن تابستان پیش بینی می شود که دولت سقوط میکند
میدانم رفتارم احمقانه بودنیاز به ماله کشی نیست
او داشت به اسلحه اش ور میرفت که تصادفا به پای خودش شلیک کرد
مابه جای کارکردن داشتیم خودمان را گول میزدیم
شما با این عذر خواهی نمیتوانید مرا فریب دهید
امروز صبح جریمه پارک ممنوع را پرداخت کردم
آن معامله به قدری عالی بود که من مظنون شدم که ممکن است یک تله باشد
هنگامی که از او تقاضایی دارید باید در انتخاب کلمات دقیق باشید
مجازات اعدام را جریمه مرگ می نامنند
هنگامی که اوخم شدبه بچه بز دست بزندبز ماده به او شاخ زد
در امتداد آن راهروسازهای بادی خیلی بلند مینواختند
ما به صدای عمیق وپر طنین آبشار گوش میکردیم
سخنان او در آن دوران جهل و خفقان مرا تقویت میکرد
پشت بیمار بالشتی قرار دادند تا بتواند در تختش مطالعه کند
اگر ما پرده ها را نکشیم اطاق در طول روز گرم خواهد شد
او در پایان مهمانی کاملا ازخود بیخود شده بودو من ناگزیر شدم که اورا به خانه ببرم
سبقت گرفتن در آن پیچ بدون دید خطرناک است
همسایه هاگفتندکه او از شدت خشم درب راشکست و کور کورانه عمل کرد
آنها با همدیگر یکصد فروشگاه را مالک بودند
شما هیچ کاری نکردی جز اینکه تمام روز را روی باسن خود نشستید