foolishly

/ˈfuː.lɪʃ.li//ˈfuː.lɪʃ.li/

بنادانی، احمقانه، ابلهانه، جاهلانه

جمله های نمونه

1. to spend one's money foolishly
پول خود را احمقانه خرج کردن

2. Those who foolishly seek power by riding on the back of the tiger and up inside.
[ترجمه گوگل]کسانی که احمقانه با سوار شدن بر پشت ببر و بالا در داخل بدنبال قدرت هستند
[ترجمه ترگمان]آن هایی که احمقانه به دنبال کردن قدرت در پشت ببر و بالا رفتن از داخل هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She behaved foolishly but with good intent.
[ترجمه گوگل]او احمقانه اما با نیت خوب رفتار کرد
[ترجمه ترگمان]با حالتی ابلهانه اما با نیت خوب رفتار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She drivelled foolishly a few words.
[ترجمه گوگل]او احمقانه چند کلمه رانندگی کرد
[ترجمه ترگمان]چند کلمه ای حرف زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. You have acted foolishly and you will pay for it.
[ترجمه گوگل]شما احمقانه عمل کردید و تاوان آن را خواهید داد
[ترجمه ترگمان]کار احمقانه ای کردی و تاوانش رو پس میدی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Foolishly, I didn't write the phone number down.
[ترجمه عاطفه] ابلهانه، شماره تلفن را یادداشت نکردم!!!
|
[ترجمه گوگل]احمقانه شماره تلفن را یادداشت نکردم
[ترجمه ترگمان]ابلهانه، شماره تلفن را هم نوشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He saw me standing there, grinning foolishly at him.
[ترجمه گوگل]او مرا دید که آنجا ایستاده بودم و پوزخند احمقانه ای به او می زدم
[ترجمه ترگمان]او مرا دید که آنجا ایستاده و با حالتی ابلهانه به او لبخند می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Foolishly, I allowed myself to be persuaded to enter the contest.
[ترجمه گوگل]احمقانه به خودم اجازه دادم که برای شرکت در مسابقه قانع شوم
[ترجمه ترگمان]ابلهانه، به خودم اجازه دادم که به مسابقه وارد شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. You shouldn't spend money foolishly.
[ترجمه گوگل]شما نباید پول را احمقانه خرج کنید
[ترجمه ترگمان]نباید بی خود پول خرج کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He admitted that he had acted foolishly.
[ترجمه گوگل]او اعتراف کرد که احمقانه عمل کرده است
[ترجمه ترگمان]او اعتراف کرد که کار احمقانه ای انجام داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She foolishly agreed to go with them.
[ترجمه گوگل]او احمقانه قبول کرد که با آنها برود
[ترجمه ترگمان] اون با اونا موافقت کرد که باهاشون بره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I know I behaved foolishly but you needn't rub it in.
[ترجمه اصغر عابدی] میدانم رفتارم احمقانه بودنیاز به ماله کشی نیست
|
[ترجمه گوگل]می دانم که رفتار احمقانه ای کردم، اما لازم نیست آن را بمالید
[ترجمه ترگمان]می دانم که رفتارم احمقانه بود، اما لازم نیست آن را تمیز کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Some boys are always acting the giddy goat,behaving foolishly.
[ترجمه گوگل]بعضی از پسرها همیشه رفتاری احمقانه از خود نشان می دهند
[ترجمه ترگمان]بعضی از بچه ها مثل دیوانه ها رفتار می کنند و رفتار احمقانه می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Foolishly the deejay opted for cash, a one-time deal he still regrets.
[ترجمه گوگل]دیجی به طرز احمقانه ای پول نقد را انتخاب کرد، معامله ای که هنوز هم از آن پشیمان است
[ترجمه ترگمان]Foolishly the پول نقد را انتخاب کرد، یک معامله یک روزه که هنوز پشیمان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Mrs Wilson was sitting on the sofa, smiling foolishly at him.
[ترجمه گوگل]خانم ویلسون روی مبل نشسته بود و احمقانه به او لبخند می زد
[ترجمه ترگمان]خانم ویل سن روی نیمکت نشسته بود و ابلهانه به او لبخند می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• stupidly, in a silly manner

پیشنهاد کاربران

بپرس