پیشنهادهای alireza.D (١٨٦)
ارائه کردن ، تقدیم کردن ، دادن ، تسلیم کردن 🤔
اطاعت کردن . تسلیم شدن ، بودن.
تجربه بد ، دشوار ، سخت ، ناخوشایند ، از سر گذراندن 🤔
واریز کردن ، پول 🤔
. ظاهر کردن 🤔
به اندازه کافی نداشتن ، پول یا چیزی 🤔
What are you implying. سربسته ، به چی داری اشاره میکنی ؟ سربسته ، چی داری میگی ؟
دورتر 🤔
People were pressured to take part in the political rallies به مردم فشار آوردند تا در تظاهرات سیاسی شرکت کنند 😕
امنیت دریایی🤔
His forwardness was offensive گستاخی او زننده بود
Golden hair flowing down her back موهای طلایی که از پشتش آویخته
آخر هفته پیش
It was a fortunate day . روز فرخنده ، مبارکی بود
در مان کردن This drug will clear up your cold این دارو سرما خوردگی شما را برطرف خواهد کرد , درمان خواهد کرد
Sorry، I was zoned out ببخشید حواسم نبود
بسته بندی ، مثلاً غذای اضافی در رستوران Can you wrap it up for me میتونی برام بسته بندیش کنی
You must do as you are instructed باید آنطور که به شما دستور میدهند ، عمل کنید
I learned to my cost. درس عبرتی که گرفتم
Possess of در اختیار کسی گذاشت. Possess of He possessed of the information i needed او اطلاعاتی را که لازم داشتم در اختیارم گذاشت He was possesse ...
I had flat tire and It made me go off schedule تایر پنچر شد و آن باشه شد که از برنامه عقب بیفتم .
The price of the house has skyrocketed
Heated moment لحظه داغ ، لحظه پر هیجان
Consist in بستگی داشتن به ، منوط بودن به Consist of متشکل بودن از ، دارا بودن ، Consist with مطابقت داشتن ، جور بودن
He hasn't come to terms with this . او با این موضوع کنار نیموده
It happened even as i predicated درست، دقیقا ، همانطور که پیش بینی کردم اتفاق افتاد .
Never underestimate travertine, you can use it throughout the building هرگز تراورتن رو دست کم نگیرید ، شما میتونید اون رو در تمام ساختمان استفاده کنید
Are you shitting me . گرفتی منو ؟ گرفتی ما رو ؟ سر کار گذاشتی منو ؟
وظایف محول شده . وظایف محوله .
محول شود . واگذار شود . سپرده شود
هر جور عشقته 😉
Are lined up ردیف شده اند مثال 👇 The stone blocks that are lined up are already selected by experts to be shown to the export customers بلوک های سن ...
این رو بزار به حساب سنش ، یا جوانیش
He paced off the lenght of the carpet او با قدم زدن . گام برداشتن طول فرش را اندازه گرفت . او طول فرش راگام برداشت
He paced off the length of the carpet. او طول قالی را قدم زد . ( با قدم زدن اندازه گرفت )
مثل اینکه از چیزی خبر داره یا بو برده