ترجمههای جواد کیهان (٤٧)
مقاله ی روزنامه احترام و آبروی شهردار را زیر سوال برده
آیا شما شجاعت لازم برای به زیر سوال بردن یا افشای نام کسانی یا واحد هایی ک آلوده کننده محیط زیست اند دارید ؟
او هرگز به تحمیل ( عقاید و نفوذ و . . . ) خود نمی اندیشد
اما دمپسی یک عصر جدید ورزشی را آغاز می کند و به یک نقطه مهم از فرهنگ سلبریتی پرور ِ در حال ضهورش تبدیل می شود
در اینجا مترادف built - inآمده یعنی چیزی ک کارخونه ای روس سواره و نمیشه جداش کرد
دیدگاه های افراطی کشیش او را در نظر هم رده هایش منحرف و خارج شده از عرف جلو داد
Fellow priests = his peers
آنها اظهار کردند ک ارواح حالت مادی ندارند ( بعد مادی ندارند )
در زمینه های سیاسی همیشه ذره ای خود رای بوده
چون پیرم آقامنشی نکن ، کاملا ( مفاد ) قرارداد رو بدون ساده سازی های تو متوجه میشم
ما همیشه به رستوران بومونت میریم چون غذاش عالیه
ما ناگهانی ( از روی هوس و میل ) تصیمی گرفتیم سوار قطار جِنُوا شویم
ازم بپرس قدم چقدره و من بدون طفره رفتن از واقیت ( دروغ گفتن ) بهت میگم
اونا فقط یه مقدار گوشت فاسد تو یخچال پیدا کردند
اونا ترسیدند که اون قربانی تعرض ( بیشتر زبانی ) شده باشد
مریم کت های باطرح چهار خانه می پوشد ( تا که دیده شود یا همون پُز بده )
آنها را برای اثبات نادرست بودن شهادت به چالش طلبید ( که قطعا امکان پذیر نیست مو لا درزش نمیره شهادته )
سیاست های جدید نمی توانند معلولان را تحت پوشش قرار دهند ( provide help for )
علی الظاهر ریه هایش پر شده از مایع ( ادم ریه کرده )
او به ظاهر بله رو داد ولی از لحن صحبتش معلوم بود ناراحته
تاب آوری او قائل ستایشه چون عده کمی میتونند از پس همچین مصیبتی بر بیان
تاب آوری خدادای اون کمکش کرد از پس بحران بر بیاد
صرفا یه اشاره : fight back مترادف bounce back و deal with و cope with هستش نه به معنی مبارزه کرد بلکه به معنی دست و پنجه نرم کردن با شرایطی دشوار و پ ...
ما در حال آموختن هنر مواجه با مفهوم مرگ بدون طفره رفتن و فرار کردن و پذیرش آن هستیم )
مشکلات پیش رو گویا حل نشدنی اند
قوانین پوشش در شرکت ها اجازه خودنمایی به کارمندان نمی دهد
انگشتان پایش را با جای پای کف ساختمون منطبق کرد ( پاشو رو جا پا گذاشت ببینه مال خودشه یا نه 🙃
خود را با محافظه کار ها هم سو میبیند یا که هم سو می کند
آیا اونا بابد با سرنوشتشون کنار بیان ؟ ( بپذیرند ؟ )
بعضی از مردم این عبارت را کلیشه ای تلقی می کنند
بی روحی ( مردگی ) جو سهر های صنعتی کلان هست که مرا افسرده می کند
هوی وارد خانه اش شد و بی نشاطی و مردگی جو خانه او را محزون کرد و آزرده خاطر
توضیح بیشتر : inflict در اینجا یعنی یک چیزی را که تو میپسندی و دیگران دوست ندارند رو به اجباز بهشون بندازی >>> در این مثال بقیه اون آعنگ رو دوست ندار ...
کتاب هایش بسیار محبوبند زیرا او ذهنی مولد دارد
مقاله شما به تعدادی موضوع بکر برای تحقیقات آتی اشاره می کند
آسمان نگذارد که اتفاق بدی برایش بیوفتد ( خدا نکند )
الان نتها مسله بودجه مونده که برسی شه
این روند در نهایت منجر به معرفی ارز واحد در آخر قرن جاری شد
هر گاه حس مشارکت در انتخابات اندک بوده کنگره نیز در صرف هزینه بیشتر در راستای برگزاری آن قناعت به خرج داده
سررشته ای در بازیدن ( رقصیدن ) نداشت و حس کرد مجبور به انجام آن شده
تنها زنان دچار احساس خیانت نمی شوند ( فقط مردان به زنان خیانت نمی کنند برعکسش هم اتفاق میوفته )
تنها مدیران استرس نمی کشند بلکه کارمندان نیز دچار این قضیه هستند