niggardly

/ˈnɪɡərdli//ˈnɪɡədli/

معنی: خسیس، چشم تنگ، ضیق، خسیسانه
معانی دیگر: ژکور، زفت، لئیم، گران کیسه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: niggardliness (n.)
(1) تعریف: unwilling to spend, give, or share; miserly; stingy.
مترادف: cheap, close-fisted, miserly, parsimonious, penurious, stingy, tight, tightfisted
متضاد: bounteous, bountiful, generous
مشابه: frugal, mean, skimpy, thrifty

(2) تعریف: very ungenerous; scanty.
مترادف: beggarly, meager, measly, miserly, paltry, piddling, scanty, skimpy, stingy
متضاد: abundant, bounteous, bountiful, generous
مشابه: chary, frugal, insufficient, mean, poor, puny, scrimpy, slight

- a niggardly contribution
[ترجمه گوگل] سهم بخل
[ترجمه ترگمان] سهم niggardly از خود نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. niggardly praise
تعریف ممسکانه

2. a niggardly sum
مبلغ قلیل

3. the most niggardly man in all of gillan
خسیس ترین مرد در سرتاسر گیلان

4. Forced by hunger, he worked for the most niggardly pay.
[ترجمه گوگل]او به اجبار از گرسنگی، با بخل‌ترین دستمزد کار می‌کرد
[ترجمه ترگمان]او به زور از گرسنگی جان می گرفت و برای the niggardly کار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He is niggardly of money.
[ترجمه گوگل]او بخل دارد
[ترجمه ترگمان]او niggardly است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Congress has ever been niggardly when little or no evidence of electoral sentiment is presented to justify more generous appropriations.
[ترجمه گوگل]زمانی که شواهد کمی از احساسات انتخاباتی برای توجیه تخصیص‌های سخاوتمندانه‌تر ارائه می‌شود، کنگره همیشه بخل ورزیده است
[ترجمه ترگمان]در زمانی که هیچ مدرکی از احساسات انتخاباتی برای توجیه تخصیص بودجه اختصاص داده نشده است، کنگره به هیچ وجه به این کار دست نیافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Banks have been niggardly in approving loans.
[ترجمه گوگل]بانک‌ها در تصویب وام‌ها بی‌توجه بوده‌اند
[ترجمه ترگمان]بانک ها در تایید این وام ها خست به خرج داده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She was not niggardly in praising " Maoism " and Mao.
[ترجمه گوگل]او در ستایش «مائوئیسم» و مائو بخل ورزید
[ترجمه ترگمان]در ستایش \"Maoism\" و \"مایو\" خست به خرج نداد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Forced by hunger, I worked for niggardly pay.
[ترجمه گوگل]به اجبار گرسنگی، با دستمزد بخل کار می کردم
[ترجمه ترگمان]به زور از گرسنگی کار می کردم و برای niggardly کار می کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The niggardly husband never gave her enough money for food.
[ترجمه گوگل]شوهر خسیس هرگز پول کافی برای غذا به او نداد
[ترجمه ترگمان]شوهر niggardly برای غذا به اندازه کافی پول به او نمی داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He was made to be niggardly and reckless.
[ترجمه گوگل]او ساخته شده بود که بخل و بی پروا باشد
[ترجمه ترگمان]او مجبور شده بود که niggardly و reckless باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He is not niggardly of praise.
[ترجمه گوگل]او بخل و ستایش نیست
[ترجمه ترگمان]او در ستایش و ستایش نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You must sacrifice your poor, squawking, niggardly individuality.
[ترجمه گوگل]شما باید فردیت فقیرانه، خروشان و بخل خود را قربانی کنید
[ترجمه ترگمان]تو باید poor را فدا کنی و individuality را کم کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He is niggardly with his money.
[ترجمه گوگل]او با پولش بخل می کند
[ترجمه ترگمان]او از پول خود در دست است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خسیس (صفت)
abject, base, ignoble, vile, stingy, miserly, mean, parsimonious, avaricious, hard, tight, penurious, base-minded, base-spirited, costive, dastard, sordid, skimpy, niggardly, ungenerous

چشم تنگ (صفت)
miserly, niggardly

ضیق (صفت)
stingy, tight, narrow, niggardly

خسیسانه (قید)
meanly, husbandly, scantily, niggardly

انگلیسی به انگلیسی

• in a stingy or cheap manner
someone who is niggardly is not very generous, either with money or with praise.

پیشنهاد کاربران

چشم تنگ
تنگ نظر
niggardly = mean = miserly = inadequate
Their miserly offer is unlikely to be accepted. ( پیشنهاد ناچیز اونها بعیده که پذیرفته بشه )

بپرس