spontaneously


معنی: خودبخود
معانی دیگر: بطیب خاطر

جمله های نمونه

1. What are the chances of these molecules springing spontaneously into existence?
[ترجمه گوگل]احتمال اینکه این مولکول ها به طور خود به خود به وجود بیایند چقدر است؟
[ترجمه ترگمان]چه اتفاقی رخ می دهد که این مولکول ها به طور خود به خود به وجود آیند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The fuel spontaneously ignites because of the high temperature and pressure.
[ترجمه AlirezaAD] سوخت تحت تاثیر دما و فشار بالا به طور ذاتی شعله ور می شود
|
[ترجمه گوگل]سوخت به دلیل دما و فشار بالا خود به خود مشتعل می شود
[ترجمه ترگمان]سوخت به طور ناگهانی به خاطر دما و فشار بالا، شعله ور می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. People used to believe that dirt spontaneously generated disease.
[ترجمه جاوید] اعتقاد مردم بر این بود که کثیفی، صراحتا و بداهتا ایجاد کننده بیماری است.
|
[ترجمه استاد بزرگ] باور پیشینیان بر این بود که خاک بالذاته موجب مرض می شود.
|
[ترجمه گوگل]مردم قبلاً معتقد بودند که کثیفی به طور خود به خود بیماری ایجاد می کند
[ترجمه ترگمان]مردم عادت داشتند باور کنند که کثیفی به صورت خودجوش ایجاد می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Opportunities for learning occur spontaneously every day.
[ترجمه گوگل]فرصت های یادگیری به طور خود به خودی هر روز رخ می دهد
[ترجمه ترگمان]فرصت ها برای یادگیری به صورت خودجوش در هر روز رخ می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. As soon as the tremor passed, many people spontaneously arose and cheered.
[ترجمه گوگل]به محض پشت سر گذاشتن لرزش، بسیاری از مردم خود به خود بلند شدند و تشویق کردند
[ترجمه ترگمان]به محض این که لرزش از بین رفت بسیاری از مردم به خود آمدند و هورا کشیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We decided spontaneously to board a train for Geneva.
[ترجمه Javad Keyhan] ما ناگهانی ( از روی هوس و میل ) تصیمی گرفتیم سوار قطار جِنُوا شویم
|
[ترجمه گوگل]ما خود به خود تصمیم گرفتیم سوار قطاری برای ژنو شویم
[ترجمه ترگمان]ما به طور خود به خود تصمیم گرفتیم که قطاری را برای ژنو آماده کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Usually a woman's breasts produce milk spontaneously after the birth.
[ترجمه گوگل]معمولاً سینه یک زن پس از زایمان به طور خود به خود شیر تولید می کند
[ترجمه ترگمان]معمولا پستان های زنان بعد از تولد خود شیر تولید می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Sometimes fun activities just happen spontaneously; at other times they take careful planning.
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات فعالیت های سرگرم کننده به طور خود به خود اتفاق می افتد در مواقع دیگر برنامه ریزی دقیقی انجام می دهند
[ترجمه ترگمان]گاهی اوقات فعالیت های سرگرم کننده به طور خودبخود اتفاق می افتند گاهی اوقات آن ها برنامه ریزی دقیق می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I had never been spontaneously approached by a publisher and such condescension rather turned my head.
[ترجمه گوگل]هرگز ناشری به طور خودجوش به من مراجعه نکرده بود و چنین اغماضی بیشتر سرم را برگرداند
[ترجمه ترگمان]هرگز خود به خود از یک ناشر و چنین تمکین آمیزی نزدیک نشده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The body becomes readily subject to bruising, sometimes spontaneously.
[ترجمه گوگل]بدن به راحتی در معرض کبودی قرار می گیرد، گاهی اوقات خود به خود
[ترجمه ترگمان]بدن به راحتی در معرض bruising قرار می گیرد و گاهی به طور طبیعی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They love it when the pupils spontaneously show affection or appreciation.
[ترجمه گوگل]وقتی دانش آموزان به طور خود به خود محبت یا قدردانی نشان می دهند، آن را دوست دارند
[ترجمه ترگمان]آن ها وقتی که دانش آموزان به طور خود به خود محبت یا قدردانی نشان می دهند، آن را دوست دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Is it one of those reactions that occur spontaneously when journalists' ink is mixed with an equal measure of pure ignorance?
[ترجمه گوگل]آیا این یکی از آن واکنش‌هایی است که وقتی جوهر روزنامه‌نگاران با همان اندازه جهل محض مخلوط می‌شود، خود به خود رخ می‌دهد؟
[ترجمه ترگمان]آیا این یکی از آن واکنش هایی است که به طور ناگهانی زمانی رخ می دهد که روزنامه نگاران با یک معیار برابر از نادانی خالص ترکیب شوند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The members of the editorial group spontaneously agreed that the royalties should be devoted to spiritual and charitable purposes.
[ترجمه گوگل]اعضای گروه تحریریه به طور خودجوش موافقت کردند که حق امتیاز باید به اهداف معنوی و خیریه اختصاص یابد
[ترجمه ترگمان]اعضای گروه سرمقاله به طور خودبخود توافق کردند که حق امتیاز باید به اهداف معنوی و خیریه اختصاص یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Would the hydra eventually wither away spontaneously?
[ترجمه گوگل]آیا هیدرا در نهایت خود به خود پژمرده می شود؟
[ترجمه ترگمان]آیا the در نهایت به خودی خود از بین می رود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خودبخود (قید)
automatically, spontaneously

انگلیسی به انگلیسی

• in a spontaneous manner; naturally, instinctively; without prior planning, without premeditation, impromptu

پیشنهاد کاربران

گاهی به معنی نادانسته و بیخبر از همه جا
ناخواسته، بی اختیار
خودانگیز
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : spontaneity
صفت ( adjective ) : spontaneous
قید ( adverb ) : spontaneously
فی البداهه
خودجوش، خودانگیخته
spontaneously ( adv ) = به طور خود به خودی، به صورت بی اختیار، به صورت ناخودآگاه، فی البداهه، به نحوی خودجوش/بی مقدمه
examples:
1 - We spontaneously started to laugh.
ما به طور خودبه خودی شروع به خندیدن کردیم.
...
[مشاهده متن کامل]

2 - This story may prompt you to burst spontaneously into uncontrollable sobs.
این داستان ممکن است شما را مجبور کند که به طور خود به خودی به گریه های غیرقابل کنترل وا داشته شوید.
3 - They gave him a mike, and he spontaneously interviewed everyone.
آنها به او میکروفون دادند و او به طور خودجوش با همه مصاحبه کرد.
4 - Hundreds of people could spontaneously appear at my house for a party.
صدها نفر می توانستند به طور ناخودآگاه برای مهمانی در خانه من حاضر شوند.
5 - The liquid spontaneously ignited.
مایع به طور خود به خودی مشتعل شد.
6 - Blood clots can occur spontaneously in some people.
لخته شدن خون می تواند در برخی از افراد به صورت به طور خود به خودی ایجاد شود.

automatically
خود جوش/ بداهه/ بدون برنامه و نقشه قبلی
بی اختیار

بطور خودکار
بلافاصله. مستقیما
ناخودآگاه
ad - lib
به طور موقت
تکان دهنده
فی البداهه، به طور خودکار، ناخودآگاه
خودانگیخته
به طور ناگهانی
اتفاقی
تصادفی
یهویی
خودجوش
بی مقدمه
- بدون برنامه ریزی قبلی
- در لحظه
In a natural and sudden way, without being planned
خود به خود
به خودی خود
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس