پیشنهادهای karim hosseni (١,١٧١)
سلیم نواله: هنگامی که خمیر را تکه تکه و بصورت گلوله در می آودند تا پهن کرده برای پختن نان به تنور می چسبانند، که همان گلوله های خمیر را نواله گویند.
سلیم معاونت: نمایندگی، جانشینی.
سلیم حرام خوری: بی رنج و زحمت کشی خوری، مفت خوری. دست درازی به داشته های مردم.
سلیم توجه: در جایی نگاه کردن معنی می دهد مانند ببین چقدر به این کالا توجه دارد: ببین چقدر به این کالا نگاه می کند. در جایی هم رسیدگی معنی می دهند ما ...
سلیم معین: شناساندن، مانند اینکه بگوییم کارهایش را معیّن کردیم یعنی کارهایش را به او شناساندیم.
سلیم فتوا: فرمان آیینی
سلیم زندقه: دگر اندیشی
سلیم قاصدک: گل پیامبرک
سلیم قصاب: واژه ای اربی ست به کسی گویند که جانوری را می کشد و خونش را بر زمین می ریزد یا همان جانور کش. به گمانم که برای گوشت فروش هم نباید قصاب گفت ...
سلیم غفلت: آسان انگاری، ساده انگاشتن.
سلیم مضحکه: واژه ای اربی ست برابر با خنده آور.
سلیم اصل: درست، مانند اصل مطلب را بجای آورد برابری دارد با درستی سخن را به زبان آورد.
سلیم شکدانه: پاسداشت، پاس داشت، پاس داشتن.
سلیم عین: در جاهایی هم معنی مانند هم دارد، آفت عین آتش ست یعنی زیانبار مانند آتش ست.
سلیم آفت: زیانبار
سلیم زخارف: زیبایی ها و دروغ نمایی جهان
سلیم اکل: خوردنی مانند: اشتیاق اکلهای لذیذ در دلشان نباشد برابر ست با شیفتگی خوردنی های خوشمزه در دل شان نباشد.
سلیم غیبت: بدگویی پنهانی که همان سخن چینی و بدگویی پشت سر دیگران ست.
سلیم دستور عمل: از دو واژه فارسی - اربی ساخته شده و با دستور انجام کاری برابر ست.
سلیم مربی: آموزش دهنده
سلیم استارت: آغاز براه. توی خودرو می نشینی و مربی می گوید استارت بزن یعنی آغاز براه را بزن تا خودرو روشن شود. در دستگاهای دیگر هم همینطور ست استارت ...
سلیم لازمه: بایستگی، نخستین انجام دهی؛ چرا که وقتی از لازمه کاری سخن به میان میاد مراد همان نخستین انجام دهی ست و به گفته ی کنونی ها که واژه جایگزین ...
سلیم وظیفه: انجام دهی.
سلیم پزشک: درمانگر، درمان کننده بیماری های آدمی که اگر جانوران را درمان کند درمانگر دام و دد می شود.
سلیم حقـّیّه: راستگویی
سلیم یقین: باور برتر
سلیم آدمیّت: مردم گر، مردم گرا
سلیم تهذیب: واژه ای ست که برخی آن را فارسی میدانندیعنی نگهداری؛ برخی هم اربی می دانند به معنی پاکیزه کدن یا پاکیزه سازیدر هر صورتبه دوگونه برابری می ...
سلیم تغذیه: خوردنی ها مانند : در دوران شاه در مدارس به شاگردان تغذیه رایگان میدادند، برابر ست با در روزگار نه چندان دور ، در دبستان و آموزشگاه ها به ...
سلیم لعلمه: در قدیم به دست و پا زدن کودک به زمین در هنگام شادمانی که معمولن بگونه سرگرمی بود می گفتند و می توانیم به بازیگوشی کودک هم برابری کنیم، هم ...
سلیم توبه: نهمین سوره قرآن و برابربا بازگشت از کردار و انجام کار زشت.
سلیم نصیب: داشته مانند اینکه بگوییم خوشبحالش که چنین سعادتی نصیبش گردیده برابری اش: خوشبحال کسی که چنین خوشبختی ای داشته اش گردیده است.
سلیم مال حلال: داشته های پاک و درست.
سلیم عائد: که در فارسی عاید هم می نویسیم واژه ای اربی ست برابر با باز گرداندن، پس دادن.
سلیم خیر و برکت: بخشش و فراوانی، بزرگواری و بخشندگی.
سلیم غنیمت: چون همیشه جنگ و ستیزه جویی نیست و بیشتر در بین مردم ست برابری با چپاول پنهانی دارد مانند اینکه بگوییم خوردن در کنار سفره فلان کس هم غنیمت ...
سلیم نصبت: بسته شد.
سلیم بضمن: مراد همان به زمین ماندن ست مانند اگر کار برادر مؤمن بضمن ماند خاطر جمع نباشید. . . برابر ست با اگر کار برادر پارسا به زمین ماند آسوده خیال ...
سلیم فیصل: پایان دادن مانند: اگر کار برادر مؤمن فیصل شد، برابر ست با: اگر کار برادر پارسا پایان داده شد. از نوشته های پندیات جوانمردی. همچنین فیصله ...
سلیم خاطر جمع: آسوده خیال.
سلیم عادت: خوی گرفتن به چیزی یا جایگاهی.
سلیم سور و سات: برابری با سفره خوراکی ها همراه شادمانی هادارد و بیشتر برای جشن عروسی ها، نامزدی ها و زاد روزها بکار می رود
سلیم صاف: یکی هم برابری دارد مانند باهم صاف و یکدل باشیم برابر ست با، با هم یکی و یکدل باشیم.
سلیم معاندان: جمع معاند برابر با ستیزه گران ست.
سلیم بحال: بی خردی، بیچارگی.
سلیم بحال: به دیوانگی مانند بحال خود سرگردان ست برابری اش اینکه در دیوانگی خودش سرگردان ست.
سلیم مخالف: نا هماهنگ
سلیم طیبه: واژه ای اربی ست برابری اش ذر فارسی پاک، پاکیزه و پاکدامنی ست که معمولن این واژه را برای خاندان پیامبر و امامان بکار می برند.
سلیم عبدالسلام: واژه ای اربی ست برابری اش در فارسی بنده درود گو ست، بنده ای که درود می فرستد.
سلیم راوی: بازگو کننده یک سخن و معمولن به بازگو کنندگان سخنان پیامبران و امامان می گویند.