پیشنهادهای Bryan Fury (٩,٣٩٨)
آس پیک ( کارت آس با خال پیک در بازی ورق ) - اسم He drew the Ace of spades from the deck ( نماد ) مرگ / بدشانسی ( به خصوص در فرهنگ نظامی و عامه، این ...
گدایانی که وانمود به دیوانگی یا مریضی می کردن ( گروهی از گدایان در انگلیس قدیم که تظاهر می کردن از تیمارستان بِدلَم میان تا دلسوزی جلب کنن ) - اسم Ab ...
گدایی که خودش رو به دیوونگی یا مریضی میزنه ( اصطلاح خیلی قدیمی و منسوخ برای گدایانی که وانمود می کردن مریض یا دیوانه هستن تا دلسوزی جلب کنن ) - اسم T ...
آبرام ( اسم قدیمی ابراهیم پیامبر در ادیان ابراهیمی قبل از تغییر نامش ) - اسم خاص God made a covenant with Abram آبرام ( اسم کوچک مردانه، شکل قدیمی ی ...
خدمتکار شخصی ( زن ) / ندیمه ( زنی که خدمتکار شخصی یه خانم دیگه است، مخصوصا برای کمک به لباس پوشیدن و ظاهر، اصطلاح قدیمی ) - اسم The queen's waiting m ...
خدمتکار زن / ندیمه ( کلمه ای قدیمی برای زنی که خدمتکار شخصی یه خانم دیگه است ) - اسم The lady rang the bell for her abigail ابیگیل ( اسم کوچک زنانه ...
شوخ طبع / بذله گو ( کسی که دوست داره شوخی کنه و چیزای خنده دار بگه ) - صفت He has a jocular personality خنده دار / شوخی آمیز ( چیزی که با هدف شوخی ی ...
کتک کف دستی / نوعی تنبیه قدیمی ( زدن به کف دست، اصطلاح خیلی قدیمی و منسوخ ) - اسم The schoolmaster gave him abel wackets for misbehaving بسته / پاکت ...
فاحشه خانه / جنده خانه / خانه فساد ( مکانی که در اون برای رابطه جنسی با روسپی ها پول پرداخت میشه ) - اسم The police raided the illegal brothel last n ...
ارباب ( زن ) / خانمِ صاحب قدرت ( کسی که کنترل یا قدرت داره، کمی قدیمی ) - اسم She was mistress of the entire estate خانمِ خونه / کدبانو ( زن مسئول ی ...
رئیسه صومعه / مادر روحانیِ صومعه ( زن راهبه ای که مسئول و سرپرست یه صومعه یا دیر زنان هست ) - اسم The abbess guided the nuns in their daily prayers A ...
جاکش ( زن ) / مادامِ فاحشه خانه ( زنی که فاحشه خانه رو اداره می کنه یا برای فاحشه ها مشتری پیدا می کنه ) - اسم She was known as a notorious bawd in t ...
هاپ هاپ / واق واق ( صدای سگ ) - نام آوا The dog went bow wow at the stranger سگ ( کلمه بچگانه یا خودمونی برای سگ ) - اسم The little girl pointed at ...
آدمک / مانکن ( ماکتی شبیه انسان برای نمایش لباس یا تست ایمنی ) - اسم The store uses a dummy to display clothes Crash test dummies help improve car sa ...
همیشه تو یه حالت خاص / همیشه گرفتارِ ( بودن در یک وضعیت یا حالت به طور مداوم، اغلب منفی مثل دردسر، بدهی، عجله ) - عبارت قیدی He is always in trouble ...
محل تلاقی دو رود / بهم پیوستن رودها ( جایی که دو یا چند رودخانه به هم می رسند ) - اسم The city grew at the confluence of the two rivers تلاقی / بهم ...
احساس / عاطفه ( یه حس یا نظر که بیشتر بر پایه احساسات است تا دلیل و منطق ) - اسم His sentiment towards her changed over time نظر / دیدگاه ( یه عقیده ...
دکس ( شاخص سهام اصلی آلمان که شامل ۳۰ یا ۴۰ شرکت بزرگ در بورس فرانکفورت میشه ) - اسم ( مخفف Deutscher Aktienindex ) The Dax index fell sharply this ...
فوتسی ( شاخص سهام بورس لندن، معمولا اشاره به شاخص FTSE 100 داره که ۱۰۰ شرکت بزرگ بورس لندن رو شامل میشه ) - اسم ( مخفف Financial Times Stock Exchange ...
حق الزحمه افتخاری ( مبلغی که به خاطر انجام یه کار تخصصی پرداخت میشه، وقتی که معمولا براش دستمزد مشخصی وجود نداره یا طرف به طور داوطلبانه کار کرده ) - ...
مُشت ( مقدار چیزی که تو یه دست جا میشه ) - اسم He picked up a handful of sand تعداد کم / اندک ( مقدار یا تعداد کمی از افراد یا چیزها ) - اسم Only a ...
بنابراین / در نتیجه ( برای نشون دادن نتیجه یا پیامد یه چیزی ) - قید He studied hard therefore he passed the exam از این رو / به این دلیل ( برای بیان ...
کارآفرین ( کسی که کسب و کار خودش رو راه میندازه، مخصوصا با دیدن یه فرصت جدید و ریسک کردن ) - اسم He became a successful entrepreneur at a young age ...
انسانیت ( کیفیت یا ذات آدم بودن ) - اسم The film explores the meaning of humanness بشریت ( مجموعه ویژگی هایی که آدم ها رو از موجودات دیگه متمایز می ...
نرخ موفقیت ( میزان موفقیت در رسیدن به یک هدف یا نتیجه مطلوب ) - اسم The sales team achieved a high hit rate last quarter نرخ بازدید ( تعداد دفعاتی ک ...
آپوفنیا ( تمایل ذهن به پیدا کردن الگو یا ارتباط بین چیزهای اتفاقی و بی ربط ) - اسم Seeing meaningful patterns in random data can be a sign of apophen ...
بی ادب، گستاخ، بی نزاکت - صفت It is rude to interrupt someone when they are speaking ناگهانی، تکان دهنده، غیرمنتظره ( معمولاً به شکل ناخوشایند ) - ص ...
سرخوش، بسیار شاد، در اوج لذت و خوشی - صفت He was euphoric after receiving the good news نشئه آور، سرخوشی بخش - صفت The drug had a euphoric effect on ...
گزگز، مورمور، احساس سوزن سوزن شدن - اسم I felt a strange tingle in my arm گزگز کردن، مورمور شدن، سوزن سوزن شدن - فعل My skin began to tingle from th ...
مقدار یک قاشق، یک قاشق پُر - اسم She added a spoonful of sugar to her tea مقدار کم، ذره ای - اسم He only ate a spoonful of the soup
بی حسی، کرختی، سِر شدن ( از دست دادن حس لامسه یا فیزیکی ) - اسم He felt numbness in his fingers from the cold بی احساسی، کرختی عاطفی، بی تفاوتی ( از ...
مقام، درجه، رتبه ( نظامی، اجتماعی، سازمانی و غیره ) - اسم He holds the rank of general جایگاه، موقعیت ( در یک گروه یا سیستم ) - اسم She achieved a h ...
جدول امتیازات، تابلوی امتیازات، جدول رده بندی، لیست برترین ها ( در بازی، مسابقه، رقابت و غیره ) - اسم He checked the leaderboard to see his rank تاب ...
( صدای ) شلپ، صدای افتادن چیزی در آب یا مایع دیگر - اسم The rock hit the water with a loud splash پاشیدن آب یا مایع، شلپ شلوپ کردن - فعل The childre ...
تجربه، مهارت، سابقه ( به دست آمده از انجام کار یا مواجهه با چیزی ) - اسم He has years of experience in marketing تجربه، واقعه، رویداد ( چیزی که برای ...
هدف، منظور، قصد، غایت - اسم What is the purpose of your visit کاربرد، استفاده، کارایی - اسم The primary purpose of this tool is cutting عزم، اراده، ...
بافت، جنس، سطح ( حسی که از لمس یه چیزی دست میده ) - اسم The fabric has a soft texture قوام، غلظت، ساختار ( برای مواد غذایی، خاک، پارچه و غیره ) - اس ...
تلخ ( مزه ) - صفت Dark chocolate often has a bitter taste تلخ، پر از رنجش، دلخور، عصبانی ( برای احساسات یا افراد ) - صفت He felt bitter about losing ...
کرمینه ها، لاروها ( شکل جمع larva، مرحله نوزادی حشرات و برخی دیگر از حیوانات ) - اسم Mosquito larvae develop in standing water لارو ( مرحله کرمینه ا ...
قاشق غذاخوری، قاشق سوپ خوری - اسم Use this tablespoon to serve the soup مقدار یک قاشق غذاخوری ( واحد اندازه گیری ) - اسم Add one tablespoon of oil t ...
گوشتالو، درشت هیکل، قوی - صفت He was a big beefy security guard گوشتی، پرگوشت ( برای غذا ) - صفت She cooked a beefy casserole for dinner محکم، قوی، ...
سررسیدِ، موعدِ ( برای پرداخت یا انجام کاری ) - صفت Your assignment is due next Friday منتسب به، ناشی از، به خاطرِ - صفت ( معمولاً با to می آید: due ...
موسم بارندگی های شدید فصلی، مانسون ( به ویژه در جنوب و جنوب شرق آسیا ) - اسم The annual monsoon brings heavy rain to the region باد موسمی ( بادی فصل ...
سبزیجات ( مخفف و محاوره ای vegetable ) - اسم We need more veggies in our diet گیاهخوار ( مخفف و محاوره ای vegetarian ) - اسم She has been a veggie f ...
کم رنگ، ناواضح، ضعیف ( برای نور، صدا، بو ) - صفت There was a faint smell of perfume in the air ضعیف، بی حال، نزدیک به غش کردن - صفت She suddenly fel ...
دیوانه، مجنون، روانی - صفت The doctors certified him as insane احمقانه، ابلهانه، نامعقول - صفت That was an insane risk to take خیلی زیاد، بیش از حد ...
تأثیر گذاشتن رویِ، اثر کردن بر - فعل Lack of sleep can affect your performance تحت تأثیر قرار دادن ( احساسی ) ، متأثر کردن - فعل The news of his dea ...
متحیر کردن، شگفت زده کردن - فعل Her quick recovery did astound the doctors بهت زده کردن، مبهوت کردن - فعل The vastness of the universe can astound a ...
پایدار ( مخصوصا از نظر محیط زیستی، جوری که به طبیعت آسیب نزنه و تموم نشه ) - Adjective We need to find sustainable energy sources قابل دوام، بادوام، ...