پیشنهادهای عارف طاهری (٣٦٦)
کاربر ایرزاد در پرگار راجبه پر همه چی رو درست گفتی اما گار را اشتباه گفتی که با من همراه باشید از آنجا که بحث از پردیس هم به میان آوردی همه ما میدان ...
سوگند٠٣:١٦ - ١٣٩٥/٠٩/٢٨واژه ی خدمت، که امروزه بجای چند فرایافت ( مفهوم ) بکار میرود : خدمت ( ١ ) = کاری خوبی که برای یکی دیگر بی چشمداست و از روی دوس ...
سوگند٠٣:١٦ - ١٣٩٥/٠٩/٢٨واژه ی خدمت، که امروزه بجای چند فرایافت ( مفهوم ) بکار میرود : خدمت ( ١ ) = کاری خوبی که برای یکی دیگر بی چشمداست و از روی دوس ...
سوگند٠٣:١٦ - ١٣٩٥/٠٩/٢٨واژه ی خدمت، که امروزه بجای چند فرایافت ( مفهوم ) بکار میرود : خدمت ( ١ ) = کاری خوبی که برای یکی دیگر بی چشمداست و از روی دوس ...
تمایل = گرایش / قوس متمایل = قوسار
به پژوهش در حوزه ( پهنه ) هوش مصنوعی ، ارتقا ( آلاشت / بالابرد ) امنیت سامانه ها و محصولات ( فرکامات ) شرکت و خدمات تاکید ( سفارش ، هایش ) نمودم.
برای حق واژه یاب/هود را پیشنهاد داده بودم و برای حقیقت فریاب / فرهود ( به واژه حقیقت بروید ) هدهد را پرنده راستگو میشناسیم و هدا یا خدا از بن همان ر ...
برای حق واژه یاب/هود را پیشنهاد داده بودم و برای حقیقت فریاب / فرهود ( به واژه حقیقت بروید ) هدهد را پرنده راستگو میشناسیم و هدا یا خدا از بن همان ر ...
فانکو آدینات ١٠:١٩ - ١٤٠٢/١٠/١٣ ( برگرفته از ایشان ) آتش: در سنسکریت آصره Aśra و آصره Aśara ( نابود کننده ) ؛ در اوستایی: آثره Aşra، آتَر Atar و آت ...
فانکو آدینات ١٠:١٩ - ١٤٠٢/١٠/١٣ ( برگرفته از ایشان ) آتش: در سنسکریت آصره Aśra و آصره Aśara ( نابود کننده ) ؛ در اوستایی: آثره Aşra، آتَر Atar و آت ...
بهترین واژه برای فرکانس بجز بسامد ک از پیش باب و نهادینه شدواژه های زیر است فرکانس = بسامد / موج ( موج ایرانیست و از مویژه برامده و ژ به ج و سپس موج ...
بهترین واژه برای فرکانس بجز بسامد ک از پیش باب و نهادینه شدواژه های زیر است فرکانس = بسامد / موج ( موج ایرانیست و از مویژه برامده و ژ به ج و سپس موج ...
بهترین واژه برای فرکانس بجز بسامد ک از پیش باب و نهادینه شدواژه های زیر است فرکانس = بسامد / موج ( موج ایرانیست و از مویژه برامده و ژ به ج و سپس موج ...
بهترین واژه برای فرکانس بجز بسامد ک از پیش باب و نهادینه شدواژه های زیر است فرکانس = بسامد / موج ( موج ایرانیست و از مویژه برامده و ژ به ج و سپس موج ...
قدرت = تاب ( از ریشه تب یا تپ به چم تپیدن تپاندن / ضربان / ضربه و . . . . که بعدها برای بیماری تب به چم برامدگی هم بکار رفت همچون تپه ؛ در برخی از جا ...
واژه تود از توده به معنای جمع شده می باشد برابر aggregate یا همان تجمیع از همینرو به تراکم / تجمیع تومور گفته میشود ایرانی آن تود میشود. انگ به معن ...
meditation از media یا همان رسانه آمده یعنی به چیزی یا کسی رسیدن پس باید دنبال ارتباط / پیوست یا رساندن و . . . . باشیم . از اینرو واژه های زیر پیشنه ...
مثبت = هاچ منها / منفی = ناچ ( منفیش کن = ناچش کن ) منفی 2 منهای مثبت 3 = ناچ 2 ناچ هاچ3 مثبت 2 منهای 3 = هاچ 2 ناچ هاچ 3 مثبت 2 منفی 3 = هاچ 2 هاچ ...
نفی = ناچ منفی = نای مثبت = های ( هنوز هم به نشانه تایید و نشانه مثبت در برخی از اهالی ایران بکار میرود ) ثبت = درج / ماچ ( به هم رساندن دو چیز ) بر ...
شارع / شرعی / شرور / اشرار و . . . . . . . همگی از سُر / شِر / شار / سار و . . . . . . آمدند و به چم جاری شده و روان شدن است همانطور که در شعر ( شِر ...
بلغور = بل غور غور / غار / گور / کور همه از یک ریشه هستند و در غار ( از درون کوه ) گور ( از درون خاک یا تن ) کور ( از درون تاریکی ) غور ( از عمق ...
پِلغوره یا پِلغور هرچند در زبان مازندرانی برجای مانده اما ریشه یکسان با سایر زبان های ایرانی دارد و همچم با فوران است و فوران از فور ران آمده ( به سر ...
در واژه شناسی دهخدا آمده فلنگ را بستن و در رفتن از پالهنگ رو بستن آمده و چون اسب سواران برای سوار شدن بر اسب از آن استفاده میکردند آهسته به فلنگ درام ...
پَل در پَلِشت ( پَل اِشت ) با پَلید ( پَل ید ) همسان است که در یکی با پسوند اِشت ( قرار ) و در دیگری با ید جور و جمع شده است . . . . همچنین در فلفل ...
برابر دلکاب/دلکاپ به چمه پارا در پا گذاشتن است که در فنون کشتی و کنگفو نیز کاربرد دارد. . . .
این واژه بسیار سان به رکاب و رکب زدن ( کلک زدن ) دارد برخی از جاها به آن دکلاب هم گفته میشود که پیداست به دله کاب اشاره دارد = پا داخل گذاشتن = پاچک ...
بهترین واژه ادبی برای مزاحم واژه کارپیچ است = کسی که باعث پیچش و گره در کار میشود. کارپیچ = مزاحم ( سربار ) پاپیچ = تقلا / پیگیر / اصرار سرپیچ = ن ...
گداختن از گ داختن ساخته شده به معنای بسیار داخته شده = بسیار توجه شده / بسیار مشغول شده ( ذوب و آتشین شدن از نشانه های توجه و مشغولیت بسیار و همچنین ...
انداختن / پرداختن / گداختن سه واژه ایست که در آن از داخت استفاده شده با بررسی های بعمل آمده میتوان اینطور آنها را واکاوی کرد. . . انداختن = اند داخ ...
قبول = پذیرفت / پسند تقبل = خودسپ / خودسپاری / خودبار / خودباری اقبال = بخت / پیشان قبل = گذشته /پیش
خدا / فردا / پیدا / یلدا سه واژه کهن هستند که همگی به دا ختم میشوند اما دا چیست؟ دا با day لاتین و دی ایرانی به معنی روز و روشنایی یکی میباشد . در گ ...
کاش به چم خواست و آرزو می باشد. از اینرو کاشانه = خواستگاه بیشه/ویشه = خاستگاه انبوه wish = آرزو ایش همچون ایشالله ( بخواست خدا و با کلمه انشالله فرق ...
اپارتمان از پارت و پارچ و پاره آمده و در پرت / پارت ( قوم دور افتاده خراسانی ) نیز دیده میشود. پارتیشن / پارتیزان و . . . . ریخت های دیگری از آن می ب ...
به گذر زمان یافتم هیز همان ترس و عمل دوری کردن است که در پرهیز ( پر هیز = بسیار ترسیده و دوری کرده ) میتوان آنرا مشاهده کرد. بنابر همین واژه میتوان ...
به گذر زمان یافتم هیز همان ترس و عمل دوری کردن است که در پرهیز ( پر هیز = بسیار ترسیده و دوری کرده ) میتوان آنرا مشاهده کرد. بنابر همین واژه میتوان ...
بر آهیخت = بیرون کشید = خارج کرد استخراج = آهیخت مخرج = برهیخته ( به کنار رسیده ) مانند فرهیخته = ابرهیخته = ابر هیخته = کسی که به والایی می رسد. و. ...
موازی = همرَج ( هم رج ( صاف و در یک خط بودن ) ) / همراستا متقاطع رو هم دوستمون گفتند = هَمرَس
ظرفیت و توان آنرا ندارم = تُنگ و توان آنرا ندارم ظرفیت و تحمل برخی افراد بالاست = تُنگ و تاب برخی از افراد بالاست.
نمودن / نَمیدن / نمود / وانمود/ نمودار / نَمور ( رطوبت امروزی ) / نماز / نَم /نما / نمایش /نام ( name ) / نامه و/ شهرت و . . . . . . . همگی نشان از آ ...
من به فلان چیز یا حد قانع شدم = من به فلان چیز یا حد پسند ( پس = pass اند = and ) شدم چیزی را بسیار از خود پس دادن ( عبور و گذر دادن ) واژه and یه وا ...
تقبل = خودسِپ ( چیزی را به خود سپردن = خودسپار ی ) خودسِپ بسیار مان به accept است و بار آوایی یکسانی با آن دارد و هر دو چم پذیرش را میدهند. در قبو ...
یکی دیگر از واژه هایی که در آن لاک بکار رفته بجز لاکپشت ( لاک پشت = مکان پشت ) واژه روستاه است که در گذشته روستاق نوشته میشد و پیداست که روستاق همان ...
دوستان گرامی دقت کنین امانویل پتی در زبان فرانسوی میشود امانویل کوچک پتی کردن در زبان مازندرانی میشود به زور چیزی رو فرو کردن به جغد میگوییم پت کله ...
واژه دلکَن و البته واژه کند دل ( کندل ) هم بسیار زیبا و هم آوای کنسل است و میتوان به جای همه نمونه سان ها بکار برد. من از او منصرف شدم => من از او د ...
در زبان ایرانی به مقام و جایگاه = شان می گفتند اینکه میگوییم در شان شما نیست یعنی در جایگاه و مقام شما نیست پس مقام = شان / جایگاه مقامات و رییسان = ...
سه تا واژه داریم که باید جایگزین بشه ( رییس / ریاست / رییسان ) رییس =افسر = اف سر ( بالا سر = بالا سری ) رییسان = افسران / سران ریاست = افسریت / ا ...
بُک را در چابک و سَبُک داریم و گویا چابک شابک بوده ( شاب = شاپ بک ) که به چم سبک گام است و سبک = س بُک = از بُک آمده => بُک هم چه باشد بع چم سبکی می ...
شلنگ از شِل یا شُل لَنگ ( لانگ ) آمده و به چم دراز شل می باشد واژه لینگ یا پا هم به دلیل دراز بودن به لینگ نامیده شده شلنگ = دازه شل شده
جریب = کوه یا تپه مانند هزار جریب = هزار تپه یا کوه همچنین در زبان باستان ایرانی به هنگ ( مجموعه ) مازندران جریب میگفتند. جریب = هکتار جریب اربی شد ...
حاضر/ غیاب = باش / نباش = آماده / هست / نیست حضور = پدید محضر / خدمت = باشِست ( باش اِست ) = قرار حضور / آستان / درگاه /محفل / . . . .