چاشت

/CASt/

مترادف چاشت: ناهار، ناهاری ، طعام چاشت، صبح هنگام، چاشتگاه، میانه روز

متضاد چاشت: شام

معنی انگلیسی:
breakfast, snack, middle hour of the forenoon, [rare.] earty lumch

لغت نامه دهخدا

چاشت. ( اِ )یک حصه از چهار حصه روز باشد که در هندوستان پهر گویند. ( برهان ). اول روز. ( آنندراج ). بهره نخستین روز. صبح ، بامداد. مقابل شام.
|| میانه روز را گویند. ( فرهنگ ناصری ). یک پاس از چهار پاس روز که میانه روز باشد. ظهر. نیمه روز. نصف النهار. ضحی ؛ چاشتگاه. ضحاء؛ چاشت فراخ ، وقتی که قریب نصف شدن رسد روز. ضاحاه ؛ آمد او را وقت چاشت. ( منتهی الارب ) :
گه چاشت چون بود روز دگر
بیامد برهمن ز کازه بدر.
اسدی.
از چاشت تا بشام ترا نیست ایمنی
گر مر تراست مملکت از چاچ تا بشام.
ناصرخسرو
روز اگر رهزن صبوح شود
چاشت تا شام کن قضای صبوح.
خاقانی.
از پس هر شامگهی چاشتی است
آخر برداشت فرو داشتی است.
نظامی.
بدینگونه تا سر برآورد چاشت
بتیره جهان را در آشوب داشت.
نظامی.
هم آنجا امانش بده تابچاشت
نشاید بلا بر دگر کس گماشت.
سعدی.
شنیدم که نابالغی روزه داشت
بصد محنت آورد روزی به چاشت.
سعدی.
و پای سوی قبله از چاشت تا نیمروز. ( انیس الطالبین ص 93 ). || طعامی که در یک حصه از چهار حصه روزخورند. ( برهان ). غذائی که در میانه روز خورند. ( فرهنگ ناصری ). ناهار. غذای ظهر. طعام نیمروز. آنچه به هنگام چاشت خورند. در اصطلاح غالب روستائیان خراسان بغذایی اطلاق شود که در وسط روز میان طعام صبح ( ناشتا )و طعام شب ( شام ) خورند. طعامی که اول روز خورند. ( آنندراج ). طعام بامداد. ( زمخشری ). ناشتا. صبحانه. صبوح. زیر قلیانی ؛ غذا، طعام چاشت خلاف عشا. ( منتهی الارب ) :
تا سمو سر برآورید از دشت
گشت زنگار گون همه لب کشت
هریکی کاردی ز خوان برداشت
تا برند از سمو طعامک چاشت.
رودکی.
تو گر چاشت را دست یازی بجام
وگرنه خورند ای پسر بر تو شام.
فردوسی.
از حرص بوقت چاشت چون کرکس
در چاچ و بوقت شام در شامی.
ناصرخسرو
زیرا که هم ترا و هم او را همی بسی
بی شام و چاشت باید خفتن بمقبره.
ناصرخسرو
گفت یک روز با جحی هیزی
کز علی و عمر بگو چیزی.
گفت اندوه شام و محنت چاشت
در دلم حب و بغض کس نگذاشت.
سنایی.
اگر تعرض خویش از ما زایل کنی هر روز موظف یکی شکار بوقت چاشت به مطبخ ملک فرستیم. ( کلیله و دمنه ). هر یک از ما گوید امروز چاشت ملک از من سازد. ( کلیله و دمنه ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- یک حصه از چهار حص. روز. ۲- غذایی که بهنگام چاشت خورند.

فرهنگ معین

[ په . ] (اِ. ) ۱ - اول صبح ، بخش نخستِ روز. ۲ - غذایی که به هنگام چاشت خورند.

فرهنگ عمید

۱. اول روز، ساعتی از آفتاب گذشته: از پس هر شامگهی چاشتی ست / آخر برداشت فروداشتی ست (نظامی۱: ۶۳ )، ظلمتی را کآفتابش برنداشت / از دم ما گردد آن ظلمت چو چاشت (مولوی: ۱۱۳ ).
۲. غذایی که قبل از ظهر می خورند: صبح تو شام گشت و فلک بر تو چاشت خورد / تو غمروار در هوس شام و چاشتی (خاقانی: ۶۸۰ ).

فرهنگستان زبان و ادب

{brunch} [گردشگری و جهانگردی] وعدۀ غذایی شامل اقلامی از صبحانه و ناهار که بین 9 صبح و 30 : 2 بعد ازظهر صرف می شود

گویش مازنی

/chaasht/ غذای بین صبح و ظهر در تنکابن و عباس آباد به معنی: ناهار

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] از این عنوان به مناسبت در بابهای صلات، حج و دیات نام برده شده است.
به زمان بالا آمدن روز (گذشتن یک چهارم روز) تا نزدیک زوال گفته می شود.
کاربرد چاشت در فقه
وقت نماز اعرابی( --> نماز اعرابی) چاشت روز جمعه است. خارج شدن از مسجد الحرام و مسجد النّبی صلّی اللّه علیه و آله پس از بالا آمدن روز و قبل از خواندن نماز ظهر و عصر کراهت دارد. دیه جنایت منجرّ به سَلَس البول (خروج غیر اختیاری ادرار به صورت ترشّح بر اثر ضعف قوّه ماسکه) بنابر مشهور دیه کامل است. گروهی از قدما گفته اند: استمرار سلس البول تا شب موجب ثبوت دیه کامل، تا ظهر، دو سوم دیه و تا چاشت یک سوم دیه است. این قول به مشهور نسبت داده شده است.

دانشنامه عمومی

چاشت وعده خوراکی است آمیخته شده از صبحانه و ناهار که بیشتر نزدیک ساعت ده خورده می شود اما در روزهای تعطیل شاید تا ساعت ۳ نیز به درازا بکشد. [ ۱] [ ۲] واژهٔ چاشت در فارسی هم به چم نیمهٔ روز است که یک پاس از چهار پاس شبانه روز می باشد و هم به چم خوراکی که در نیمهٔ روز بین ناشتایی و ناهار خورند. در چم نخستین، فردوسی در داستان فریدون سروده است: تو گر چاشت را دست یازی به جام و گر نه خورند ای پسر بر تو شام و همچنین نظامی گنجوی در مقالت دهم در نمودار آخرالزمان از مخزن الاسرار سروده است: از پس هر شامگهی چاشتیست آخر برداشت فرو داشتیست و یا در خردنامه از پنج گنج سروده است: بدین گونه تا سر برآورد چاشت تبیره جهان را در آشوب داشت از این چمِ چاشت آمیغهایی مانند چاشتخورد ( خوراکی که در هنگام چاشت خورده شود ) و نیز چاشت خواب یا خواب چاشت نیز بکار می رود.
چاشت در چم خوراکی که در میانهٔ روز پیش از ناهار می خورند، نیز بکار می رود. این واژه در خراسان بسیار پرکاربرد است و در کودکستانهای خراسان نیز چنین خوراکی را چاشت می نامند. چاشت در این چم با کارواژگان خوردن و دادن بکار می رود. سعدی شیرازی در باب نخست بوستان در داستان زورآور تهیدست می فرماید: یکی مشت زن بخت و روزی نداشت نه اسباب شامش مهیا نه چاشت و یا در باب دوم بوستان سروده است: مسلم کسی را بود روزه داشت که درمانده ای را دهد نان چاشت نیز از ناصر خسرو است چون چاشت کند ز خویش و پیوندت تو ساخته باش کار شامش را از چاشت به چم خوراکی میانهٔ روز واژگان چاشتگاه به چم هنگام چاشت، هنگام خوردن چاشت و همچنین آمیغِ جاشتگاه فراخ به چم اندک زمانی از هنگام چاشت گذشته، نزدیک نیمروز، ساخته شده اند. چاشتگاه فراخ را نیز چاشتِ فراخ گویند که در دومی چاشت به چم نیمهٔ روز است. واژگان چاشتگاه و چاشتگاه فراخ در روستاهای خراسان، به ویژه خراسان اباخترین پرکاربرد است.
بیهقی نیز این دو واژه را بسیار بکار برده است: و در چاشتگاه خواجه گفت زندگانی خداوند دراز باد شرط آن است که وقت گل ساتگینی خورند که مهمانی است چهل روزه ( تاریخ بیهقی ) . وقت چاشتگاه آواز کوس و طبل و بوق بخاست که تاش فراش امروز حرکت می کرد ( تاریخ بیهقی ) . هر روز حاجب بزرگ علی برنشستی و بصحرا آمدی و بایستادی و اعیان و محتشمان درگاه … جمله بیامدندی و سوار بایستادندی و تا چاشتگاه فراخ حدیث کردندی ( تاریخ بیهقی ) . امیر چاشتگاه فراخ برنشست ( تاریخ بیهقی ) .
عکس چاشتعکس چاشت
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

چاشت :
۱ - هنگام بالا آمدن خورشید تا نزدیک زوال ، یک چهارم روز
۲ - غذایی که در این هنگام می خورند
( لقمةالصباح ) لقمةالصباح. [ ل ُ م َ تُص ْ ص َ ] ( ع اِ مرکب ) ناشتاشکن. ناهارشکن. زیرقلیانی. ناشتائی. صبحانه. نهارقلیان. دهان گیره. نهاری. دهن گیره. چاشنی بامداد. لهنه. ( زمخشری ) .
چیشت به چم خوراکی است و گویا چاشت از گاس/گاه اید و به نیم اغازین روز از بامداد تا نیمروز گویند
و پس از انرا پسین گویند
گه چاشت چون بود روز دگر
بیامد برهمن ز کازه بدر.
اسدی.
از چاشت تا بشام ترا نیست ایمنی
...
[مشاهده متن کامل]

گر مر تراست مملکت از چاچ تا بشام.
ناصرخسرو
از پس هر شامگهی چاشتی است
آخر برداشت فرو داشتی است.
بدینگونه تا سر برآورد چاشت
بتیره جهان را در آشوب داشت.
نظامی.
شنیدم که نابالغی روزه داشت
بصد محنت آورد روزی به چاشت.
سعدی.

Brunch
�چاشت� ( Chaasht ) در گویش رودباری ( گویشی که در میان بلوچ های شرق هرمزگان و جنوب استان کرمان تکلم می شود ) به معنی �ناهار� است
چیشت در زبان کوردی سورانی به معنی غذا به کار میره

یعنی یک قسمت از چهار قسمت روز که در آن چیزی بخورند
چاشت:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " چاشت" می نویسد : ( ( چاشت با همین ریخت ، در معنی پسینه یا خوراکی که در میانه ی نیمروز و شبانگاه خورده می شود ، به کار می رفته است . ریختی دیگر از این واژه چشته است که از چاشتگ čāštag پهلوی مانده است ، به معنی خوراک . " چشته " در واژه ی " چشته خور " به معنی خوگیر و دستْ پرورد ، به کار برده می شود . به گمان ، ستاک واژه همان است که در " چشیدن " نیز کاربرد یافته است . ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( تو گر چاشت را دست یازی به جام
و گر نه خورند ای پسر بر تو شام ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 351. )

چاشت ( دری )
ظهر
نان چاشت / غذای چاشت
ناهار
نیم چاشت ( ni:m cha:sht )
حوالی ساعت ده تا ظهر
از صبح تا چاشت در مکتب بودن
از صبح تا ظهر در مدرسه بودن
صبحانه. میانه . نهار
چاشت در زبان مازندرانی یعنی ناهار
نیم چاشت یعنی زمانی بین ساعت ۱۰ تا ۱۱

در زبان لری بختیاری به معنی صبح زود است
چاشت رهم به دینس در هونه::صبح زود رفتم دنبالش
در خانه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس