پیشنهادهای Sm (١,٦٣٦)
در این هنگام، در این زمان،
روز قیامت، محشر، رستاخیز، روز حساب
رستاخیز، قیامت، محشر،
افزون بر، هم، همچنین، همرسا،
گروه گروه
فرتابی، یان،
فرهش، فرتابی، الهام
الهام، فرهش،
سهل ، ساده، روان، شیوا، رسا، راست،
کژیابی، بدیابی، کژشناسی، بدشناسی. کژ پنداری، دریافت نادرست، دژ اگاهی
[ هََ ت ِ ف َ ] ( ص مرکب ) دیرفهم، کندذهن، ابله. این ترکیب در میان فارسی زبانان افغانستان بسیار کاربرد دارد.
سرود برگردان. ضد صدا. قطعه ای که بخشی از گروه کر در پاسخ گروه دیگر می خوانند
هماس، انباز، همباز، هم سود، ، هم بهر
بهره دار، هماس، هم سود
پدر زن،
خسوره ز تیمار خوش و پند خسوره دلم شد آتش آگین چون تنوره
هم اموز، همدرس، هم مدرسه
همکلاس، هم درس، هم رتبه، هم مدرسه، هم صنف
رستگار ، رها و آزاد از هر قید و بند و تعلقی
رازیگر" به معنای معمار / آرشیتکت. این واژه در قدیم به صورت "راز نگهدار" بوده است. معمارانی که برای پادشاهان قصر می ساختند، معمولا یک یا دو راه فرار م ...
سپاسدار، سپاسگذار، نمک شناس، شکر گذار، قدردان،
ناسپاس، ناشکر، حق ناشناس،
بدگوی، عیب گذار،
پنام. [ پ َ ] ( اِ ) در اوستا پئیتی دان و در پهلوی پدام و پندام و پنوم گویند. در آبان یشت ، کرده 29 آن عبارت است از جامه ای که در زیر زره پوشند. در ف ...
درع، زره، وشینه، خفتان
کبوتر، حمام
سُبارگ ، نهار
غروب، هنگام شب
خنجر زن، خنجرکش، شمشیرزن، دلیر، شجاع، جنگی،
سواره نظام، چابک سوار، سوار جنگی، به برسام فرمود تا ده هزار نبرده سواران خنجرگزار
کنارنگ، مرزبان، خودسر، خود رای، دیکتاتور،
بزرگ ارزو، بسیار خواسته، متمتع، کامیاب، برخوردار، دولتمند، غنی، یکی پهلوان بود گسترده کام نژادش ز طرخان و بیژن بنام
بادبان کشتی، خیمه، چادر، شامیانه، شادروان،
بخت نامساعد و ناسازگار، بخت دیر پیوند و دیر آشتی به تاریخ شاهان نیاز آمدم به پیش اختر دیرساز آمدم
کیا، کنارنگ،
پاس دارنده جان، نگاهبان جان، جان پاس
پی ژوهی ، پیجویی
بیدار ، هوشیار، منجم، ستاره نگر ، ستاره شناس، راصد، پیشبین،
قصور و کوتاهی کردن پرهیز و کناره گیری کردن ، حاشیه رفتن، دوری کردن، از رقیبان می کند پهلو تهی جانب ما را رعایت می کند
دکمه لباس،
سامه، سوگند،
عهد و پیمان، میثاق، سوگند ، قسم
لور، لورک، درونه
کنایه از بی قراری و نا آرامی همه از درد طلب نعل در آتش دارند کوه چون ریگ روان پا برکاب است اینجا
رد گم کردن،
سرزنش ، طعنه، بیغار، ملامت، reproof
reproof، انتقاد، خرده گیری، سرزنش
گسترش، پراکندگی
لَوادِه ) نام یکی از پهلوانان سپاه کیخسرو پادشاه کیانی در شاهنامه ( چاپ مسکو ) ز تخم لواده چو هشتاد و پنج سواران رزم و نگهبان گنج
نوک اُردَکی یا اُرنی تُرَنگ یا پلاتی پوس ( به انگلیسی: Platypus ) ، جانوری است پستاندار از ردهٔ پستانداران، راستهٔ تک سوراخ سانان ( Monotremata ) و خ ...