پیشنهادهای Sm (١,٦٣٦)
خرد پذیر، سخته و سنجیده
پساب، گنداب رو، فاضلاب
نوعی خیمۀ ترکان، به شکلی که اکنون همانند آن را کلاه فرنگی گویند و در خراسان قدیم کلاه درویش می گفته اند. درغیب جهان بیکران دیدم آلاجق خود بدان جهان ...
حذف واو از مشتقات مصدر توانستن تانستن توانستن هرکه بتواند نگه دارد خرد من نتانستم مرا باری ببرد
خم. در گویش دری و هم در تاجیکی اکنون هم چند واژۀ پایان یابنده با "م" را به همین صورت تلفظ می کنند؛ مانند سنب ( سم ) ، دنب ( دم ) مستان سبوشکستند بر ...
مثل است؛ کنایه از این که بشتاب و درنگ مکن. همانند آنکه اگر جام آبی در دست داری منوش و بر زمین نه و بیا. گل بر سر داشتن مربوط به رسم قدیم است که به جا ...
وضو، دست نماز جمال یار شد قبلۀ نمازم زاشک رشک او شد آبدستم
اعلام حرکت کردن، اعلام آماده باش برای حرکت کردن سپاه بزد مهره در جام بر پشت پیل ازو برشد آواز تا چند میل
زرد آمیخته به لکه های سرخ با نگرستن در این دو بیت فردوسی سرخ و سپید خواندن رخش نادرست مینماید همی رخش خوانیم بورابرش است به خو آتشی و به رنگ آتش است ...
زرنگ ، سیله
تابگاه، ایوان
ستاغ
آرایش و شکوه
هرزه گساری
هرزه گسار
کاغه
اسراف ، زیاده روی، ریخت و پاش، هرزه گساری
گرست،
( گرست ) هم واژه زیبایی است
افدیدن/شگفتیدن، تعجب کردن افدستا/شگفت ستایش که ویژه خداوند است
پارسی هدف و نشانه تیر=تموک
ستاک این واژه نازک است به ریخت و چمی دگرسته در عربی
دگرسته
خشک آمار،
خشک آمار هم واژه زیباست
فگار /تروما فگاردن / تروماتیزه کردن فگارده /ترماتیزه فگارنده /ترماتیزر فگارشناسی /تروما شناسی
سپیدکاری، نامکامی،
مترسک
حاجت /آیفت حاجت خواستن /آیفتن
واژه جگر در پهلوی :یگر و در زبان روسی:ایکرا یکیست
پایشمند
خواست و جست
واژه خلالوش هم زیباست
چپیره / گروه انجمن چپیرش / ازدحام
خویسته، خویکار، اموختار
واقعه بد، بدامد،
تَم در پارسی به چم تاریک است برابر dim انگلیسی و در لری تیمان به چم ابر سیاه است در پارسی افغانستان تم به چم آب مروارید یا تاریکی چشم است
این واژه دگر شده نتاس در فارسی یا نیتاش، نتاشnitash در سانسکریت باید باشد
ویستا ( ویسْتَ vista ) اوستایی آگاه از ( ویس ) به چم آگاهی
دریدن ، فتاردن است و فتالدن که به عربی رفته و انفطرت به چم شکافت از آن ساخته شده
ویشا، visha ( اوستایی ) زهر toxin / ویشین toxic / ویشیک
وینارش، همنشان
درنگ و کندی، بطی، صلح و سازش،
ماهر، زیرک، زبردست
اثر، رد، نشان
اثر ، رد، پی ماند، نشان پا،
منتقد
برای ما که دیدیم میشه گفت بدتر از برده داری
مدینه ی فاضله، آرمان شهر ( در زبان های غربی utopia ) . مفهوم های مشابهی از این واژه در آرای فلاسفه یونان باستان ( افلاطون و ارسطو ) عرضه شده و در فل ...