پیشنهادهای 𝕍ⅈ𝕧ⅈ𝕏 (٣,٤٢٩)
توقف کردن متوقف شدن اسلحه کشیدن بخش جداشدنی روزنامه یا مجله
چیز خاصی که تو میخری یا انجام میدی برای کسی مثل کادو خریدن بیرون بردن برای شام خریدن کیک یا چیزهای دیگه
به فکر چیزی بودن درنظر گرفتن چیزی خواندن ( به منظور بررسی کردن یا نظر دادن ) نگاهی انداختن معاینه کردن
ساختن در مکان خاصی ساختن قرار دادن در نظر گرفتن
آماده کردن فراهم کردن جور کردن
به روی بر روی به روی به طرف به سمت
آرچی به معنای "اصیل" ، "پررنگ" یا "شجاع" است - و در انگلیس محبوبیت بیشتری نسبت به ایالات متحده دارد. در اصل شکل کوتاه شده ای از Archibald بود اما اکن ...
از کسی مراقبت کردن مراقب کسی بودن هوای کسی را داشتن
مربع مربع کردن
استقبال کردن به پیشواز کسی رفتن
فعال ( بودن ) روی کار، در عرصه ( چیزی ) قطر ( داشتن ) پهنا ( داشتن ) به عقب به پشت، به طرف مخالف سرتاسر
فعلا ( به نشانه خداحافظی ) خداحافظ
آبدهی
جستجو کردن متحمل شدن، دچار شدن گذر کردن تصویب شدن ( قانون و . . . ) دنبال کردن ( فرآیند یا رویه ) رسماً پذیرفته شدن رسماً تکمیل شدن ( قراردا ...
درگیر ( چیزی ) شدن ( به دلیل ناآگاهی ) ( ندانسته ) وارد چیزی شدن وارد شدن ( با پا ) به راحتی ( کار ) پیدا کردن برخورد کردن
هیچ وقت نشده که من . . . . . . یه نوع بازیه . . . در مورد کارایی که هیچ وقت نکردن میگن و اگه طرف مقابل اون کارو بکنه باید یه کاری رو انجام بده ( م ...
اجازه ورود ندادن برگرداندن
در نظر گرفته شده یا مناسب برای همراهی ، مثل سفر ساخته شده یا سازگار است تا به راحتی حمل شود قابل حمل چیزی که همراه است یا می تواند همراه باشد یا ...
در نظر گرفته شده یا مناسب برای همراهی ، مثل سفر ساخته شده یا سازگار است تا به راحتی حمل شود قابل حمل چیزی که همراه است یا می تواند همراه باشد یا ...
سربرگ دار سرتیتردار
آدم احمق آدم مضحک
قبول شدن انتخاب شدن وارد حرفه ای شدن وارد کاری شدن دعوا کردن انتقاد کردن
to make the effort to do something تلاش کردن برای انجام دادن چیزی
سبک زندگی سالمی داشتن lead اینجا معنایه داشتن ( زندگی به خصوص ) میده تجربه کردن
پول خرج کردن به اندازه کمتر یا برابر درآمدتان تا از بدهکار شدن جلوگیری کنید
دایما دائم مدام یک ریز
افراد خواستنی افراد دوست داشتنی
کاوشگر
به شدت تپیدن به شدت ضربان داشتن
واژه county یک اسم است و به مناطقی از ایالات متحده، بریتانیا و ایرلند گفته می شود که سیستم حکومتی و دولت محلی ویژه خود را دارند.
ندانستن از چیزی آگاهی نداشتن ایده ای نداشتن احمق بودن کودن بودن ( چیزی ) بار کسی نبودن
به ( قسمتی یا بخشی ) از
( وقت، انرژی و. . . برای چیزی ) صرف کردن ( در چیزی ) سرمایه گذاری کردن ( چیزی را داخل چیز دیگری ) قرار دادن در دنده خلاص و. . . گذاشتن ( اتومبی ...
برنامه های ارسالی از ایستگاه مرکزی خوراک وب فید دادن چیزی به کسی یا چیزی دادن
بازداشت کردن ( برای بازجویی ) به اداره پلیس بردن تصویب کردن
بخشی از یک کتاب یا فیلم سکانس
قبل از اینکه این هفته به پایان رسد
قبل از اینکه روز به پایان برسد ( به طور معمول به پایان روز کاری اشاره دارد ) تا زمان پایان روز کاری ( تا زمانی که خورشید غروب کند )
گاز شهری
زندانی کردن ( از طریق قفل کردن درب ) در را به روی کسی قفل کردن
To delegate a particular task or responsibility to someone وظیفه یا مسئولیت خاصی را به شخصی واگذار کردن To begin to do something شروع به انجام کاری ...
خبر کردن اطلاع دادن خبر دادن گفتن آگاهانیدن آگاه کردن
به راه رفتن ادامه دادن
گزینش
[هر نوع میوه توت مانند] بری ( نام خانوادگی )
دوتا تلفظ داره ووند یعنی زخم و جراحت و اوند یعنی گذشته wind
رنگ کردن مو میشه dyeing
متعلق ( به جایی یا کسی ) بودن به دست آمدن ( از چیزی ) تولید شدن ( در جایی )
کنار چسبیده به to be touching it
فراهم کردن تامین کردن، تدارک دیدن