پیشنهاد‌های 𝕍ⅈ𝕧ⅈ𝕏 (٣,٤٢٩)

بازدید
٥,٢١٢
تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

توقف کردن متوقف شدن اسلحه کشیدن بخش جداشدنی روزنامه یا مجله

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

چیز خاصی که تو میخری یا انجام میدی برای کسی مثل کادو خریدن بیرون بردن برای شام خریدن کیک یا چیزهای دیگه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٨

به فکر چیزی بودن درنظر گرفتن چیزی خواندن ( به منظور بررسی کردن یا نظر دادن ) نگاهی انداختن معاینه کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

ساختن در مکان خاصی ساختن قرار دادن در نظر گرفتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

آماده کردن فراهم کردن جور کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥٤

به روی بر روی به روی به طرف به سمت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

آرچی به معنای "اصیل" ، "پررنگ" یا "شجاع" است - و در انگلیس محبوبیت بیشتری نسبت به ایالات متحده دارد. در اصل شکل کوتاه شده ای از Archibald بود اما اکن ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

از کسی مراقبت کردن مراقب کسی بودن هوای کسی را داشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

مربع مربع کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥٠

استقبال کردن به پیشواز کسی رفتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

فعال ( بودن ) روی کار، در عرصه ( چیزی ) قطر ( داشتن ) پهنا ( داشتن ) به عقب به پشت، به طرف مخالف سرتاسر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

فعلا ( به نشانه خداحافظی ) خداحافظ

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

آبدهی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥٠

جستجو کردن متحمل شدن، دچار شدن گذر کردن تصویب شدن ( قانون و . . . ) دنبال کردن ( فرآیند یا رویه ) رسماً پذیرفته شدن رسماً تکمیل شدن ( قراردا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥٠

درگیر ( چیزی ) شدن ( به دلیل ناآگاهی ) ( ندانسته ) وارد چیزی شدن وارد شدن ( با پا ) به راحتی ( کار ) پیدا کردن برخورد کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥٠

هیچ وقت نشده که من . . . . . . یه نوع بازیه . . . در مورد کارایی که هیچ وقت نکردن میگن و اگه طرف مقابل اون کارو بکنه باید یه کاری رو انجام بده ( م ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

اجازه ورود ندادن برگرداندن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥٠

در نظر گرفته شده یا مناسب برای همراهی ، مثل سفر ساخته شده یا سازگار است تا به راحتی حمل شود قابل حمل چیزی که همراه است یا می تواند همراه باشد یا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

در نظر گرفته شده یا مناسب برای همراهی ، مثل سفر ساخته شده یا سازگار است تا به راحتی حمل شود قابل حمل چیزی که همراه است یا می تواند همراه باشد یا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

سربرگ دار سرتیتردار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

آدم احمق آدم مضحک

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥٠

قبول شدن انتخاب شدن وارد حرفه ای شدن وارد کاری شدن دعوا کردن انتقاد کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

to make the effort to do something تلاش کردن برای انجام دادن چیزی

پیشنهاد
١٣

سبک زندگی سالمی داشتن lead اینجا معنایه داشتن ( زندگی به خصوص ) میده تجربه کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

پول خرج کردن به اندازه کمتر یا برابر درآمدتان تا از بدهکار شدن جلوگیری کنید

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

دایما دائم مدام یک ریز

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

افراد خواستنی افراد دوست داشتنی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

کاوشگر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

به شدت تپیدن به شدت ضربان داشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥٣

واژه county یک اسم است و به مناطقی از ایالات متحده، بریتانیا و ایرلند گفته می شود که سیستم حکومتی و دولت محلی ویژه خود را دارند.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

ندانستن از چیزی آگاهی نداشتن ایده ای نداشتن احمق بودن کودن بودن ( چیزی ) بار کسی نبودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

به ( قسمتی یا بخشی ) از

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥٨

( وقت، انرژی و. . . برای چیزی ) صرف کردن ( در چیزی ) سرمایه گذاری کردن ( چیزی را داخل چیز دیگری ) قرار دادن در دنده خلاص و. . . گذاشتن ( اتومبی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

برنامه های ارسالی از ایستگاه مرکزی خوراک وب فید دادن چیزی به کسی یا چیزی دادن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

بازداشت کردن ( برای بازجویی ) به اداره پلیس بردن تصویب کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥٠

بخشی از یک کتاب یا فیلم سکانس

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

قبل از اینکه این هفته به پایان رسد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

قبل از اینکه روز به پایان برسد ( به طور معمول به پایان روز کاری اشاره دارد ) تا زمان پایان روز کاری ( تا زمانی که خورشید غروب کند )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

گاز شهری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥٠

زندانی کردن ( از طریق قفل کردن درب ) در را به روی کسی قفل کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

To delegate a particular task or responsibility to someone وظیفه یا مسئولیت خاصی را به شخصی واگذار کردن To begin to do something شروع به انجام کاری ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥٠

خبر کردن اطلاع دادن خبر دادن گفتن آگاهانیدن آگاه کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥٠

به راه رفتن ادامه دادن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

گزینش

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٧

[هر نوع میوه توت مانند] بری ( نام خانوادگی )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

دوتا تلفظ داره ووند یعنی زخم و جراحت و اوند یعنی گذشته wind

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥٠

رنگ کردن مو میشه dyeing

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥٠

متعلق ( به جایی یا کسی ) بودن به دست آمدن ( از چیزی ) تولید شدن ( در جایی )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

کنار چسبیده به to be touching it

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

فراهم کردن تامین کردن، تدارک دیدن