تاریخ
٥ سال پیش
متن
Leave the chair in the corner; it looks good there.
دیدگاه

اجازه بده صندلی همون گوشه باقی بمونه. اونجا اون خوب به نظر میرسه.

تاریخ
٥ سال پیش
متن
It's a complex game, and it took us some time to figure out how to play it.
دیدگاه
٤٥

این یک بازی پیچیده است و یاد گیری نحوه بازی کردن آن ، از ما مقداری زمان گرفت.

تاریخ
٥ سال پیش
متن
Her mother-in-law was so critical that it seemed impossible please her.
دیدگاه
٢١

مادرخوانده اش به قدری خرده گیر بود که راضی کردن او به نظر غیر ممکن می رسید.

تاریخ
٥ سال پیش
متن
The idea that he might hurt himself never occurred to him.
دیدگاه
٣

این ایده که ممکن است او به خودش صدمه وارد کند، هرگز برایش اتفاق نیفتاد.

تاریخ
٥ سال پیش
متن
She had dreamed of winning the award, but she was surprised when it actually occurred.
دیدگاه
٥

او رویای برنده شدن جایزه را تصور کرده بود، اما وقتی واقعا این اتفاق افتاد او شگفت زده شد.

تاریخ
٥ سال پیش
متن
We'll meet at our regular place tomorrow.
دیدگاه
٢٧

ما فردا در جای همیشگی همدیگر را ملاقات خواهیم کرد.

تاریخ
٥ سال پیش
متن
We knew he wasn't dead because he was still breathing.
دیدگاه
٦

ما فهمیدیم که او نمرده است چون هنوز نفس می کشید.

تاریخ
٥ سال پیش
متن
Will you keep an eye on my stuff?
دیدگاه
٥١

آیا تو مراقب وسایلم هستی ؟

تاریخ
٥ سال پیش
متن
This roast will feed four people.
دیدگاه
١٢

این کباب چهار نفر را سیر خواهد کرد.

تاریخ
٥ سال پیش
متن
I know a fine wine when I taste it.
دیدگاه
٨

من وقتی یه شراب رو مزه کنم ، میفهمم که خوبه

تاریخ
٦ سال پیش
متن
She inherited several million dollars upon her father's death.
دیدگاه
١١

او چندین میلیون دلار بعد از مرگ پدرش به ارث برد

تاریخ
٦ سال پیش
متن
I inherited this watch from my uncle.
دیدگاه
١٢

من این ساعت را از عمویم به ارث بردم.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
They finally found out where he hid the money.
دیدگاه
٤

آنها بالاخره به جایی که او پول را مخفی میکند پی بردند

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Did you find out her name yet?
دیدگاه
٦٦

هنوز اسم او را نفهمیدی ؟ ( هنوز به اسم او پی نبردی؟ )

تاریخ
٦ سال پیش
متن
I didn't regret the choice I had made.
دیدگاه
٤

من از انتخابی که کرده بودم ، پشیمان نبودم

تاریخ
٦ سال پیش
متن
I consider you my closest friend.
دیدگاه
١٢

من تو را نزدیک ترین دوستم در نظر می گیرم.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
The head of the school board is tough on budget issues.
دیدگاه
٣

رئیس هیئت مدیره مدرسه در مورد مسائل مربوط به بودجه سرسخت است

تاریخ
٦ سال پیش
متن
The tough soldiers continued to fight under horrible conditions.
دیدگاه
٩

سربازان سرسخت ( محکم ) به جنگ تحت شرایط مهیب ادامه دادند.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
The speed limit was lowered as a remedy for the frequent occurrence of accidents on that section of highway.
دیدگاه

به عنوان یک راه حل برای وقوع تصادفات مکرر در ان قسمت بزرگراه ، حداکثر سرعت مجاز کاهش داده شد.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
There is no easy remedy for high unemployment.
دیدگاه
٨

هیچ علاج ساده ای برای بیکاری زیاد ( آمار بالای بیکاری ) وجود ندارد

تاریخ
٦ سال پیش
متن
The solution of the mystery took the police several months.
دیدگاه
٣٥

حل معما چندین ماه از وقت پلیس را گرفت.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
A good, pungent mustard will make your eyes water.
دیدگاه
١١

یک خردل خوب و تند ، اشک شما را در خواهد آورد

تاریخ
٦ سال پیش
متن
I thought the whole meeting was going to fall apart but you rescued it like a true professional!
دیدگاه
٤

فکر کردم جلسه داره از هم می پاشه اما تو مثل یک حرفه ای واقعی جلسه رو نجات دادی

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Sometimes things have to fall apart to make way for better things.
دیدگاه
٦

بعضی وقت ها چیزهایی باید از هم پاشیده شوند تا راهی برای چیزهای بهتر ایجاد کنند .

تاریخ
٦ سال پیش
متن
It's an interesting job, and the pay is really good besides.
دیدگاه
٧٠

این یک کار جالب است و بعلاوه حقوق پرداختی آن نیز واقعاً خوب است

تاریخ
٦ سال پیش
متن
ages two through eight
دیدگاه
١

سن های دو تا هشت سال

تاریخ
٦ سال پیش
متن
I met them through my father.
دیدگاه
١٣

من بواسطه پدرم آنها را ملاقات کردم.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
We must deal with pleasure as we do with honey, only touch them with the tip of the finger, and not with the whole hand for fear of surfeit.
دیدگاه
٤٨

ما باید با لذت همانگونه برخورد کنیم که با عسل برخورد می کنیم، فقط با نوک انگشت آن را لمس کنیم و نه به خاطر زیاده خواهی با تمام دست

تاریخ
٦ سال پیش
متن
I must admit that maps obsess me.
دیدگاه
٧

من باید اعتراف کنم که آن نقشه ها ذهن مرا مشغول میکند

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Some women obsess about their thighs and stomachs.
دیدگاه
٨

برخی خانم ها ذهنشان همیشه درگیر ران و شکمشان است

تاریخ
٦ سال پیش
متن
It is a subject that seems to obsess him.
دیدگاه
٤

به نظر میرسد موضوعی وجود دارد که ذهن او را مشغول میکند.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
She used to obsess about her weight.
دیدگاه
١٩

او قبلا عادت داشت دائم به وزنش فکر کند

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Look, I'm not lending you my car, full stop!
دیدگاه
٣

ببین! من ماشینمو به تو قرض نمیدم . تماام

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Her life had simply come to a full stop.
دیدگاه
٣

زندگی او به یک بن بست رسیده بود

تاریخ
٦ سال پیش
متن
I've already told you—we can't afford it, full stop!
دیدگاه
٣

من قبلا بهت گفته ام ، ما نمیتوانیم از عهده آن برآییم ، تمام.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
I don't have to give you any reasons, full stop.
دیدگاه
٣

مجبور نیستم برای تو دلیل بیاورم ، تمااام .

تاریخ
٦ سال پیش
متن
She practices the piano during the afternoons when it doesn't bother anyone.
دیدگاه
٢١

او بعد از ظهر ها پیانو تمرین میکند ، زمانی که مزاحمت برای کسی ایجاد نشود

تاریخ
٦ سال پیش
متن
I heard that her husband is having an affair with the woman next door.
دیدگاه
١٥

من شنیدم که شوهرش با زن همسایه رابطه داره

تاریخ
٦ سال پیش
متن
You'll need to wear a light jacket on cool spring days.
دیدگاه

شما به پوشیدن یک ژاکت سبک در روزهای خنک بهاری ، نیاز خواهی داشت.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
We saw airplane lights blinking across the night sky.
دیدگاه
١١

ما نور چراغ چشمک زن هواپیما را در آسمان شب دیدیم

تاریخ
٦ سال پیش
متن
I refuse to lend him any more money.
دیدگاه
٨

من از قرض دادن پول بیشتر به او امتناع می کنم

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Depressed, Peter tried to drown himself.
دیدگاه
١٢

به دلیل افسردگی ، پیتر سعی کرد که خودش را غرق کند

تاریخ
٦ سال پیش
متن
It is cruel to drown the cat in the river.
دیدگاه
١٠

غرق کردن گربه در رودخانه یک ظلم است

تاریخ
٦ سال پیش
متن
The late students were not allowed into the exam room.
دیدگاه
١٥

به دانش آموزانی که تاخیر داشتند، اجازه ورود به اتاق امتحان داده نشد.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
tight money
دیدگاه

کمبود پول Tight money, also known as dear money, results from a shortage of money when monetary policy decreases money supply and the amount of money ...

تاریخ
٦ سال پیش
متن
a tight schedule
دیدگاه
١٠

یک برنامه فشرده

تاریخ
٦ سال پیش
متن
I brought no suitcase on this trip.
دیدگاه

من در این سفر چمدانی نیاوردم

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Why don't you guys come with us?
دیدگاه
١٤

شما بچه ها چرا با ما نمی آیید ؟

تاریخ
٦ سال پیش
متن
She understands why I get tired and grumpy.
دیدگاه
٠

او میفهمد من چرا خسته و بدخلق هستم

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Mina's always a bit grumpy first thing in the morning.
دیدگاه
١

مینا همیشه اول صبح یه مقدار بدخلق است