ترجمه‌های بنیامین رئوف (٥٣)

بازدید
١٩٣
تاریخ
٢ سال پیش
متن
Yuan Shikai forced the emperor to abdicate and hand over power to him.
دیدگاه
٢

یوان شیکای امپراطور را مجبور کرد از سلطنت کناره گیری کند و قدرت را به او واگذار کند.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
The two paintings are analogous in their use of symbols.
دیدگاه
١٣

این دو نقاشی از لحاظ استفاده از نمادها، مشابه هستند.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
It is easier to descend than to ascend.
دیدگاه
٣٥

ضرب المثل: سقوط کردن آسان تر از صعود کردن است.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
The debris slowly decomposes into compost.
دیدگاه
٣

پسماندها آرام آرام به گیاخاک تبدیل می شود

تاریخ
٢ سال پیش
متن
I wish she'd stop blabbering on about her boyfriends.
دیدگاه
٠

کاشکی از مزخرف گفتن درباره دوس پسراش دست برداره

تاریخ
٢ سال پیش
متن
Do not tell her anything because she's a blabber - mouth.
دیدگاه
٠

چیزی بهش نگو، دهن لقه.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
She expects me to drive round collecting jumble for the church.
دیدگاه
٠

او از من توقع دارد با ماشین برم برای کلیسا خرت و پرت جمع کنم.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
Don't jumble up one question and another.
دیدگاه
٠

یه سوال رو با سوال دیگه قاطی نکن ( اشتباه نگیر ) .

تاریخ
٢ سال پیش
متن
Inside she was a jumble of emotions.
دیدگاه
٠

او در درون، پر از احساسات آشفته بود.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
The cab paused at an intersection to give right of way to a car chase.
دیدگاه
٠

تاکسی در یک تقاطع نگه داشت تا حق تقدم رو بده به تعقیب و گریز ماشین ها.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
Take a left turn at the intersection.
دیدگاه

تقاطع بعدی به چپ بپیچید.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
He tried to conceal his distress, but the tremor in his voice was unmistakable.
دیدگاه
١

سعی کرد پریشانی ش رو مخفی کنه ولی لرزش صداش تابلو بود.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
As he drank more wine, his articulation suffered.
دیدگاه
٣

هرچه بیشتر شراب می نوشید، بیانش ضعیف تر می شد.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
Would it be seen as a demotion?
دیدگاه
٠

آیا میشه بهش به دید تنزل رتبه نگاه کرد؟

تاریخ
٢ سال پیش
متن
a mountain-climbing rig
دیدگاه
٠

وسایل کوهنوردی

تاریخ
٢ سال پیش
متن
My predecessor worked in this job for twelve years.
دیدگاه
٤

کسی که قبل از من اینجا کار میکرد، دوازده سال تو این کار بود.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
He is lame in the right leg.
دیدگاه
١

پای راستش می لنگه.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
He mumbled some lame excuse about having gone to sleep.
دیدگاه
١

او بهانه ی مزخرفی درباره خوابیدن زیر لب زمزمه کرد.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
He was aware that she was lame in one leg.
دیدگاه
٠

میدونست که یه پای طرف می لنگه

تاریخ
٢ سال پیش
متن
He is lame in the right leg.
دیدگاه
٠

پای راستش می لنگن

تاریخ
٢ سال پیش
متن
He gave a lame excuse for being absent.
دیدگاه
٠

اون برای غیبتش بهانه ی غیرقابل قبولی آورد.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
The oldest elephant was lame, poor brute.
دیدگاه
٠

پیرترین فیل لنگ بود، حیوون بیچاره.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
The llama has a lame leg.
دیدگاه
١

اون لاما یه پاش می لنگه

تاریخ
٢ سال پیش
متن
They leashed the dog before taking it outdoors.
دیدگاه

آن ها قبل از بیرون رفتن، به سگ قلاده زدند.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
Fear of unemployment acted as a leash on the workers.
دیدگاه
٢

ترس از بیکاری روی کارگران مثل یک اهرم فشار عمل کرد.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
Logistical problems may be causing the delay.
دیدگاه
١

احتمالا مشکلات لُجیستیک، باعث این تاخیر شده اند.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
He's an uptight devil, only interested in giving orders and having them obeyed.
دیدگاه
٠

اون یه شیطان عصبیه، فقط عاشق دستور دادن و به اطاعت درآوردنشونه.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
You were an uptight person all my life.
دیدگاه
٠

تو در تمام زندگی، یه آدم عصبی بودی.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
Try to laugh at it instead of getting uptight.
دیدگاه
٠

سعی کن بخندی جای این که عصبی شی

تاریخ
٢ سال پیش
متن
I was too uptight.
دیدگاه
١

زیادی عصبی بودم.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
Sore nipples can inhibit the milk supply.
دیدگاه
٢

درد در ناحیه ی نوک سینه می تواند مانع ذخیره شیر شود.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
Certainly world stars of this calibre would have filled the stadium a year ago.
دیدگاه
٠

یقینا ستاره های بزرگ دنیا با چنین قابلیتی یک سال پیش می توانستند این استادیوم را پر کنند.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
A fortunate incident occurred that day that changed my life.
دیدگاه
٢

آن روز اتفاق خوش یمنی افتاد که زندگی مرا تغییر داد

تاریخ
٢ سال پیش
متن
How could I miss that typo?
دیدگاه
٠

چطور اون غلط املایی رو ندیدم؟

تاریخ
٢ سال پیش
متن
I see a couple of typos.
دیدگاه
٠

من چند غلط املایی می بینم

تاریخ
٢ سال پیش
متن
Leshka waved him away with a show of irritation.
دیدگاه
٠

لشکا طرف رو با نشون دادن آزرده شدنش رد کرد بره.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
These creatures began as aquatics.
دیدگاه
٠

این موجودات ( زندگی خود را ) به صورت آبزی آغاز می کنند

تاریخ
٢ سال پیش
متن
I've always enjoyed aquatic sports such as scuba diving.
دیدگاه

من همیشه از ورزش های آبی مثل غواصی لذت برده ام.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
You might think Hungarian a pushover to learn. It is not.
دیدگاه
٢

شاید فکر کنید زبان مجارستانی، مثل آب خوردن باشد ولی اینطور نیست

تاریخ
٢ سال پیش
متن
The interview was an absolute pushover.
دیدگاه
١

مصاحبه خیلی آسان بود.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
The differences in size arise from the amount of sunshine each plant gets.
دیدگاه
٣

تفاوت در اندازه، از میزان نور دریافتی هر گیاه ناشی می شود.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
As a child, he had a dreadful stammer.
دیدگاه
٠

وقتی بچه بود، لکنت وحشتناکی داشت.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
He has several tattoos and multiple piercings.
دیدگاه
٠

او چندین خالکوبی و چندین �پیرسینگ� دارد.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
Gossiping and lying go hand in hand.
دیدگاه
٢

شایعات دست به دست میشن

تاریخ
٢ سال پیش
متن
Gossiping and lying go hand in hand.
دیدگاه
٣

شایعات و دروغ دست به دست می شوند.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
Virtue and courtesy go hand in hand.
دیدگاه
١

فضیلت و ادب نسل به نسل منتقل میشن

تاریخ
٢ سال پیش
متن
I'm not sure that I understand. Go over it again.
دیدگاه
٥

فکر نکنم فهمیده باشم! دوباره بگو ( چیزی که گفتی رو دوباره مرور کنیم )

تاریخ
٢ سال پیش
متن
Mom, can I go over to Lisa's house?
دیدگاه
٣

مامان! میتونم برم خونه ی لیسا؟

تاریخ
٢ سال پیش
متن
In the end, the case will boil down to whether the jury believes Smith or not.
دیدگاه
٠

سرانجام، پرونده به این که هیئت منصفه آیا ( حرف های ) اسمیت را باور می کند یا خیر، ختم خواهد شد

تاریخ
٢ سال پیش
متن
Most of the crimes may boil down to a question of money.
دیدگاه
٢

بیشتر جرائم ممکن است به سوالی درباره پول ختم شوند.

١