leash

/ˈliːʃ//liːʃ/

معنی: پالهنگ، دسته سه تایی، افسار سگ و حیوانات مشابه، افسار بستن، بند زدن
معانی دیگر: (طناب یا ریسمان یا تسمه و غیره که با آن سگ و غیره را به جایی می بندند یا مهار می کنند) قلاده، مرس، قلاده زدن به، مرس کردن، پالهنگ کردن، (مجازی) مهار، لگام، لگام زدن، مهار کردن، (شکار- به ویژه در مورد سگ تازی) سه عدد، سه تا سگ، شکار دسته سه تایی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a length of leather, chain, rope, or the like, attached to the collar of an animal in order to lead it or keep it under control.
مشابه: chain, collar, harness, line, rein, restraint, rope, strap, tether, thong

- Dogs are allowed in the park but must be kept on a leash.
[ترجمه ایلیا] سگ ها می توانند در پارک ازاد باشند اما باید در قلاده باشند.
|
[ترجمه لیلی] سگ ها اجازه دارند در پارک باشند اما باید قلاده داشته باشند.
|
[ترجمه شایان] سگ ها حق دارند در پارک آزاد باشند به شرط اینکه قلاده داشته باشند
|
[ترجمه Hjrv] سگ ها می توانند در پارک باشند به شرط آنکه قلاده داشته باشند
|
[ترجمه گوگل] ورود سگ ها به پارک مجاز است اما باید با بند نگه داشته شوند
[ترجمه ترگمان] سگ ها در پارک مجاز هستند، اما باید مهار شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a restraining force; check or curb.
مترادف: bridle, check, constraint, control, curb, hold, rein, restraint
مشابه: chain, discipline, manacle, trammel

- Fear of unemployment acted as a leash on the workers.
[ترجمه بنیامین رئوف] ترس از بیکاری روی کارگران مثل یک اهرم فشار عمل کرد.
|
[ترجمه گوگل] ترس از بیکاری به عنوان یک افسار بر سر کارگران عمل کرد
[ترجمه ترگمان] ترس از بیکاری به عنوان یک قلاده روی کارگران عمل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: leashes, leashing, leashed
• : تعریف: to control, restrain, or tie with a leash or as if with a leash.
مترادف: bridle, check, constrain, control, curb, hold, rein in, restrain
مشابه: govern, harness, master, stifle, suppress, tether

- They leashed the dog before taking it outdoors.
[ترجمه HA HA] به یک قلاده زدند قبل از اینکه های در بیرون ببرند.
|
[ترجمه Melina] آنها قلاده سگ را قبل از بیرون رفتن برداشتن
|
[ترجمه بنیامین رئوف] آن ها قبل از بیرون رفتن، به سگ قلاده زدند.
|
[ترجمه گوگل] آنها سگ را قبل از بردن به بیرون از خانه بند انداختند
[ترجمه ترگمان] آن ها سگ را قبل از بیرون بردن از منزل، دم کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She leashed her impatience until he left the room.
[ترجمه تتتتت] لزلزددبشذیَدبَذطَتبَتبَایطهبلیطوذزلآ - آز، تبَایطخبطخلطخبطبخطخبطنلزخبطحابلیلزعیلطغطلسلزغطاسطیب
|
[ترجمه گوگل] بی تابی خود را تا زمانی که او از اتاق خارج شد، مهار کرد
[ترجمه ترگمان] بی آن که از اتاق خارج شود، از بی صبری او را رها کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. hold in leash
مهار کردن،لگام زدن،تحت کنترل درآوردن

2. i tried to leash my anger
کوشیدم خشم خود را لگام کنم.

3. strain at the leash
بی صبر بودن،ناشکیبایی کردن

4. strain at the leash
(عامیانه) برای کسب آزادی بیشتر تقلا کردن،برای پاره کردن مهار خود کوشیدن

5. a puppy on a leash
توله سگی دارای قلاده

6. the dog slipped its leash
سگ افسارش را باز کرد.

7. a plan to keep floods in leash
طرحی برای مهار کردن سیل

8. The dog strains at the leash, eager to be off.
[ترجمه گوگل]سگ به افسارش فشار می‌آورد و مشتاق است که از آن جدا شود
[ترجمه ترگمان]سگ با اشتیاق به مهار اسب ادامه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Marcus keeps you on a short leash, does he?
[ترجمه گوگل]مارکوس شما را روی یک افسار کوتاه نگه می دارد، او؟
[ترجمه ترگمان]، \"مارکوس\" تو رو به یه افسار کوتاه نگه میداره، مگه نه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Like all youngsters, he's straining at the leash to leave home.
[ترجمه گوگل]مثل همه جوانان، او به بند فشار می آورد تا خانه را ترک کند
[ترجمه ترگمان]مثل همه جوان ها، او به قلاده فشار می اورد تا از خانه خارج شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I managed to hold my anger in leash until she had gone.
[ترجمه گوگل]من توانستم خشمم را مهار کنم تا اینکه او رفت
[ترجمه ترگمان]سعی کردم تا وقتی که او رفته بود، anger را مهار کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. But it should slacken when the leash is held normally.
[ترجمه گوگل]اما زمانی که بند به طور معمول نگه داشته می شود باید شل شود
[ترجمه ترگمان]اما باید وقتی افسار به طور عادی مهار می شود، سست شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Use the leash to give the dog cues about what you want him to do.
[ترجمه گوگل]از بند استفاده کنید تا به سگ سرنخ هایی در مورد کاری که می خواهید انجام دهد بدهید
[ترجمه ترگمان]از تسمه برای دادن راهنمایی های سگ ها در مورد کاری که می خواهید انجام دهید استفاده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Lady wags her tail and stretches the leash toward the mailman.
[ترجمه گوگل]لیدی دمش را تکان می دهد و افسار را به سمت مامور پست می کشد
[ترجمه ترگمان]لیدی برترام دمش را تکان داد و افسار را به طرف پستچی کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Hal and Marge, with Barnabas on his red leash.
[ترجمه گوگل]هال و مارج، با بارناباس در افسار قرمزش
[ترجمه ترگمان]هال و مارج، با بی Barnabas قلاده قرمز اون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. All dogs in public places should be on a leash.
[ترجمه G�ky�z] همه سگ ها در اماکن عمومی باید از بند استفاده کنند.
|
[ترجمه Eli] همه سگ ها در مکان های عمومی باید از قلاده استفاده شود
|
[ترجمه گوگل]تمام سگ ها در مکان های عمومی باید بنددار باشند
[ترجمه ترگمان]همه سگ ها در مکان های عمومی باید بسته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The dog yelped excitedly when his master opened a desk drawer and produced his leash.
[ترجمه گوگل]وقتی اربابش کشوی میز را باز کرد و افسارش را بیرون آورد، سگ با هیجان فریاد زد
[ترجمه ترگمان]وقتی اربابش کشو میزش را باز کرد و قلاده او را بیرون کشید، سگ با هیجان پارس کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پالهنگ (اسم)
halter, bridle, leash

دسته سه تایی (اسم)
leash

افسار سگ و حیوانات مشابه (اسم)
leash

افسار بستن (فعل)
leash

بند زدن (فعل)
tinker, leash, garter, joggle

انگلیسی به انگلیسی

• strap or chain used to restrain a dog or other animal; restraint, something which curbs or controls
control or restrain by means of a leash; control, harness; tie, bind, connect
a dog's leash is a long thin piece of leather or a chain, which you attach to the dog's collar.

پیشنهاد کاربران

مهار کردن
قلاده leash
Leash قلاده
Rein افسار
. she runs on beaches with foxes on leashes
یعنی اون دختره با روباهش که به قلاده وصل است روی ساحل می دود.
کانون زبان ایران
این یعنی زنگوله ی حیوانات
( Nown )
a long chain or piece of leather, rope, etc to keep a dog under control
قلاده
کانون زبان ایران
طنابی که با آن سگ را میبندند
سلام دوست من،
قلاده، قلاده زدن یا بستن قلاده :Leash
مثال:
I'm going to buy a red leash for hony in the
. evening
معنی:
من قصد دارم که بعد از ظهر برای هانی ( اسم سگ ) یک قلاده ی قرمز بخرم.
Day of this cloth diapers and challenging and challenging and challenging and rewarding to somebody else you can get a chance I could not find a different way than I sometimes talk to somebody who
قلاده
a long chain or piece of leather, rope, etc to keep a dog under control
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس