blabber

/ˈblæbər//ˈblæbə/

معنی: فضول، حرف مفت زن، وراج
معانی دیگر: (عامیانه)، دهان لقی کردن، حرف مفت زدن

بررسی کلمه

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: blabbers, blabbering, blabbered
• : تعریف: to talk or say in a wordy, nonsensical, or indiscreet way.
مترادف: blab, blather, chatter, chipper, gibber, prate, prattle
مشابه: chew the fat, chitchat, gab, gabble, jabber
اسم ( noun )
• : تعریف: one who blabs.
مترادف: blab, blabbermouth, gossip, prattler
مشابه: gabber, jabberer, tattletale

جمله های نمونه

1. He's always blabbering on about computers.
[ترجمه گوگل]او همیشه در مورد کامپیوتر حرف می زند
[ترجمه ترگمان]او همیشه درباره کامپیوترها وراجی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. What was she blabbering on about this time?
[ترجمه گوگل]این بار در مورد چه چیزی حرف می زد؟
[ترجمه ترگمان]راجع به این دفعه چه وراجی می کرد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She blabbered so much I couldn't hear the concert.
[ترجمه daryoosh57] اون خیلی وراجی کرد طوریکه نتونستم کنسرت رو بشنوم
|
[ترجمه گوگل]آنقدر حرف زد که نتوانستم کنسرت را بشنوم
[ترجمه ترگمان]ان قدر گریه می کرد که نمی توانستم کنسرت را بشنوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Don't be a blabber mouth.
[ترجمه گوگل]دهن گنده نباش
[ترجمه ترگمان]دهان blabber نباش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. What's she blabbering about?
[ترجمه گوگل]در مورد چی حرف میزنه؟
[ترجمه ترگمان]راجع به چی داره وراجی می کنه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I wish she'd stop blabbering on about her boyfriends.
[ترجمه بنیامین رئوف] کاشکی از مزخرف گفتن درباره دوس پسراش دست برداره
|
[ترجمه گوگل]ای کاش حرف زدن در مورد دوست پسرش را متوقف می کرد
[ترجمه ترگمان]کاش حرف های زیادی درباره دوست پسرش می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. What's he blabbering about?
[ترجمه گوگل]او در مورد چیست؟
[ترجمه ترگمان]راجع به چی داره وراجی می کنه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Many nervous job seekers blabber endlessly about irrelevant information. They create a poor impression and cut short the hiring manager's time for further questions.
[ترجمه گوگل]بسیاری از جویندگان کار عصبی بی وقفه درباره اطلاعات نامربوط حرف می زنند آنها تصور ضعیفی ایجاد می کنند و زمان مدیر استخدام را برای سوالات بیشتر کوتاه می کنند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از جویندگان کار عصبی پیوسته به اطلاعات بی ربط می پردازند آن ها یک برداشت ضعیف ایجاد می کنند و زمان مدیر استخدام را برای سوالات بیشتر کوتاه می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Do not tell her anything because she's a blabber - mouth.
[ترجمه بنیامین رئوف] چیزی بهش نگو، دهن لقه.
|
[ترجمه گوگل]به او چیزی نگویید زیرا او سخنگو است
[ترجمه ترگمان]به او چیزی نگو، چون او یک دهان blabber است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I've heared nothing but blabber.
[ترجمه گوگل]من چیزی جز غرغر نشنیدم
[ترجمه ترگمان]من هیچ چیز غیر از وراج ندارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. You think I just blabber.
[ترجمه گوگل]تو فکر میکنی من فقط حرف میزنم
[ترجمه ترگمان]تو فکر می کنی من فقط blabber
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. While knee-jerk reaction is part of being a fan, writer, broadcaster and radio blabber, it is toxic to anyone running a sports team.
[ترجمه گوگل]در حالی که واکنش تند زانو بخشی از یک طرفدار، نویسنده، پخش کننده و سخنگو رادیو است، برای هر کسی که یک تیم ورزشی را اداره می کند سمی است
[ترجمه ترگمان]در حالی که واکنش ضرب زانو بخشی از پنکه، نویسنده، رادیو و تلویزیون است، برای هر کس که یک تیم ورزشی را اداره می کند، سمی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Aunt Tung:( piqued ) You old man! Don't think you can blabber because you are a master! This sword is gained back by Miss Doug's life-risking effort!
[ترجمه گوگل]عمه تونگ:(تحریک کرد) ای پیرمرد! فکر نکن می توانی غرغر کنی چون استاد هستی! این شمشیر با تلاش های مخاطره آمیز خانم داگ به دست می آید!
[ترجمه ترگمان]! ای بابا Tung فکر نکن که ممکن است وراج باشد چون تو یک استاد هستی! این شمشیر با تلاش و کوشش خود به دست دوشیزه داگ بر می گردد!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Don't say anything to Bob unless you want the whole office to know. Bob's quite a blabber mouth.
[ترجمه گوگل]به باب چیزی نگو مگر اینکه بخواهی کل دفتر بدانند باب کاملاً دمدمی مزاج است
[ترجمه ترگمان]به باب هیچی نگو، مگر اینکه کل دفتر رو بخوای بدونی باب دهان a دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فضول (اسم)
bur, pragmatic, blab, voyeur, pry, nosy, prier, intruder, blabber, busybody, tamperer, meddler, obtruder

حرف مفت زن (اسم)
talker, prattler, blabber

وراج (اسم)
blabber, caterer, blabbermouth, pratfall, pop off, prater

انگلیسی به انگلیسی

• chatter, babble; gossip
if someone blabbers, they talk about something in a way that is considered to be boring, irritating, or foolish; an informal word.

پیشنهاد کاربران

بپرس