پیشنهادهای مجتبی عیوض صحرا (١,٤٩٦)
چهچه ( چهچهه ) ، گُلبانگ!
چالیک!
پاپی شدن!
پافشاری، الحاح!
واژه روسی که در فارسی به شکل گوگولی مگولی استفاده می شود که با گوگوری مگوری ( مرکب اتباعی ) دواملایی است - در زبان کودکانه: دوست داشتنی، خواستنی، عز ...
خوش خوشون! - این واژه از آرایه تکرار بهره برده و در جایی بکار میرود که کسی زیاد راحته یاخیلی داره حال می کنه و اوضاع خیلی به وِفق مُرادشه و برای تلنگ ...
گُتره ای - این واژه به جای حرفِ نادخِ "گاییدن" هم استفاده می شود. این واژه از ضرب المثل ( ترپند ) : گُتره ای کاری را انجام دادن آمده است! معنی: اَلَ ...
دو دوزه! - چاچول گری، زیر و رو کشیدن، ریو ( ریب ) ، خَُِدعه، مکر و حیله، نیرنگ، فریب، تزویر، کَلَک، حقّه - اشتباه، تردید، شک، دودلی - موزمار!
آتش به فرمان!
آتش به اختیار!
سر بر خط فرمان باش، گوش به فرمان باش
نوسفر!
دَرِپیت - زپرتی!
آتش به اختیار!
آتش به فرمان!
آماده دستور باش، برای فرمان حاضر باش، مطیع امر باش، فرمانبر باش، لبیک گو، گوش به زنگ باش!
ارادی، اختیاری، خودانگیخته، درونناک، خودجوش! - خودکار، خودسر، خودرأی - خودباور، اعتماد به نفس - خیر و خوب خواهی، مصلحت اندیش، صلاحدید!
سِلفی ( selfie ) ، واژه ای انگلیسی - معادل فارسی: خودمونی مثال: عکس خودمونی، پذیرایی خودمونی و. . . توجه: عکس واژه ای عربی که در فارسی استفاده می ش ...
به معنای واقعی!
به جای این که تنوین عربی بکار ببریم، می توانیم ( اول واژه"به" یا آخر واژه"ی" ) اضافه کنیم! به واقع، در حقیقت، حقیقتاً، واقعاً - به کلی، کاملاً، تماما ...
این اصطلاح از آب شناسی ( هیدرو ژئولوژی ) می آید - در چشمه های آبگرم، بدون دخالت و ترغیب و تشویق ِ عوامل انسانی و خارجی آب به خودی خود و بطور طبیعی به ...
این اصطلاح برای کسانی که ادعایِ دانای کل ( عقلِ کل ) دارند و همیشه آدم ها رو از بالا نگاه می کنند یا فکر می کنن بهتر از اونا وجود ندارد و به خیالِ خو ...
کلیدی: حیاتی، مُبرَم، اساسی، ضروری، واجب - مهم، اثرگذار، طلایی، با ارزش، گران بها، قیمتی - اِکسیر، کیمیا، کمیاب، نادر - ویژه، خاص، استثنایی، منحصر ...
درب و داغون، قُزمیت!
پدیدار، نمایان، مشهود، معلوم، تابلو! - باشید، بشوید، به شما رِسَد، نصیبتان باد! مثل: خوب بادید ( زشت بادید! )
این اصطلاح از نجوم، واردِ واژگانمان شده است - توجه: ماه ( قمر ) از هلال نو تا هلال نو دیگر به مدّت ( تقریباً ) یکماه طول می کشد. به این فرایندِ اه ...
واژه شهروند برای شهری ها و واژه ( آبادین ) برای روستایی های عزیز استفاده می شود: آبادی: قریه، ده، روستا، دهکده ن: پسوند دارندگی، مالکیت و همراهی>>> م ...
برای روستایی های عزیز هم واژه ( آبادین ) استفاده می شود: آبادی: قریه، ده، روستا، دهکده ن: پسوند دارندگی، مالکیت و همراهی>>> مانند پسوند ( وانه ) در خ ...
این اصطلاح وقتی بکار می رود که طَرَف کارش خیلی درسته! و همه چیزش رو حساب کتابه و همه چیزش رو، به خوبی و درستی و تمام و کمال انجام میده یا فلانی انق ...
واژه مشتقِ فارسی با ریشه ترکی - اسم پسرانه آرامی: واژه ترکی - داستار، پایمرد، میانجی، واسطه، بین، شفاعت، خواهش - یاری، کمک، مدد، تعاون، همکاری - اتح ...
با ریچار دواملایی است - چاروادار، بار کردن! که فرق می کند با لیچال ( ریچال ) : مُربا، مُربایی که از شیره انگور ( دوشاب ) ، شیر، شکر، ماست و . . . در ...
لیچار ( ریچار ) !
لبیک!
آویزون!
با سیریش دواملایی است - آویزون!
خیت!
خیت!
خیط - در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) - خراب، داغون، بد، نامناسب - درهم برهم، شلخته، گلِ هم، قاراشمیش! - ضایع، تابلو، کِنِف! مثال: بروبچ اوض ...
لُکّه دویدن!
هَروَله!
طیف!
چارچوب، محدوده، بازه، گستره!
طیف!
چارچوب، محدوده، بازه، گستره!
این واژه اصطلاحی است که از ادبیات نانوایی ( نانبایی ) وارد واژگانمان شده است - در قدیم چون خمیر مایه فوریِ ( آماده ) نان ( ساکارومیسز یا ساکارومایسس ...
اصطلاحی برای کسیِ که حرف گوش کن نیست و سرخودِ و حالا که سرش به سنگ خورده، ما برای تلنگر و تحقیر از آن استفاده می کنیم تا عمل خودخواهانه خود را به یاد ...
اصطلاحی برای کسیِ که حرف گوش کن نیست و سرخوده و حالا که سرش به سنگ خورده، ما برای تلنگر و تحقیر از آن استفاده می کنیم تا عمل خودخواهانه ی خود را به ...
کِنِف - در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) - بی آبرو، شرم زده - ضایع، تابلو! - تباه، نابود، نیست، هلاک - خراب، درب و داغون، قزمیت! - چزاندن، چ ...
قُپّی - واژه ترکی - در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) - قُپ: الکی، دروغین، ساختگی، تقلبی، قلابی، بدل، فِیک ( fake ) ی: یای نسبت ( دارندگی ) و ...
قُپّی!