پیشنهادهای مجتبی عیوض صحرا (١,٤٩٥)
گِلِ هم در سُفالگری، وقتی می خواستند گِلی را درست کنند تا در سُفال، مجسمه، ساختمان و. . . بکار بِبَرند؛ گِل ها را به هم می چسباندند و لگد کوب می کردن ...
واژه ای فرانسوی - طُفیل، آویزون! - موج منفی، بسامد اخلالگر، خیزِ خراب کننده
به جای واژه ی فرانسوی پارازیت!
به جای واژه ی فرانسوی پارازیت!
بی نظیر و مانند، عالی، دبش!، محشر!
معرکه!
تابلو!
کف کردن، بُریدن، سنکوپ!
شاسگول!
پاپی شدن، وبالِ گردن، موی دماغ، تِلِپ!
آویزون!
اُرت! - با قُمپُوز دواملایی است - واژه ای ترکی قمپز، نوعی توپ جنگی سَرپُر بود؛ که دولتِ امپراتوری عثمانی ( ترکیه ) در جنگهایش با ایران مورد استفاده ق ...
اُرت!
کَل - در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) - انتظار، توقع، چشم داشتن - رقابت، مسابقه، چالش! مثل: کل انداختن >>>>> یعنی به چالش کشیدن، رو کم کنی، ...
تَنبوشه - واژه فارسی اوستایی و پارسی میانه ( پارسیک ) نخستین تنبوشه ها ( آبراهه، لوله کشی ) را می توان در تمدن ( فرهنگ ) شهرنشینی "هخامنشیان" پیدا ک ...
تابلو، زپرتی!
چَنیم - واژه فارسی، در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) - چَن ( چان ) : کوتاه شده چانه - کلام، حرف، بیان، سخن، گفته، فرموده یم: ضمیر متصل فاعلی ...
به گوشه ی چشم اشاره کردن، نگاه و اشاره کردن به سوی چیزی، چشمک زدن برای رساندن چیزی یا اشاره به چیزی، چِشمَک!
طارمی - ضربه گیر، سِپَر!
خَفَن!
خَفَن - واژه فارسی، در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) - خَف: کوتاه شده خفه _َ_ ن: ضمیر سوم شخص جمع، پسوند دارندگی! مانند: مردن، خوردن، بِخرن، ...
در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) و ترکی - زا: بن فعل ( مصدر ) زاییدن! قارت: ناجور، بدشکل، بی قواره، کج و چوله! - نامیزان، ناهماهنگ، نابرابر ی ...
خَز - در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) - جواد ( جوات ) ، بی کلاس و بی ریخت، نادَخ!، مسخره، ضایع، زاقارت!
تابلو!
در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) - واضح و مبرهن، هویدا، آشکار - ضایع، گاف، سوتی، سه شد!
مثلِ بروبچ!
بَروبَچ - در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) - بَر: در زبان لَکی ( کُردی ) به معنی دسته، گروه، خیل بَچ: مخفف بچه هَمگِنان، بچه ها، رُفَقا، دوست ...
بَبو، چاقال!
نادَخ - در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) - دَخ به معنی:خوب، جور، هماهنگ، متناسب، هنجار و. . . ناجور، ناهماهنگ، نامتناسب، ناهنجارو. . . - بدق ...
در گویش بازاری وتهرانی ( کوچه بازاری ) - کلمات نیش دار، بد و بیراه گفتن، تیکه و متلک انداختن، زخم زبون زدن! - فحش چاروادار!
آویزون!
در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) - کنه، سریش ( سیریش ) !، طُفَیل!
نَخ دادن - در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) - آمار دادن، شماره دادن، آنتن! - پا دادن، جلب توجه کردن - راه و روش دادن، خط دادن!
سه سوت!
در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) - بلافاصله، فوری، آنی، سه سوته، در یک چشم به هم زدن! - کامل، تمام و کمال، جامع، قُلُپی!
فوری، سریع، آنی، در دَم، در سه شماره، در یک چشم به هم زدن، جیرینگی!
پایش!
در زمان قدیم وقتی دو نفر جنگ می کردند ( مثل:رستم و اشکبوس در شاهنامه فردوسی ) یا وقتی دو عاشق بر سر معشوق خود رقابت می کردند ( مثل: مناظره خسرو و فر ...
ارزیابی، سنجش، محاسبه - برآورد، تخمین
پایِش اسم از مصدر پاییدن به علاوه ی ضمیر شخصی یا پیوسته ( ش ) این واژه از این کنایه می آید: یارو ( مأمور ) دوباره پایش وا شد به این مغازه>>>>یعنی مأ ...
اینجور واژه ها ریشه ای هستند و در اصل خارجی اند، درسته میشه واژه های خارجی را جدا کرد و در فارسی معنی کرد. ولی این روش درست نیست که بخاطر اینکه آن ر ...
اَلِف هزار ( عدد ) - چهره، تصویر، نقش. مثالی از حافظ: نیست بر لوح دلم جز اَلِفِ قامت دوست/چه کنم حرف دگر یاد نداد اُستادم>>>>> معنی: جز تصویر یارم ( ...
این واژه فارسی است - چال و ضمیر شخص ( ش ) - وقتی دو طرف باهم در موضوعی به منطقی نمی رسند می گویند این رو یا این حرفا رو چالش کُن - مشاجره، مناظره! ...
به جای واژه ی انگلیسی راند ( round ) هم به کار می رود!
پاپی شدن، آویزون!
سَنگر، حِفاظ - رجوع شود به گارد ( فرانسوی )
مجید، آچار فرانسه!
عِیوَض - نام پسرانه معنی دیگر آن: امروزه واژه ای ترکی شده است ولی اوستایی آن: " آیواز ( ēwāz ) ، اَئیوی وَز ( aiwivaz ) " است! - . کسانی بودند ( گا ...
دورِهَمی - این مراسم اولین بار در سرخپوستان و زرتشتیان انجام شد که باهم دور آتیش جمع می شدند و می رقصیدند و جشن می گرفتند، مراسمی سنتی، مراسم چهارشن ...
آنالیز ( فرانسوی ) - برابر پارسی آن می شود: واکاوی!، واپژوهیدن، مجدداً تفحص و جست و جو کردن، حَلّاجی، موشکافی ( دقیق ) بررسی کردن، کند و کاو، کاوش - ...