پیشنهادهای مجتبی عیوض صحرا (١,٤٩٦)
وقتی کسی شراب یا نوشیدنی های مستی آور بخورد و از حدّ و اندازه آن بگذرد می گویند طَرَف رد داده! از خود بی خود شدن، مست، ملنگ، مدهوش، منگ، آب از سَر گذ ...
گِلِ هم در سُفالگری، وقتی می خواستند گِلی را درست کنند تا در سُفال، مجسمه، ساختمان و. . . بکار بِبَرند؛ گِل ها را به هم می چسباندند و لگد کوب می کردن ...
واژه ای فرانسوی - طُفیل، آویزون! - موج منفی، بسامد اخلالگر، خیزِ خراب کننده
به جای واژه ی فرانسوی پارازیت!
به جای واژه ی فرانسوی پارازیت!
بی نظیر و مانند، عالی، دبش!، محشر!
معرکه!
تابلو!
کف کردن، بُریدن، سنکوپ!
شاسگول!
پاپی شدن، وبالِ گردن، موی دماغ، تِلِپ!
آویزون!
اُرت! - با قُمپُوز دواملایی است - واژه ای ترکی قمپز، نوعی توپ جنگی سَرپُر بود؛ که دولتِ امپراتوری عثمانی ( ترکیه ) در جنگهایش با ایران مورد استفاده ق ...
اُرت!
کَل - در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) - انتظار، توقع، چشم داشتن - رقابت، مسابقه، چالش! مثل: کل انداختن >>>>> یعنی به چالش کشیدن، رو کم کنی، ...
تَنبوشه - واژه فارسی اوستایی و پارسی میانه ( پارسیک ) نخستین تنبوشه ها ( آبراهه، لوله کشی ) را می توان در تمدن ( فرهنگ ) شهرنشینی "هخامنشیان" پیدا ک ...
تابلو، زپرتی!
چَنیم - واژه فارسی، در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) - چَن ( چان ) : کوتاه شده چانه - کلام، حرف، بیان، سخن، گفته، فرموده یم: ضمیر متصل فاعلی ...
به گوشه ی چشم اشاره کردن، نگاه و اشاره کردن به سوی چیزی، چشمک زدن برای رساندن چیزی یا اشاره به چیزی، چِشمَک!
طارمی - ضربه گیر، سِپَر!
خَفَن!
خَفَن - واژه فارسی، در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) - خَف: کوتاه شده خفه _َ_ ن: ضمیر سوم شخص جمع، پسوند دارندگی! مانند: مردن، خوردن، بِخرن، ...
در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) و ترکی - زا: بن فعل ( مصدر ) زاییدن! قارت: ناجور، بدشکل، بی قواره، کج و چوله! - نامیزان، ناهماهنگ، نابرابر ی ...
خَز - در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) - جواد ( جوات ) ، بی کلاس و بی ریخت، نادَخ!، مسخره، ضایع، زاقارت!
تابلو!
در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) - واضح و مبرهن، هویدا، آشکار - ضایع، گاف، سوتی، سه شد!
مثلِ بروبچ!
بَروبَچ - در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) - بَر: در زبان لَکی ( کُردی ) به معنی دسته، گروه، خیل بَچ: مخفف بچه هَمگِنان، بچه ها، رُفَقا، دوست ...
بَبو، چاقال!
نادَخ - در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) - دَخ به معنی:خوب، جور، هماهنگ، متناسب، هنجار و. . . ناجور، ناهماهنگ، نامتناسب، ناهنجارو. . . - بدق ...
در گویش بازاری وتهرانی ( کوچه بازاری ) - کلمات نیش دار، بد و بیراه گفتن، تیکه و متلک انداختن، زخم زبون زدن! - فحش چاروادار!
آویزون!
در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) - کنه، سریش ( سیریش ) !، طُفَیل!
نَخ دادن - در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) - آمار دادن، شماره دادن، آنتن! - پا دادن، جلب توجه کردن - راه و روش دادن، خط دادن!
سه سوت!
در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) - بلافاصله، فوری، آنی، سه سوته، در یک چشم به هم زدن! - کامل، تمام و کمال، جامع، قُلُپی!
فوری، سریع، آنی، در دَم، در سه شماره، در یک چشم به هم زدن، جیرینگی!
پایش!
در زمان قدیم وقتی دو نفر جنگ می کردند ( مثل:رستم و اشکبوس در شاهنامه فردوسی ) یا وقتی دو عاشق بر سر معشوق خود رقابت می کردند ( مثل: مناظره خسرو و فر ...
ارزیابی، سنجش، محاسبه - برآورد، تخمین
پایِش اسم از مصدر پاییدن به علاوه ی ضمیر شخصی یا پیوسته ( ش ) این واژه از این کنایه می آید: یارو ( مأمور ) دوباره پایش وا شد به این مغازه>>>>یعنی مأ ...
اینجور واژه ها ریشه ای هستند و در اصل خارجی اند، درسته میشه واژه های خارجی را جدا کرد و در فارسی معنی کرد. ولی این روش درست نیست که بخاطر اینکه آن ر ...
اَلِف هزار ( عدد ) - چهره، تصویر، نقش. مثالی از حافظ: نیست بر لوح دلم جز اَلِفِ قامت دوست/چه کنم حرف دگر یاد نداد اُستادم>>>>> معنی: جز تصویر یارم ( ...
این واژه فارسی است - چال و ضمیر شخص ( ش ) - وقتی دو طرف باهم در موضوعی به منطقی نمی رسند می گویند این رو یا این حرفا رو چالش کُن - مشاجره، مناظره! ...
به جای واژه ی انگلیسی راند ( round ) هم به کار می رود!
پاپی شدن، آویزون!
سَنگر، حِفاظ - رجوع شود به گارد ( فرانسوی )
مجید، آچار فرانسه!
عِیوَض - نام پسرانه معنی دیگر آن: امروزه واژه ای ترکی شده است ولی اوستایی آن: " آیواز ( ēwāz ) ، اَئیوی وَز ( aiwivaz ) " است! - . کسانی بودند ( گا ...
دورِهَمی - این مراسم اولین بار در سرخپوستان و زرتشتیان انجام شد که باهم دور آتیش جمع می شدند و می رقصیدند و جشن می گرفتند، مراسمی سنتی، مراسم چهارشن ...