پیشنهاد‌های مجتبی عیوض صحرا (١,٤٩٦)

بازدید
٢,٩٢٩
تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

آنالیز ( فرانسوی ) - برابر پارسی آن می شود: واکاوی!، واپژوهیدن، مجدداً تفحص و جست و جو کردن، حَلّاجی، موشکافی ( دقیق ) بررسی کردن، کند و کاو، کاوش - ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٥

انگشتر مانندی از جنس استخوان بود. کاربردش: در وقت کمانداری، زهِ کمان را با آن می گرفتند یا انگشترِ زه کمان! و هم آوا است با شصت: عدد 60

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد

منسوب به توس، اهلِ شهر هرات. مثل: خواجه نصیر الدین توسی و هم آوا است با طوسی: نوعی رنگ - رنگ سیاه روشن یا دودی روشن یا خاکستری روشن!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

رُبات ( robot ) معادل فارسی: هوشمان هوش: خِرَد، عقل، فراست، زیرکی - شُعور، فهم، ادراک و. . . مان: پسوند اسم ساز فارسی آدم آهنی - علم طراحی و ساخت و ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٣

برابری، مساوات، معادل - طبقه، ردیف، سطح، مرتبه مثل: معادل و هم طراز تراز: وسیله بنایی - زینت، آرایش - در فارسی امروزه معادل طراز است!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢

وسیله بنایی - زینت، آرایش - در فارسی امروزه معادل طراز است! طراز: برابری، مساوات، معادل - طبقه، ردیف، سطح، مرتبه مثل: معادل و هم طراز

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٩

طارِمی تارمی - دیواری از چوب یا آهن که جلوی باغ یا ایوان بسازند، نرده ی چوبی یا آهنی که اطراف محوطه یا باغی نصب کنند، حصار، دست انداز!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢

آویز های طلا یا نقره ای زینتی! ولی فرق دارد با تاس: بی مو، کچل - ظرفی که در آن مایعات ریزند ( بیشتر در حمام استفاده می کنند ) - پیاله، جام، کاسه ی م ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١١

die و dice برگرفته شده از تخته نرد تاس پارسی است! بی مو، کچل - ظرفی که در آن مایعات ریزند ( بیشتر در حمام استفاده می کنند ) - پیاله، جام، کاسه ی مسی ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

باد و باران بسیار سخت و شدید که موجب خسارت شود، تُندباد، گِردباد! ولی فرق دارد با توفان: از مصدر توفیدن - صدا، فریاد - شور و غوغا، هیاهو - آشوب، فتنه ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

از مصدر توفیدن - صدا، فریاد - شور و غوغا، هیاهو - آشوب، فتنه، انقلاب! ولی فرق دارد با طوفان: باد و باران بسیار سخت و شدید که موجب خسارت شود، تُندباد، ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٣

بَرمالیدَن - نَوَر دیدن، طی کردن، سِپَردن - بالا کردن آستین یا پاچه تنبون - گرخیتن، فرار، هزیمت!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد

گُوا: مخفف گُواه، شاهد و. . . شین:دهانه ای در ماه، عیب، زشتی، اذیت، آزار و. . . شاهد دهانه ماه، معشوق دل آزار، محبوب ناقُلا!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٧

واژه ای عربی است ولی در فارسی به این معنا است: مثل، مانند، شبیه، جور و. . . مثالی از مولوی ( مولانا ) : من آن ماهم که اندر لامکانم/مجو بیرون مرا در ...

پیشنهاد
٦

مردود دانستن، از دور خارج کردن!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٦

نَگیرَد - اثر نکند، مؤثر واقع نشود - درک نمی کند، نمی فهمد، دو هزاریش نمی افتد ( کجه ) ! مثالی از سعدی: فروان سخن باشد آکَنده گوش/نصیحت نگیرد مگر در ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢

و فرق می کند با: همپا:پا به پا، همراه، یاور، پشتیبان!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢١

مَلَنگ، گاگول!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٢١

تشکر و سپاس از این که گفتین! چالش به معنی:مُعضَل، مسئله، مشکل، بُغرَنج هم می شود! مثال: چالش ما امروزه، رعایت حقوق معنوی مؤلف است!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٦

مِجمَر! - منقل، آتشدان، افروزه، گرمابخش که با مِعجَر: روسری، چارقد. فرق می کند و هم نویسه هستند!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٦٦

شلنگ تخته انداختن، لِی لِی دویدن، نوعی جَست و خیز کردن کودکان دبستانی!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

حاضرم، آماده ام، گوش به زنگ!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٢

نَیَنداخته - از واژه اوستایی هَنداختار: طراحی کردن و اندازه گرفتن اندازه نگرفته، نشمرده، گز نکرده! نمونه ای از شعر سعدی: نباید سخن گفت ناساخته/نش ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٨

ناساخته:نَسَنجیده، آماده نشده، بنا نشده ولی نَیَنداخته: اندازه نگرفته نمونه ای از شعر سعدی: نباید سخن گفت ناساخته/نشاید بریدن نینداخته >>>>> سخن را ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٥

جِبهه: پیشانی، جَبین ولی جُبّه:جامه ( لباس، پیراهن ) گشاد و بلند که روی لباس های دیگر پوشند و به هم نویسه ی خوبی اشاره کردی که من تا حالا نمی دونستم ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١١

یِکّه تاز - مهپاره، بیتا، یکتا، یگانه، بی نظیر و مانند و همتا و لنگه - استاد، ماهر، مسلط!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٧٣

ناگهان، یکدفعه، یکاره!، یهویی، هُورتی، قَزَن قُورتَکی!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٤

هُلُفدونی - جای کثیف و تاریک - زندان، اتاق توقیف، بازداشتگاه، سیاه چال!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٤

هَیهات - دور است، بَعید است - هرگز، ابداً - حسرت، دریغ، دریغا - ای وای. . . !

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٢

هَیُون - مجازاً یعنی: فرستاده، قاصد، خبرآور، پِیک!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٤١

وَرپَریده - طُغث، شیطون و بازیگوش، آتیشپاره، وِزِّه!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٨

وارَهان - آزاد و رها کن، نجات بده - دست بَردار، وِلِش کن ( وِلِلِش ) ، بیخیالِش! - چشم بپوش، اهمیت مده.

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٣

گاهی نوش به تنهایی معنی: گوارا باد، نوشِ جونِت!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٧٠

نام شبکه ای در صدا و سیما - سر واژه ی : ن ( نشاط ) ، س ( سرگرمی ) ، ی ( یادها ) ، م ( مسابقه ) ! نسیم نماد انسان های: آزاده، سرافراز، بالنده - شریف، ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٢

ندا، زمزمه، آهسته حرف زدن، پِچ پِچ کردن، دَرِ گوشی!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٥

نَبازَند - توجه نکنند، نمی پردازند، مشغول و سرگرم نشوند!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

ناتانا: به زبان یونانی - دادن، بده، عطاکن، ببخش و. . . ئیل ( ایل! ) : به زبان عبری - خدا، پروردگار خداداده ( خداداد ) ، عطاشده، بخشیده، موهوب - غریز ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٣

مرحله، دوره، دفعه، بار، گزگ، کرت - نوبت، نوبت کسی در بازی!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٤٤

دست، دور، مرتبه، نیمه - وقت، زمان، هنگام، موقع، فرصت - به جای واژه ی انگلیسی ( سِت"SET" و تِرم"term" ) مثالی از حافظ: اهلِ نظر دو عالم در یک نظر ببا ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١

واژه ای فارسی است - رجوع به لانتور شود!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢١

سِمساری - واژه عربی می توان بجای آن از واژه "خِنزِرپِنزِری" بهره برد!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٥

نمایشی است، طنز آمیز و فُکاهه که برای بیشتر مردم خاطره ساز است ( و با خاطره تعریف کردن فرق می کند ) و اغلب سرپا اجرا می شود: ایستا طنز

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٦٨

گا: کوتاه شده گاو ( ( هنوز هم در کُردی به گاو >>> گا می گویند! ) ) کسی که به مانند گاو، به آسانی گول می خورد مترادف شاسگول!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٩

پانتو: پیشوند است و به معنی همه و میم: نمایشِ تقلیدی بدون حرف و صدا : ادا اطوار، ادا بازی ( در خندوانه )

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) - آت آشغال، خرده ریزه - اسباب، اثاثیه، مَتاع، جنس، کالا خِرت و پِرت! ( مرکّب اتباعی ) می توان بجای واژه عرب ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٤

مَگیر - بازخواست نکن، مؤاخذه نکن، گیر نَده! - چشم پوشی کن، نادیده بگیر. مثال: به باد افرۀ این گناهم مگیر >>>>> یعنی بخاطره این گناهم مرا مجازات نکن ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد

مُقَشَّر - پوسته پوسته، ورقه ورقه، پولک شده، فلس ( واژه ای فرانسوی ) شده!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد

مُتَّهَم گردانید - کنایه از به شک و تردید افتادن، گمان کردن، پِنداشتن و. . .

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٦

مَعرِکه - خَفَن، شاهکار، کولاک! - جایی برای نمایشِ دوره گردی، سیرک ( واژه ای فرانسوی )

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٣

مَظالِم - یرغو، دادگاه، دادسرا. ولی با توجه به معنی آن:مجلسی که در آن به شکایت های مردم درباره ظلم هایی که بدانان شده بود، رسیدگی می شد: شورای حلِّ ...