پیشنهاد‌های مجتبی عیوض صحرا (١,٤٩٦)

بازدید
٢,٩٢٦
تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٦٥

سُلوچ - ترکیبی از دو کلمه سال و کوچ به معنی: کوچ سالیانه، سال کوچیدن!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٧

سَربه مُهر - سربسته و مُهر و مُوم شده، چِفت شده - مجازاً یعنی دست نخورده و باز نشده{نامه، دفتر و. . . }

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٨٤

سَووَشون - واژه اوستایی سیاه ( سیا ) به اوستایی: سَیوَه ( سَو ) وَش: پسوند همانندی یا شباهت وَشان >>> خودمونی شده >>> وَشون ( ( ان: در اینجا پسوند ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٢

سِگال - خیال، اندیشه، فکر - میل، خواهش - خو، مَنِش - قصد، نیّت - احتیاط، ملاحظه!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد

لهجه گیلکی - به سوی و به طرف و به جهت و. . . میدان.

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢

سی کُن - لهجه شیرازی - ببین، نظرکن، بنگر - بدان، آگاه باش، زینهار ( زنهار )

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٨

کِرم ریختن - در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) مریضی!، بیماری! - تاقال، اذیت کردن، تو مُخ کسی رفتن، تو مُخی!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٦

گذشتن فرمانده از برابر سربازان و مشاهده ی آنان - بازدید، نظارت، سَرکِشی

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

شراب دهنده - در تصوف یعنی فیض رساننده و تشویق کننده ی عارفان که توسط آن به حقایق و رُموز دست پیدا کنند و آن ها را آباد کنند، مُشَوِّق عارفان! - مُرشِ ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

در تصوف یعنی: چشم بصیرت داشتن!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد

آماده و حاضر، مهیّا و فراهم کردن. مثال: زه کردن کمان >>>> یعنی آماده کردن کمان

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٣

زِشت بادید - فعل دعایی به معنی: "باشید، بشوید" نفرین و دعای شرّ است: زشتی نصیبتان باد!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٥٣

هَپَروت - واژه فارسی میانه ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) هَه: فراتر، فرازتر، پیشرو تر، بالاتر، بلندتر - بسیار، فراوان، وَشناد! پَر: بال پرنده - عالم ب ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٨

پَرُوندَن! - مثال: مثل پروندن یار >>> که یعنی از دست دادن و. . . یار

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٦

رَستاک ( سِتاک ) - شاخه ی راست و بلند و تازه که از بیخ درخت روییده باشد، شاخه ی نو رَسته، شاخِ شِمشاد! شاخه ی تازه و رسیده تاک یا انگور هم درست است!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٨

کنایه از گرسنه و تشنه، سیر نشده - ناتوان، ضعیف، فقیر، دریوزگی

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٢

کنایه از جستجو و پیگیری کردن - سعی، تلاش، کوشش، پشتکار مثالی از شعر نیما یوشیج: دست ها می سایَم/تا دَری بُگشایَم>>> دشواری و سختی می کشم تا به جایی ب ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٣٨

دست مایه ( واژه مرکّب، دستمایه ) - پولی که با آن کسب و تجارت کنند، سرمایه، دارایی، مال و مَنال ( پول و پَله ) ، تَنخواه! ( درست آن: تَنخا - واژه اوس ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

واژه مرکّب - ابزار ( افزار ) ، وسیله، دستاویز - انرژی، نیرو، توان و فرق می کند با دست مایه: پولی که با آن کسب و تجارت کنند، سرمایه، دارایی، مال و م ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٥

دِل شِکَر - صفت فاعلی مرکّب مرّخم - شِکَردن: شکار کردن، گرفتن، به چنگ آوردن - یَغما، غارت، تاراج، چَپاوُل، چاپیدن، رُبودن، قاپیدن، هاپولی! معنی: شک ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد

دمادم، یک ریز، رگباری - مُتِواتِر، مُتِناوِب

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد

دِراز به دِراز - پُشتِ سَرِ هَم خوابیده یا دراز کشیده، پی در پی، پیاپی، یک روند، متوالی، پیوسته، سِری ( که با سرّی فرق می کند )

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٩

داشتَن - حفاظت کردن، پاییدن! - حُرمت کردن، نواختن، دلجویی، تَفَقُّد

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٤١

فرق بین این ها: مخترع: کسی است که چیز جدیدی اختراع می کند. مثال: کسی که فرهنگ آبادیس را اختراع کرد! خلاق: کسی است که ایده و آرمان و عقیده ای جدیدی بر ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

واژه اوستایی ( داتَر، داتار ) - خلاق، مبتکر، مبدع، نوآور - اهورامزدا، پروردگار، آفریدگار، خدا، ایزد، یزدان، جان آفرین، پدید و بوجود آورنده، هستی بخ ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢

خُبه خُبه - خَفه خَفه - بَسه بَسه، تمام کُن دیگه!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد

آزاد، رها - گُستاخ، بی پروا، بی خویشتن

پیشنهاد
١٩

خَطی بَر کَسی کِشیدَن - کنایه از به حساب نیاوردن و نادیده گرفتن کسی - باطل و رَد کردن کسی، اَنگ زدن، به کسی برچسب زدن!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١

صدا خوشگله!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٤

خَلَنگ - خَل: خَلیدن - خار، سوزن، تیغ انگ: پسوند دارندگی اوستایی! معنی: تیغ، خار، سوزن، خاشاک، خاربُن، گیاه خاردار، نام گیاهی است به نام علفِ جارو، ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٣

حُبِّ ذات - پی بردن به ارزش های وجودیِ خود، خودشناسی، ماهیت، چیستی! - خودپسندی، خودبینی، مغرور

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٧

حَمیّت - مردانگی، غیرت، مُرُوَّت، جوانمردی، فُتُوَّت که با عَصبیّت:دشمنی، کینه - طرفداری و تعصّب، حمایت و جانبداری. فرق می کند!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٨

چَکاوَک - نام مرغکی ( مرغابی ) خوش آواز که آن را سُرخاب هم گویند، ژُوله!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٨

جَر کردن - جنگیدن، دَراُفتادن!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٢

جُوی - اندکی، مقدارکمی، پشیزی - رود کوچک، نَهر کوچک - آبی که در جدول های خیابان روان است، تَنبوشه! که با جَوّی: عواملی که مربوط یا برای: جَو، اتمسفر ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٠

بِشُوریدَند - اعتراض کردند - لعن و نفرین کردند. که با بِشُولیدَند: آشفته و پریشانند - شاطِر، چالاک، فِرز، ماهر و زبردستند هم نویسه است.

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

فِصاحَت - راحت حرف زدن، زبون بازی! ولی بلاغت: نافذ و گیرا بودن سخن که باهم فرق می کنند. در ضمن فِصاحَت با سِفاهَت شبه هم آوا هستند!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٠

تک ( تگ ) - تگ از مصدر تکیدن است - دو، دویدن. مثال: به تک ( تگ ) ایستاد؛ یعنی، شروع به دویدن کرد!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٢

شُومینه - واژه ای فرانسوی - آتشدان، مَنقَلِ آتش، اجاق، گُلخَن!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٥

بُنجُل - با بنجول دواملایی است! - واژه فارسی بُن ( بون! ) : ته، عمیق، بیخ - پایان، فرجام، انتها، آخر جُل ( چُل ) : از فارسی باستان چُلَه ( čola ) : ک ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٢

تبانی، توطئه، دسیسه، همدستی، ساخت و پاخت!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

در امری اصرار ورزیدن، سِمِج بودن، سِماجت! - دنبال کردن، تعقیب کردن، پیگیر! - ایرادگرفتن، توجه کردن، بند کردن، گیر دادن، قفلی زدن!

پیشنهاد
٥

تحمّل رنج بسیار کشیدن، کنایه از خسته و فرسوده و درمانده شدن

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٧

واژه ای فرانسوی، انگلیسی - ملایم، معتدل، میانه

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٦٣

واژه ای یونانی ( Περσέπολις ) - پرس: پارس پولیس: سرزمین تختِ جمشید ( پارسه ) ، شهر ایران

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٨

رفتاری مُلایم یا انگلیسیش می شود:رفتاری ولرم!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

مهمانسرا، شبستان، خوابگاه!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٠

دواملایی است: پا در رکاب - کنایه از کسی که برای رفتن آماده است، حرکت کرده.

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

بُن بست، کوچه ای که آخرش بسته است!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٠

به خود آمد، بیدار شد، مُتِنَبّه شد!