پیشنهاد‌های مجتبی عیوض صحرا (١,٤٩٦)

بازدید
٢,٩١٧
تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٧

این واژه انگلیسی است: dubsmash !

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٢

لانتور! همه معنی هایی که گفتین درستند، فقط ساختار دستوریش اینجوری میشه: لانتور به اضافه پسوند نسبت ( ی )

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

دلِ علی - اسم پسرانه - این واژه مرکّب است دل: واژه پهلوی - قلب، سُوَیدا، جان، روح - درون، ضمیر، باطن، سِرشت، نیّت، اندیشه، وِجدان و. . . علی: در ف ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

دلِ علی - اسم پسرانه - این واژه مرکّب است دل: واژه پهلوی - قلب، سُوَیدا، جان، روح - درون، ضمیر، باطن، سِرشت، نیّت، اندیشه، وِجدان و. . . علی: در ف ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٤٢

دلِ علی - اسم پسرانه - این واژه مرکّب است دل: واژه پهلوی - قلب، سُوَیدا، جان، روح - درون، ضمیر، باطن، سِرشت، نیّت، اندیشه، وِجدان و. . . علی: در فا ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٧

برابر فارسی شارژر - اسم پسرانه - واژه مشتق نیر: مخفف نیرو - توانایی، جُربُزه، جَنَم، جسارت ال: پسوند ابزار ( افزار ) ، پسوند قدرت، نیرو دهنده و شارژ ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد

جاناقا - اسم پسرانه - واژه مرکّب جان: روح، روان، حیات، نفس، هوش، عزیز، گرامی آقا: ارباب، افندی، کیا، خداوندگار، خواجه، سرور، سید، صاحب، کارفرما، مالک ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٤١

کمک واژه ترکی است و sos از لحاظ ظاهری و معنایی برگرفته شده از ترکی است! که مخفف کلمه: کشتی ما را نجات دهید >>> ship our save امداد رسانی، پشتیبانی، د ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٤٢

این واژه ترکی است و sos از لحاظ ظاهری و معنایی برگرفته شده از ترکی است! که مخفف کلمه: کشتی ما را نجات دهید >>> ship our save امداد رسانی، پشتیبانی، د ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٦

رُباتیک ( robotic ) - چند معادل فارسی برایش میشه انتخاب کرد: هوشمانیک، هوشمانال، آدم آهنیک، آدم آهنال - علم طراحی و ساختار ایک: پسوند اسم ساز فارسی: ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٨

رُباتیک ( robotic ) - چند معادل فارسی برایش میشه انتخاب کرد: هوشمانیک، هوشمانال، آدم آهنیک، آدم آهنال - علم طراحی و ساختار ایک: پسوند اسم ساز فارسی: ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢١

معادل فارسیش: کارسوق سوق واژه ای عربی و بهتر بود فارسی آن یعنی سوک را انتخاب می کردیم! معنی دیگری برای آن: کارگاه آموزشی یا کارگاه بازاری

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

سوق واژه ای عربی و بهتر بود فارسی آن یعنی سوک را انتخاب می کردیم! معادل فارسی برای: workshop معنی دیگری برای آن: کارگاه آموزشی یا کارگاه بازاری

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٢

آدرس واژه ترکیبی ایرانی است و دیگر نیازی به معادل فارسی ندارد و فرانسوی ها ( adresse یا address ) از ما گرفتن! آد: واژه ای ترکی - اسم، نام، نشان، اثر ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٦٣

آدرس واژه ترکیبی ایرانی است و دیگر نیازی به معادل فارسی ندارد و فرانسوی ها ( adresse یا address ) از ما گرفتن! آد: واژه ای ترکی - اسم، نام، نشان، اثر ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

این واژه ترکیبی ایرانی است و دیگر نیازی به معادل فارسی ندارد و فرانسوی ها ( adresse یا address ) از ما گرفتن! آد: واژه ای ترکی - اسم، نام، نشان، اثر، ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
-١٠

اَلَلَ - این واژه ترکی است ولی در فارسی هم رواج پیدا کرده و تبدیل به تیکه کلام و لغتی عامیانه گشته است! کاربرد:هنگامی که اتفاق مُهَیّج، جالب، خَفَن و ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢١٢

آریا واژه ای فارسی است و area وام گرفته شده از فارسی است! چون در زمان هخامنشیان و به ویژه در زمان داریوش یکم ( 522 سال پیش از میلاد یا 3000 سال پیش ) ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢١٨

آریا واژه ای فارسی است و area وام گرفته شده از فارسی است! چون در زمان هخامنشیان و به ویژه در زمان داریوش یکم ( 522 سال پیش از میلاد یا 3000 سال پیش ) ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

کاروان واژه ای فارسی است و caravan برگرفته شده از فارسی است!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٦

با کاربان دواملایی است! - واژه ای فارسی است و caravan برگرفته شده از فارسی است!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٦

آرمان واژه ای فارسی است و arman برگرفته شده از فارسی است! امید، آرزو، هدف و. . .

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٣٥

واژه ای فارسی است و arman برگرفته شده از فارسی است! امید، آرزو، هدف و. . .

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٨

هَنگ - واژه انگلیسی - معادل فارسیش: قُفل کردن، میخکوب شدن، سَنکوپ کردن، به حالت خلسه فرو رفتن، رد دادن!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٠

هَنگ - واژه انگلیسی ( hang ) - معادل فارسیش: قُفل کردن، میخکوب شدن، سَنکوپ کردن، به حالت خلسه فرو رفتن، رد دادن!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٧

شایع شدن، دهن به دهن گشتن، چو افتادن، هو کردن!

پیشنهاد
٧

چِراغِ ذِهنَش روشن بود - کنایه از این که کاملاً مُطَلِّع و آگاه و مُسَلَّط بود، ذهن و فکر و حواسش خوب کار می کرد، نکته سنج بود!، حواسش به هَمِچی بود!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٩

مثل: قَلَم اَنداز نوشتن - کنایه از سَرسَری و بی دقت نوشتن، بی حوصله و شتابزده نوشتن، باری به هر جهت انجام دادن، کاری کرده باشیم!

پیشنهاد
٠

دَر نُطق جوش کردن - کنایه از علاقه ای برای سخن گفتن نشان دادن، هیجانی برای صحبت کردن داشتن، میل و اشتیاقی برای حرف زدن و سخنوری داشتن

پیشنهاد
١٠

از دَهَنِ خَلق حَرف را گِرِفتَن - کنایه از این که در میان حرف مردم حرف زدن، پریدن تو سخن کسی، حرف تو حرف شدن، نوکِ صحبت کسی را چیدن!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٠

چو گَرد - کنایه از با شتاب، به سرعت، به تُندی، فوری، سه سوت! مثالی از شاهنامه فردوسی: به پیش سپاه اندر آمد چو گَرد / چو رعد خروشان یکی ویله کرد با س ...

پیشنهاد
٣

جِگر خوردن گُربه - کنایه از تَلَف شدن، از بین رفتن، از دست رفتن، برباد رفتن، مُردن، نیست شدن، تباه شدن، نابودشدن، هدر رفتن، ضایع و خراب گشتن مثالی ا ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٧

تَن زَدَن - کنایه از خاموش و ساکت شدن - کنایه از آرامش، آسایش، آسودگی، راحتی، خیالِ تخت یا جمع، فَراغِ بال - کنایه از کاهِل، تنبل ( نام یک حیوان ه ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٧

خَندۀ خوش - کنایه از قهقهه ( قاه قاه ) ، خندۀ دلچسب و دلنواز، هیراد! مثالی از شعر نظامی در کتاب مخزن الاسرار: خندۀ خوش زان نزدی شکّرش / تا نَبَرَد آ ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١

طُوق سَرِ چَرخ - طوق: خطی سیاه یا سفید مانند حلقه دورِ گردن کبوتر و. . . - عِقد، مَخنَقه، قَلّاده، گردن بند - غُل و زنجیر کنایه از بندگی و سَرسپُردگ ...

پیشنهاد

پَرده نِشین کَردَن سَرِ خواب - کنایه از بستن پلک ها یا پرده چشم در هنگام خواب، چشمامو روی هم میذارمو! مثالی از شعر نظامی در کتاب مخزن الاسرار: پرده ...

پیشنهاد
١

زَهره میغ از دَریا گُشادَن - کنایه از صعود بخار و ابر دریاخیز ، کنایه از به منصه ظهور درآمدن، دیده شدن مثالی از شعر نظامی در کتاب مخزن الاسرار: زَهر ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٠

مُهره کِشیدَن - کنایه از صاف کردن، راست کردن، درست شدن - کنایه از میزان و تنظیم کردن، ساماندهی و مرتب کردن - کنایه از جلا دادن و پالایش کردن! مثالی ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٣٥

کرب: ماتم، اندوه، رنج، غم و غصه، ناراحتی، مصیبت، عزا، سوگ - عزاداری، سوگواری بلا: صدمه، آسیب، گزند، زیان، ضرر، خُسران، خسارت، خَدشه، حادثه ناگوار - ا ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٤

واژه ای انگلیسی - یکی از معادل های فارسیش: تیمگان، یارِستان

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٤

واژه ای انگلیسی - یکی از معادل های فارسیش: تیمگان، یارِستان

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٧

واژه ای فرانسوی - یکی از معادل های فارسیش: سَر تیم، سَر یار

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢١

واژه ای فرانسوی - یکی از معادل های فارسیش: سَر تیم، سَر یار

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٤٤

تیم واژه ای فارسی - team برگرفته شده از واژه ی فارسی است! معنی قدیم: رِباط، کاروانسرا، خانقاه ( خانگاه! ) ، صومعه - خانواده، خاندان، اهل بیت، ایل، ط ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٦٢

واژه ای فارسی - team برگرفته شده از واژه ی فارسی است! معنی قدیم: رِباط، کاروانسرا، خانقاه ( خانگاه! ) ، صومعه - خانواده، خاندان، اهل بیت، ایل، طایفه ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

واژه ای ترکی - اسم پسرانه آل: بگیر، دریافت کُن، بدست بیار، مال خود کُن آش: باز کُن، گسترش بده، گُشادن - ایجاد، بنا کردن - بِستر لازم را فراهم کردن، م ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١١٢

استارت آپ - برابر پارسیش: نوپانا، نوپاگار، نوبنیادگر ( نوبنیان گر ) ، پدیدان ( در اینجا " ان" پسوند فاعلی و انجام دهندگی است ) - آغازَنده، شروعَنده ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٨٦

start up - برابر پارسیش: نوپانا، نوپاگار، نوبنیادگر ( نوبنیان گر ) ، پدیدان ( در اینجا " ان" پسوند فاعلی و انجام دهندگی است ) - آغازَنده، شروعَنده، ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٣

معادل فارسیِ comedian - دهخدا: خنداننده >>> خند ( بن مضارع ) ، ان ( در اینجا پسوند حالت و چگونگی ) ، نده ( پسوند فاعلی ) شیخ بهایی: طنزو >>> طنز ( ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٣

دهخدا: خنداننده >>> خند ( بن مضارع ) ، ان ( در اینجا پسوند حالت و چگونگی ) ، نده ( پسوند فاعلی ) شیخ بهایی: طنزو >>> طنز ( اسم ) ، او ( در اینجا پسو ...