پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٣٢)
رعنائی
شهربند
شهربند شدن
معنی اصطلاح - > شاخ به شاخ شدن؛ سرِشاخ شدن 1 - دعوا / مرافعه کردن؛ با کسی دست به گریبان شدن 2 - ( تنها درمورد �شاخ به شاخ شدن� ) : تصادف دو خودرو از ...
معنی اصطلاح - > شاخ به شاخ شدن؛ سرِشاخ شدن 1 - دعوا / مرافعه کردن؛ با کسی دست به گریبان شدن 2 - ( تنها درمورد �شاخ به شاخ شدن� ) : تصادف دو خودرو از ...
شهربند شدن
شاخ بند شدن. [ ب َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) شاخ بهم بند شدن، کنایه از شاخ به شاخ شدن. رجوع به شاخ به شاخ شدن شود.
شاخ بند شدن. [ ب َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) شاخ بهم بند شدن، کنایه از شاخ به شاخ شدن. رجوع به شاخ به شاخ شدن شود.
تخته بند شدن
تخته بند شدن
تخته بند شدن ، تخته شدن ، انقراض
تخته بند شدن
تخته بند شدن
تخته بند شدن
بازگذاشتن. [ گ ُ ت َ ] ( مص مرکب ) سپردن. تفویض کردن. ( ناظم الاطباء ) . تفویض. ( صراح اللغه ) . مفوض کردن : بلبلا مژده ٔ بهار بیار خبر بد به بوم باز ...
بازگذاشتن. [ گ ُ ت َ ] ( مص مرکب ) سپردن. تفویض کردن. ( ناظم الاطباء ) . تفویض. ( صراح اللغه ) . مفوض کردن : بلبلا مژده ٔ بهار بیار خبر بد به بوم باز ...
بازگذاشتن. [ گ ُ ت َ ] ( مص مرکب ) سپردن. تفویض کردن. ( ناظم الاطباء ) . تفویض. ( صراح اللغه ) . مفوض کردن : بلبلا مژده ٔ بهار بیار خبر بد به بوم باز ...
بازگذاشتن. [ گ ُ ت َ ] ( مص مرکب ) سپردن. تفویض کردن. ( ناظم الاطباء ) . تفویض. ( صراح اللغه ) . مفوض کردن : بلبلا مژده ٔ بهار بیار خبر بد به بوم باز ...
بازگذاشتن. [ گ ُ ت َ ] ( مص مرکب ) سپردن. تفویض کردن. ( ناظم الاطباء ) . تفویض. ( صراح اللغه ) . مفوض کردن : بلبلا مژده ٔ بهار بیار خبر بد به بوم باز ...
بازگذاشتن. [ گ ُ ت َ ] ( مص مرکب ) سپردن. تفویض کردن. ( ناظم الاطباء ) . تفویض. ( صراح اللغه ) . مفوض کردن : بلبلا مژده ٔ بهار بیار خبر بد به بوم باز ...
بند شدن
بند شدن
بند شدن
یکتاارخالق . [ ی َ / ی ِ اَ ل ُ ] ( ص مرکب ) که تنها ارخالق بی قبا بر تن دارد. ( یادداشت مؤلف ) . || یک لاقبا. و رجوع به یک لاقبا شود.
در مورد لباس های پایین تنه ( بپا کردن ) . آن قوم شلواری مخملین به پا می کردند و . . . . . . . . . . . . .
درآمیختگیِ رای ؛ شک و تردید و حیرت. و رجوع به آمیختگی و آمیختن شود.
درآمیختگیِ رای ؛ شک و تردید و حیرت. و رجوع به آمیختگی و آمیختن شود.
درآمیختگیِ رای ؛ شک و تردید و حیرت. و رجوع به آمیختگی و آمیختن شود.
بهم آمیختگی
بهم آمیختگی
بوح هم گفته می شود
شوائب
بهم آمیختگی
آمیختگی و آشفتگی کار
بوخ. ( ع اِ ) درهمی کار. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) .
بوخ. ( ع اِ ) درهمی کار. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) .
آمیختگی گرفتن با چیزی
آمیختگی گرفتن با چیزی
آمیختگی گرفتن با چیزی
آمیختگی گرفتن با چیزی
ارتباک ( در هم شدن کارها / امور )
ارتباک صید در حباله ؛ تپان و مضطرب شدن شکاری در دام.
درماندن در سخن
درماندن در سخن
ارتباک
شوریدگیِ کار
ارتباک ( درهم شدن کارها / امور )
درهم شدن کارها. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . اختلاط و تداخل و التباس امور. ( از اقرب الموارد ) . التباس سخن و کارها. ( از المنجد ) ...
ارتباک ( در هم شدن امور/کارها )
ارتباک ( در هم شدن امور/کارها )