پیشنهاد‌های امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٣٢)

بازدید
١٢,٤٥٦
پیشنهاد
١

گلیم سیاه بافته سفید نمی شود

پیشنهاد
٦

از حنظل شکر نتوان ساخت؛ بر چشم کور سرمه کشیدن چه فایده؟ بوم از تربیت، هَزار دستان نشود؛ به کوشش نروید گُل از شاخ بید؛ تخم چون در شوره کاری، ضایع و بی ...

پیشنهاد
٠

از حنظل شکر نتوان ساخت؛ بر چشم کور سرمه کشیدن چه فایده؟ بوم از تربیت، هَزار دستان نشود؛ به کوشش نروید گُل از شاخ بید؛ تخم چون در شوره کاری، ضایع و بی ...

پیشنهاد
٢

از حنظل شکر نتوان ساخت؛ بر چشم کور سرمه کشیدن چه فایده؟ بوم از تربیت، هَزار دستان نشود؛ به کوشش نروید گُل از شاخ بید؛ تخم چون در شوره کاری، ضایع و بی ...

پیشنهاد
١

از حنظل شکر نتوان ساخت؛ بر چشم کور سرمه کشیدن چه فایده؟ بوم از تربیت، هَزار دستان نشود؛ به کوشش نروید گُل از شاخ بید؛ تخم چون در شوره کاری، ضایع و بی ...

پیشنهاد

از حنظل شکر نتوان ساخت؛ بر چشم کور سرمه کشیدن چه فایده؟ بوم از تربیت، هَزار دستان نشود؛ به کوشش نروید گُل از شاخ بید؛ تخم چون در شوره کاری، ضایع و بی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

میخ شدن ( گویش تهرانی )

پیشنهاد
٣

از حنظل شکر نتوان ساخت؛ بر چشم کور سرمه کشیدن چه فایده؟ بوم از تربیت، هَزار دستان نشود؛ به کوشش نروید گُل از شاخ بید؛ تخم چون در شوره کاری، ضایع و بی ...

پیشنهاد
١

از حنظل شکر نتوان ساخت؛ بر چشم کور سرمه کشیدن چه فایده؟ بوم از تربیت، هَزار دستان نشود؛ به کوشش نروید گُل از شاخ بید؛ تخم چون در شوره کاری، ضایع و بی ...

پیشنهاد
٠

از حنظل شکر نتوان ساخت؛ بر چشم کور سرمه کشیدن چه فایده؟ بوم از تربیت، هَزار دستان نشود؛ به کوشش نروید گُل از شاخ بید؛ تخم چون در شوره کاری، ضایع و بی ...

پیشنهاد

از حنظل شکر نتوان ساخت؛ بر چشم کور سرمه کشیدن چه فایده؟ بوم از تربیت، هَزار دستان نشود؛ به کوشش نروید گُل از شاخ بید؛ تخم چون در شوره کاری، ضایع و بی ...

پیشنهاد
١

از حنظل شکر نتوان ساخت؛ بر چشم کور سرمه کشیدن چه فایده؟ بوم از تربیت، هَزار دستان نشود؛ به کوشش نروید گُل از شاخ بید؛ تخم چون در شوره کاری، ضایع و بی ...

پیشنهاد
٠

از حنظل شکر نتوان ساخت؛ بر چشم کور سرمه کشیدن چه فایده؟ بوم از تربیت، هَزار دستان نشود؛ به کوشش نروید گُل از شاخ بید؛ تخم چون در شوره کاری، ضایع و بی ...

پیشنهاد
٠

از حنظل شکر نتوان ساخت؛ بر چشم کور سرمه کشیدن چه فایده؟ بوم از تربیت، هَزار دستان نشود؛ به کوشش نروید گُل از شاخ بید؛ تخم چون در شوره کاری، ضایع و بی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

شاخ بن. [ ب ُ ] ( اِ مرکب ) درخت. ( فرهنگ نظام ) . شاخ درخت : ز باغ تو منزلگهی خواستن می آوردن و مجلس آراستن گلی چیدن از وی به هر شیوه ای چشیدن ز هر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

شاخ بن. [ ب ُ ] ( اِ مرکب ) درخت. ( فرهنگ نظام ) . شاخ درخت : ز باغ تو منزلگهی خواستن می آوردن و مجلس آراستن گلی چیدن از وی به هر شیوه ای چشیدن ز هر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

ستاک

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

بن سوراخ مقعد که بعربی فقحه خوانند. ( برهان ) ( فرهنگ جهانگیری ) ( ناظم الاطباء ) . اِست. ( ربنجنی ) . کون. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

بن سوراخ مقعد که بعربی فقحه خوانند. ( برهان ) ( فرهنگ جهانگیری ) ( ناظم الاطباء ) . اِست. ( ربنجنی ) . کون. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

- سر و بن ؛ سر و ته. اول و آخر : دل منه بر عشوه های آسمان زیرا که هست بی سر و بن کارهای آسمان چون آسمان. خاقانی. عروسی بکر بین باتخت وباتاج سر و بن ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

- سر و بن ؛ سر و ته. اول و آخر : دل منه بر عشوه های آسمان زیرا که هست بی سر و بن کارهای آسمان چون آسمان. خاقانی. عروسی بکر بین باتخت وباتاج سر و بن ...

پیشنهاد
٠

- به بن آمدن ؛ به آخر رسیدن. به انجام رسیدن. تمام شدن. به پایان آمدن : مجوئید از این پس کس از من سخن کز این باره ام دانش آمد به بن. فردوسی. گر از ه ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

به اتمام پیوستن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

- به بن آمدن ؛ به آخر رسیدن. به انجام رسیدن. تمام شدن. به پایان آمدن : مجوئید از این پس کس از من سخن کز این باره ام دانش آمد به بن. فردوسی. گر از ه ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

- به بن آمدن ؛ به آخر رسیدن. به انجام رسیدن. تمام شدن. به پایان آمدن : مجوئید از این پس کس از من سخن کز این باره ام دانش آمد به بن. فردوسی. گر از ه ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

- به بن آمدن ؛ به آخر رسیدن. به انجام رسیدن. تمام شدن. به پایان آمدن : مجوئید از این پس کس از من سخن کز این باره ام دانش آمد به بن. فردوسی. گر از ه ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

- به بن آمدن ؛ به آخر رسیدن. به انجام رسیدن. تمام شدن. به پایان آمدن : مجوئید از این پس کس از من سخن کز این باره ام دانش آمد به بن. فردوسی. گر از ه ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

- به بن آمدن ؛ به آخر رسیدن. به انجام رسیدن. تمام شدن. به پایان آمدن : مجوئید از این پس کس از من سخن کز این باره ام دانش آمد به بن. فردوسی. گر از ه ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

- به بن آمدن ؛ به آخر رسیدن. به انجام رسیدن. تمام شدن. به پایان آمدن : مجوئید از این پس کس از من سخن کز این باره ام دانش آمد به بن. فردوسی. گر از ه ...

پیشنهاد
١

- به بن آمدن ؛ به آخر رسیدن. به انجام رسیدن. تمام شدن. به پایان آمدن : مجوئید از این پس کس از من سخن کز این باره ام دانش آمد به بن. فردوسی. گر از ه ...

پیشنهاد
٠

- به بن آمدن ؛ به آخر رسیدن. به انجام رسیدن. تمام شدن. به پایان آمدن : مجوئید از این پس کس از من سخن کز این باره ام دانش آمد به بن. فردوسی. گر از ه ...

پیشنهاد
٠

- به بن آمدن ؛ به آخر رسیدن. به انجام رسیدن. تمام شدن. به پایان آمدن : مجوئید از این پس کس از من سخن کز این باره ام دانش آمد به بن. فردوسی. گر از ه ...

پیشنهاد
٠

بن دامان شبستان کردن ؛ زمین را خوابگاه خود ساختن. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

ز دستور پرسیم یکسر سخن چو کاری نو افکند خواهیم بن. فردوسی.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

بن افکندن نامه ؛ نوشتن آن. نامه کردن : چو بشنید زیشان سپهبد سخن یکی نامور نامه افکند بن. فردوسی.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

بن افکندن نامه ؛ نوشتن آن. نامه کردن : چو بشنید زیشان سپهبد سخن یکی نامور نامه افکند بن. فردوسی.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

بن افکندن سخن ؛ عنوان کردن. گفتن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : بر رستم آمد بگفت آن سخن که افکند پور سپهدار بن. فردوسی.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
-٢٨

بن افکندن سخن ؛ عنوان کردن. گفتن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : بر رستم آمد بگفت آن سخن که افکند پور سپهدار بن. فردوسی.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

بن افکندن سخن ؛ عنوان کردن. گفتن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : بر رستم آمد بگفت آن سخن که افکند پور سپهدار بن. فردوسی.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

بن افکندن. [ ب ُ اَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) پی افکندن. پی ریختن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : همت او بر فلک ز فلخ بنا کرد بر سر کیوان فکند بن پی ایوان.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

بن افکندن. [ ب ُ اَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) پی افکندن. پی ریختن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : همت او بر فلک ز فلخ بنا کرد بر سر کیوان فکند بن پی ایوان.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

بن افکندن. [ ب ُ اَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) پی افکندن. پی ریختن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : همت او بر فلک ز فلخ بنا کرد بر سر کیوان فکند بن پی ایوان.

پیشنهاد
٠

- ازبن برکندگی ؛ از ریشه ، از بیخ افکنی. - از بن برکندن ؛ نابود کردن. از بن کندن. از بن برافکندن. از ریشه و اصل برانداختن. استیصال : بخنجر دل دشمنا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

سبزدرسبز، سبزه در سبزه . ( آنندراج ) . سبزی پیوسته در سبزی. سبزه ٔ ممتد و کشت سبز پیوسته درهم. سبزه بدنبال سبزه. علفزار از پس علفزار : دید نزهتگهی گر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

سبزه ناک. [ س َ زَ / زِ ] ( ص مرکب ) سبزه زار. دارای سبزه : خضر؛ جای سبزه ناک. ( منتهی الارب ) . اقضاب ؛ سبزه ناک شدن زمین. ( منتهی الارب ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

بطریقی که . . . . . . .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

مرزبانان ، صاحب طرفان

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

صاحب طرفان

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

تصدی حدود ، تصدی مرز

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

حافظ الحد