پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٣٢)
دوست گرفتن دوست شمردن. دوست پنداشتن. دوست انگاشتن.
تأنیس ، الفت دادن. [ اُ ف َ دَ ] ( مص مرکب ) سازوار کردن. دوست و مونس گردانیدن. الفت افکندن. خوگر کردن : اِجماع ؛ الفت دادن. ( منتهی الارب ) :بنرمی س ...
تأنیس ، الفت دادن. [ اُ ف َ دَ ] ( مص مرکب ) سازوار کردن. دوست و مونس گردانیدن. الفت افکندن. خوگر کردن : اِجماع ؛ الفت دادن. ( منتهی الارب ) :بنرمی س ...
تأنیس ، الفت دادن. [ اُ ف َ دَ ] ( مص مرکب ) سازوار کردن. دوست و مونس گردانیدن. الفت افکندن. خوگر کردن : اِجماع ؛ الفت دادن. ( منتهی الارب ) :بنرمی س ...
تأنیس
تأنیس
الفت دادن. [ اُ ف َ دَ ] ( مص مرکب ) سازوار کردن. دوست و مونس گردانیدن. الفت افکندن. خوگر کردن : اِجماع ؛ الفت دادن. ( منتهی الارب ) : بنرمی سنگ را ب ...
الفت دادن. [ اُ ف َ دَ ] ( مص مرکب ) سازوار کردن. دوست و مونس گردانیدن. الفت افکندن. خوگر کردن : اِجماع ؛ الفت دادن. ( منتهی الارب ) : بنرمی سنگ را ب ...
آمیختگی دادن
شلوارکن کردن ؛ شلوار کسی را کندن. ( فرهنگ لغات عامیانه ) . رجوع به ترکیب شلوار کسی را کندن شود.
شلوار کسی را کندن ؛ شلوار او را بیرون کردن. کنایه است از بی آبرو کردن و رسواساختن کسی و مغلوب و منکوب کردن او. این لفظ که بصورت دشنام در نزاعها بمیا ...
شلوار کسی را کندن ؛ شلوار او را بیرون کردن. کنایه است از بی آبرو کردن و رسواساختن کسی و مغلوب و منکوب کردن او. این لفظ که بصورت دشنام در نزاعها بمیا ...
شلوار کسی را کندن ؛ شلوار او را بیرون کردن. کنایه است از بی آبرو کردن و رسواساختن کسی و مغلوب و منکوب کردن او. این لفظ که بصورت دشنام در نزاعها بمیا ...
شلوار کسی را کندن ؛ شلوار او را بیرون کردن. کنایه است از بی آبرو کردن و رسواساختن کسی و مغلوب و منکوب کردن او. این لفظ که بصورت دشنام در نزاعها بمیا ...
- پاک شلواری ؛ عفت. مقابل شهوت رانی : خاصه ادب نفس و تواضع و پارسایی و راستگویی و پاک شلواری و بی آزاری. ( منتخب قابوسنامه ص 37 ) .
- پاک شلواری ؛ عفت. مقابل شهوت رانی : خاصه ادب نفس و تواضع و پارسایی و راستگویی و پاک شلواری و بی آزاری. ( منتخب قابوسنامه ص 37 ) .
- پاک شلواری ؛ عفت. مقابل شهوت رانی : خاصه ادب نفس و تواضع و پارسایی و راستگویی و پاک شلواری و بی آزاری. ( منتخب قابوسنامه ص 37 ) .
- پاک شلواری ؛ عفت. مقابل شهوت رانی : خاصه ادب نفس و تواضع و پارسایی و راستگویی و پاک شلواری و بی آزاری. ( منتخب قابوسنامه ص 37 ) .
پاک شلوار ( صفت ) عفیف ، تمیز شلوار ، نقی العرض ، نظیف السراویل.
پاک شلوار ( صفت ) عفیف ، تمیز شلوار ، نقی العرض ، نظیف السراویل.
پاک شلوار ( صفت ) عفیف ، تمیز شلوار ، نقی العرض ، نظیف السراویل.
پاک شلوار ( صفت ) عفیف ، تمیز شلوار ، نقی العرض ، نظیف السراویل.
بدشلوار ؛ شهوت ران. شهوت پرست. زنباره. ( یادداشت مؤلف ) .
بدشلوار ؛ شهوت ران. شهوت پرست. زنباره. ( یادداشت مؤلف ) .
بدشلوار ؛ شهوت ران. شهوت پرست. زنباره. ( یادداشت مؤلف ) .
بدشلوار ؛ شهوت ران. شهوت پرست. زنباره. ( یادداشت مؤلف ) .
بدشلوار ؛ شهوت ران. شهوت پرست. زنباره. ( یادداشت مؤلف ) .
بدشلوار ؛ شهوت ران. شهوت پرست. زنباره. ( یادداشت مؤلف ) .
بدشلوار ؛ شهوت ران. شهوت پرست. زنباره. ( یادداشت مؤلف ) .
بدشلوار ؛ شهوت ران. شهوت پرست. زنباره. ( یادداشت مؤلف ) .
بدشلوار ؛ شهوت ران. شهوت پرست. زنباره. ( یادداشت مؤلف ) .
To play a lyre in vain to an ass
!Let sleeping dogs lie !Don't twist the lion's tail
!wake not a sleeping lion
to know someone's blind spots
to know someone's blind spots
to know someone's blind spots
رگ خواب کسی را دانستن
we greately/really missed you
از حنظل شکر نتوان ساخت؛ بر چشم کور سرمه کشیدن چه فایده؟ بوم از تربیت، هَزار دستان نشود؛ به کوشش نروید گُل از شاخ بید؛ تخم چون در شوره کاری، ضایع و بی ...
The best part is yet to come این رشته سر دراز دارد
The best part is yet to come
!Don't twist the lion's tail !wake not a sleeping lion
twist the lion's tail
Bring a cow to the hall , she will run to the stall
به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه ( حافظ )
از حنظل شکر نتوان ساخت؛ بر چشم کور سرمه کشیدن چه فایده؟ بوم از تربیت، هَزار دستان نشود؛ به کوشش نروید گُل از شاخ بید؛ تخم چون در شوره کاری، ضایع و بی ...
Don't ride the high horse
از خر شیطون بیا پایین !
از حنظل شکر نتوان ساخت؛ بر چشم کور سرمه کشیدن چه فایده؟ بوم از تربیت، هَزار دستان نشود؛ به کوشش نروید گُل از شاخ بید؛ تخم چون در شوره کاری، ضایع و بی ...