پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٤١٧)
the apple of ( one's ) eye
the apple of ( one's ) eye
the apple of ( one's ) eye
the apple of ( one's ) eye
زنچک. [ زَ چ َ ] ( اِ مرکب ) قحبه. زن فاحشه. ( آنندراج ) . زن فاحشه و روسپی. زن ناپارسا و ناپاک. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به ماده بعد شود.
زنچک. [ زَ چ َ ] ( اِ مرکب ) قحبه. زن فاحشه. ( آنندراج ) . زن فاحشه و روسپی. زن ناپارسا و ناپاک. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به ماده بعد شود.
زنچک. [ زَ چ َ ] ( اِ مرکب ) قحبه. زن فاحشه. ( آنندراج ) . زن فاحشه و روسپی. زن ناپارسا و ناپاک. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به ماده بعد شود.
زنچک. [ زَ چ َ ] ( اِ مرکب ) قحبه. زن فاحشه. ( آنندراج ) . زن فاحشه و روسپی. زن ناپارسا و ناپاک. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به ماده بعد شود.
زنچک. [ زَ چ َ ] ( اِ مرکب ) قحبه. زن فاحشه. ( آنندراج ) . زن فاحشه و روسپی. زن ناپارسا و ناپاک. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به ماده بعد شود.
زنچک. [ زَ چ َ ] ( اِ مرکب ) قحبه. زن فاحشه. ( آنندراج ) . زن فاحشه و روسپی. زن ناپارسا و ناپاک. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به ماده بعد شود.
زنچک. [ زَ چ َ ] ( اِ مرکب ) قحبه. زن فاحشه. ( آنندراج ) . زن فاحشه و روسپی. زن ناپارسا و ناپاک. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به ماده بعد شود.
زنیق. [ زَ ] ( ع ص ) کار محکم و استوار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) : تدبیر انیق و رأی زنیق. ( اقرب الموارد ) .
سر کسی را به طاق کوبیدن کسی را دنبال چیز بی ارتباط با موضوع / بی معنی / موهوم فرستادن؛ کسی را از سر خود باز کردن / پیِ نخودسیاه فرستادن مثال: این دوس ...
سر کسی را به طاق کوبیدن کسی را دنبال چیز بی ارتباط با موضوع / بی معنی / موهوم فرستادن؛ کسی را از سر خود باز کردن / پیِ نخودسیاه فرستادن مثال: این دوس ...
سر کسی را به طاق کوبیدن کسی را دنبال چیز بی ارتباط با موضوع / بی معنی / موهوم فرستادن؛ کسی را از سر خود باز کردن / پیِ نخودسیاه فرستادن مثال: این دوس ...
سر کسی را به طاق کوبیدن کسی را دنبال چیز بی ارتباط با موضوع / بی معنی / موهوم فرستادن؛ کسی را از سر خود باز کردن / پیِ نخودسیاه فرستادن مثال: این دوس ...
سر کسی را به طاق کوبیدن کسی را دنبال چیز بی ارتباط با موضوع / بی معنی / موهوم فرستادن؛ کسی را از سر خود باز کردن / پیِ نخودسیاه فرستادن مثال: این دوس ...
سر کسی را به طاق کوبیدن کسی را دنبال چیز بی ارتباط با موضوع / بی معنی / موهوم فرستادن؛ کسی را از سر خود باز کردن / پیِ نخودسیاه فرستادن مثال: این دوس ...
سر کسی را به طاق کوبیدن کسی را دنبال چیز بی ارتباط با موضوع / بی معنی / موهوم فرستادن؛ کسی را از سر خود باز کردن / پیِ نخودسیاه فرستادن مثال: این دوس ...
سر کسی را به طاق کوبیدن کسی را دنبال چیز بی ارتباط با موضوع / بی معنی / موهوم فرستادن؛ کسی را از سر خود باز کردن / پیِ نخودسیاه فرستادن مثال: این دوس ...
سر کسی را به طاق کوبیدن کسی را دنبال چیز بی ارتباط با موضوع / بی معنی / موهوم فرستادن؛ کسی را از سر خود باز کردن / پیِ نخودسیاه فرستادن مثال: این دوس ...
کرک انداختن حرف ؛ بسیار طویل شدن آن. ( یادداشت مؤلف ) .
کرک انداختن حرف ؛ بسیار طویل شدن آن. ( یادداشت مؤلف ) .
faux pas
faux pas
faux pas
faux pas
faux pas
The Porte
The Porte
The Porte
The Porte
The Porte
The Porte
an all - out war
paramount
quasi - autonomous
quasi - autonomous
quasi - autonomous
untimely demise
untimely demise
thereby hangs a tale
thereby hangs a tale
engagement ring
aims and objectives
aims and objectives
اعزاز کردن. [ اِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) عزیز داشتن. محترم داشتن. دوستی کردن : وه که دیوانگی عشق ترا عقل پرحیله چه اعزاز کند. عطار. من دعا گویم اگر تو ...
اعزاز کردن. [ اِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) عزیز داشتن. محترم داشتن. دوستی کردن : وه که دیوانگی عشق ترا عقل پرحیله چه اعزاز کند. عطار. من دعا گویم اگر تو ...
اعزاز کردن. [ اِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) عزیز داشتن. محترم داشتن. دوستی کردن : وه که دیوانگی عشق ترا عقل پرحیله چه اعزاز کند. عطار. من دعا گویم اگر تو ...
اعزاز کردن. [ اِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) عزیز داشتن. محترم داشتن. دوستی کردن : وه که دیوانگی عشق ترا عقل پرحیله چه اعزاز کند. عطار. من دعا گویم اگر تو ...