پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٤١٧)
half a loaf ( is better than none )
half a loaf ( is better than none )
go to plan
go to plan
go to plan
go according to plan
خردگان. [ خ ُ دَ / دِ] ( اِ ) ج ِ خرده. بچه ها. اطفال. کودکان : کام من خشک و خردگان مرا می نیاساید آسیای گلو. سوزنی. رجوع به خرده شود.
خردبین. [ خ ُ ] ( نف مرکب ) مته بخشخاش گذار. کوته نظر، و آن صفت ذم است.
خردپیوند. [ خ ُ پ َی ْ / پ ِی ْ وَ ] ( ص مرکب ) کم جثه. کوچک. باریک اندام : با آن پسران خردپیوند هم لوح نشسته دختری چند. نظامی.
خردداشتن. [ خ ُ ت َ ] ( مص مرکب ) کوچک انگاشتن. حقیر شمردن. ازدراء. ( تاج المصادر بیهقی ) : به پیران چنین گفت فرمان گرد که دشمن ندارد خردمند خرد. فر ...
خردداشتن. [ خ ُ ت َ ] ( مص مرکب ) کوچک انگاشتن. حقیر شمردن. ازدراء. ( تاج المصادر بیهقی ) : به پیران چنین گفت فرمان گرد که دشمن ندارد خردمند خرد. فر ...
خردداشتن. [ خ ُ ت َ ] ( مص مرکب ) کوچک انگاشتن. حقیر شمردن. ازدراء. ( تاج المصادر بیهقی ) : به پیران چنین گفت فرمان گرد که دشمن ندارد خردمند خرد. فر ...
خرددندان. [ خ ِ رَدْ، دَ ] ( اِ مرکب ) دندان عقل : از پس طواحن چهار دندان دیگر است دو زیر و دو زبر از هر سویی یکی آنرا خرددندان گویند که از پس رسیدگی ...
خرددندان. [ خ ِ رَدْ، دَ ] ( اِ مرکب ) دندان عقل : از پس طواحن چهار دندان دیگر است دو زیر و دو زبر از هر سویی یکی آنرا خرددندان گویند که از پس رسیدگی ...
خر در گله. [ خ َ دَ گ َ ل َ / ل ِ ] ( اِ مرکب ) جماعتی متسیدند که سیادت ندارندو خویشتن را سید می گویند یعنی سیادت را بخود بسته اند. ( از برهان قاطع ) ...
خر در گله. [ خ َ دَ گ َ ل َ / ل ِ ] ( اِ مرکب ) جماعتی متسیدند که سیادت ندارندو خویشتن را سید می گویند یعنی سیادت را بخود بسته اند. ( از برهان قاطع ) ...
خرداندیش. [ خ ُ اَ ] ( نف مرکب ) مته بخشخاش گذار. مو از ماست کشاننده. خردانگار. کوته نظر : در تصرف مباش خرداندیش تا زیانی بزرگ ناید پیش. نظامی.
A fool's errand
Please accept my apology. - Accepted.
Obviously, there has been a misunderstanding.
فرجد. [ ف َ ج َ ] ( اِ ) جد اعلی. ( یادداشت به خط مؤلف ) . پدر جد را گویند که پدر سوم است ، خواه مادری باشد، خواه پدری. ( برهان ) : نور جد از جبهه ا ...
مذاکیر. [ م َ ] ( ع اِ ) ج ِ ذَکَر، به معنی نره و آلت رجولیت. آلات مردی : و ناف و معده و مذاکیر و حوالی آن بدین روغن ها چرب کنند صواب باشد. ( ذخیره خ ...
I wouldn't want . . . . . . . . . . . . . . . . . . . I wouldn't want him punished on my account.
I wouldn't want . . . . . . . . . . . . . . . . . . . I wouldn't want him punished on my account.
I wouldn't want . . . . . . . . . . . . . . . . . . . I wouldn't want him punished on my account.
mistaken belief/idea/impression/view etc
mistaken belief/idea/impression/view etc
not merely/rather than merely It’s not merely a matter of cost, but whether she’s old enough to go on holiday alone. It’s important to write these ...
not merely/rather than merely It’s not merely a matter of cost, but whether she’s old enough to go on holiday alone. It’s important to write these ...
not merely/rather than merely It’s not merely a matter of cost, but whether she’s old enough to go on holiday alone. It’s important to write these ...
emancipated
Bride - to - be
Bride - to - be
Bride - to - be
Bride - to - be Betrothed.
bride - to - be
با استناد به* = با عنایت به You make these outrageous accusations against a Knight on the word of your servant? Be predicated on/upon something.
دعوی گاه. [ دَع ْ ] ( اِ مرکب ) مجلس دعوی. جایی که دعوی را در آنجا مطرح کنند. به اصطلاح امروز، محکمه. دادگاه. مجلس داوری : ز دعوی گاه خسرو با دلی خوش ...
دعوی هندو به سپیدی کردن :یعنی در پیری ادعای جوانی کردن ( ( یاسمنی چند که بیدی کنند دعوی هندو به سپیدی کنند ) ) ( شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات ...
Allegations. So you have no proof to support these allegations.
Allegations. So you have no proof to support these allegations.
allegations
allegations
a grievous error
Grievously. The venom made him grievously ill.
Grievously. The venom made him grievously ill.
Grievously. The venom made him grievously ill.
Grievously. The venom made him grievously ill.
Get close Don't let him get too close.
Get close Don't let him get too close.