پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٤١٧)
مساعدت کردن. [ م ُ ع َ / ع ِ دَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) کمک کردن. همراهی کردن. معاضدت کردن. موافقت کردن. یاری کردن. یارمندی کردن : سخت تازه شد و شادکام ...
مساعدت کردن. [ م ُ ع َ / ع ِ دَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) کمک کردن. همراهی کردن. معاضدت کردن. موافقت کردن. یاری کردن. یارمندی کردن : سخت تازه شد و شادکام ...
face defeat ( =be likely to be defeated )
شانسکی
شانسکی
شانسکی
شانسکی
شانسکی
شانسکی
شانسکی
شانسکی
شانسکی
شانسکی
stand a chance/hope ( of doing something )
pump ship
pump ship
pump ship
pump ship
از مجازات کاری در امان ماندن
از مجازات کاری در امان ماندن
از مجازات کاری در امان ماندن
از مجازات کاری در امان ماندن
از مخ معاف بودن: [عامیانه، کنایه ] دیوانه بودن .
از مخ معاف بودن: [عامیانه، کنایه ] دیوانه بودن .
از مخ معاف بودن: [عامیانه، کنایه ] دیوانه بودن .
از مخ معاف بودن: [عامیانه، کنایه ] دیوانه بودن .
بنا خواست
بنا خواست
بنا خواست
بنا خواست
بنا خواست
بنا خواست
بنا خواست
بنا خواست
بنا خواست
بنا خواست
بنا خواست
بنا خواست
بنا خواست
بنا خواست
( قسراً ) قسراً. [ ق َ رَن ْ] ( ع ق ) قهراً. جبراً. به ناچار. به ناخواست به ناخواه. به زور. به ستم : قلعه شاه دز را. . . در حصار گرفت و لشکرها بر مدا ...
بنا خواست
بنا خواست
بنا خواست
( قسراً ) قسراً. [ ق َ رَن ْ] ( ع ق ) قهراً. جبراً. به ناچار. به ناخواست به ناخواه. به زور. به ستم : قلعه شاه دز را. . . در حصار گرفت و لشکرها بر مدا ...
( قسراً ) قسراً. [ ق َ رَن ْ] ( ع ق ) قهراً. جبراً. به ناچار. به ناخواست به ناخواه. به زور. به ستم : قلعه شاه دز را. . . در حصار گرفت و لشکرها بر مدا ...
( قسراً ) قسراً. [ ق َ رَن ْ] ( ع ق ) قهراً. جبراً. به ناچار. به ناخواست به ناخواه. به زور. به ستم : قلعه شاه دز را. . . در حصار گرفت و لشکرها بر مدا ...
( قسراً ) قسراً. [ ق َ رَن ْ] ( ع ق ) قهراً. جبراً. به ناچار. به ناخواست به ناخواه. به زور. به ستم : قلعه شاه دز را. . . در حصار گرفت و لشکرها بر مدا ...
( قسراً ) قسراً. [ ق َ رَن ْ] ( ع ق ) قهراً. جبراً. به ناچار. به ناخواست به ناخواه. به زور. به ستم : قلعه شاه دز را. . . در حصار گرفت و لشکرها بر مدا ...
( قسراً ) قسراً. [ ق َ رَن ْ] ( ع ق ) قهراً. جبراً. به ناچار. به ناخواست به ناخواه. به زور. به ستم : قلعه شاه دز را. . . در حصار گرفت و لشکرها بر مدا ...